مهم این است که خط پیش برود
(روسری) مشکل عمدهای بود. نمایندگان و شخصیتهای غربی در این مورد کوتاه نمیآمدند و قطعاً روسریدارها را به کنگرههایشان دعوت نمیکردند مشکل دیگر دست دادن بود.
با الهام از روح کبیر لنین که به نمایندهاش در آلمان که اِبا داشت کراوات بزند گفته بود اگر لازم باشد دامن هم باید بپوشد و به ملاقات فاشیستهای حاکم در آلمان برود مقرر شد که برای بعضی از ملاقاتهای حساسیتبرانگیز، اشکال حجاب برداشته شود و خواهران اجازه داشته باشند که حجاب را بردارند منوط بر اینکه مواظب باشند نه در سالن بلکه در اتاقهای محل ملاقات این کار صورت بگیرد و طبعاً عکسی یا فیلمی هم در این رابطه گرفته نشود مهم این است که خط پیش برود.
از جمله دیگر مسائلی که سازمان در سطوح دیپلماتیک با آن روبهرو بود مساله مشروبات الکلی ... برای ما که به عنوان یک نیروی دموکرات و نه اسلامی در آن جلسات (کوکتل پارتیهای دیپلماتها و یا جلسات احزاب) شرکت میکردیم وقتی همه بالا میرفتند ما نمیدانستیم چه کار بکنیم! لیوان در دست به همدیگر نگاه میکردیم که البته صورت خوشی نداشت تا اینکه این مسئله به یمن وجود رهبری حل شد و گفته شد اگر آب در دسترس نیست، میشود آن مشروب را بالا انداخت و یا جرعه جرعه نوشید تا در حد همان یک گیلاس بماند!
شیوه متداول گرفتن امضا و حمایت بدین ترتیب بود که مثلاً به سکرتر نماینده مجلس تلفن میزدند و قرار ملاقاتی با او میگذاشتند در ابتدا از امضا و حمایت سخنی به میان نمیآمد و ظاهر امر چنین بود که نماینده شورای آلترناتیو جمهوری اسلامی میخواهد با آن نماینده سخن بگوید و او را در جریان آخرین رویدادها قرار دهد نماینده مزبور اگر مثلاً عضو کمیسیون کشاورزی پارلمان بود موضوع را به کمیسیون امور خارجی احاله میداد.
... برای هر سوالی جواب آماده داشتیم و آن قدر سر طرف را میخوردیم تا طرف مجبور به دادن امضا میشد با خیلی از نمایندهها حتی از نظر خانوادگی دوست شده بویم تاریخ تولد همه آنها (۶۵۰ نماینده مجلس) و افراد خانواده آنها را در آورده بودیم و برایشان کارت تبریک میفرستادیم حتی محل تعطیلات آنها را هم درآورده بودیم و اگر لازم بود به آنها زنگ میدیم.
سازمان و کنوانسیون چهارم ژنو:
روز چهارشنبه ۲۱ ژوئیه ۲۰۰۴ (۳۱ تیرماه ۱۳۸۳) سرلشکر جی.د.میلر معاون نیروهای آمریکایی در عراق، طی یادداشتی که به برخی از رسانهها تسلیم گردید اظهار داشت: به اعضای سازمان مجاهدین خلق در عراق، از جانب ارتش آمریکا موقعیت(تحتالحمایه) اعطا گردیده و به آنها حقوق جدیدی داده شده است. اعلام این خبر به صورت مبهم سوالاتی ایجاد مینمود که چند روز بعد مجاهدین خلق بدانها پاسخ دادند.
روز یکشنبه ۲۵ ژوئیه ۲۰۰۴ (چهارم مردادماه ۱۳۸۳) از سوی دبیرخانه (شورای ملی مقاومت ایران) اطلاعیهای انتشار یافت که با حیرت و شگفتی صاحبنظران و رسانههای گروهی جهان مواجه شد مفاد این اطلاعیه حاکی از این بود که فرماندهی نیروهای چندملیتی در عراق، طی بیانیهای خطاب به ساکنان قرارگاه اشرف موقعیت حقوقی جدید آنها را اعلام نموده است.
منافقین زیر چتر حفاظت امریکا
در این بیانیه ایالات متحده آمریکا تاکید کرده است که نیروهای سازمان مستقر در اشرف، افراد حفاظت شده مشمول کنوانسیون ۴ ژنو میباشند بر این اساس کنترل و محدودیتهای اعمال شده بر مجاهدین برطرف خواهد شد و در عین حال حفاظت از قرارگاه اشرف کماکان برعهده نیروهای آمریکایی خواهد بود. در این بیانیه قید شده بود که این موضوع در تاریخ ۲ ژوئیه ۲۰۰۴، (۱۲تیر۱۳۸۳) به اطلاع کمیته بینالمللی صلیب سرخ، کمیساریای پناهندگان ملل متحد و دولت عراق رسیده است پس از این بیانیه موافقتنامهای تحت عنوان (موافقتنامه برای نفرات سازمان مجاهدین خلق ایران در اشرف) امضا شد موافقتنامه مزبور دارای سه بند بود که توسط نمایندگان ساکنان (قرارگاه اشرف) و مقامات ذیربط آمریکایی به امضا رسید در بندهای سهگانه این موافقتنامه تایید و گواهی شده بود که امضاکننده:
الف) حمایت و مشارکت در تروریسم را رد میکند.
ب) تسلیحات خود را سال گذشته تحویل داده است.
ج) خشونت را رد نموده به طور غیرقانونی مسلح نخواهد شد، در هیچ عمل خصمانهای درگیر نخواهد شد و از قوانین عراق و قطعنامههای ذیربط ملل متحد تا زمانی که در عراق حضور داشته باشند تبعیت خواهند کرد.
براساس موافقتنامه مزبور و در جهت تعیین تکلیف یکایک افراد، گزینههای مختلفی در برابر آنان قرار گرفت تا یکی از این موارد را انتخاب کنند:
الف) بازگشت به ایران.
ب) پذیرفته شدن در کشور ثالث
ج) درخواست پناهندگی از سازمانهای بینالمللی مانند کمیساریای عالی پناهندگان ملل متحد.
د) استمرار اقامت در عراق (باقی ماندن در قرارگاه اشرف).
تعمیق استبداد فرقهای:
گرفتن خویشتن و خودآگاه افراد
در انسان شناسی فرقهای سازمان مجاهدین خلق، نه تنها آزادی و دموکراسی نیاز طبیعی انسان نیست بلکه مانع رشد وی و اتصالش به رهبری خاص الخاص میشود چراکه فکر و ذهن انسان غیر رهبر، قاصر و ناتوان است نتیجه اینکه دموکراسی فسادآور است نه صلاح آفرین، صلاحیت مقولهای ایدئولوژیک است فقط خاص (مراد) است و از این منبع است که فیض اش به مریدان میرسد مریم رجوی در نشستی عمومی در سازمان گفته است:
هرکس در طول زندگی خود، خصلتها و ویژگیهای فردی و طبقاتی به دور خود تنیده، که مانع از کسب فیض از رهبر خارج از خود میشود هرکس خود را پیشوا و رهبر خود بداند در قبر اندیشههای خود است. باید این سنگ قبر را بردارید و خود را به نقطهای در خارج از خود وصل کنید. یعنی خود را به رجوی وصل کنید و او را پیشوا و امام خود بدانید دو شاخه خود را به پریز رهبری وصل کنید و از او انرژی بگیرید.
این تعبیر فهیمه اروانی که (هرکس باید با پای مریم و با سر مسعود راه برود) بدین معنی است که اگر یک لحظه رابطه (مرید) با (مراد) قطع شود سقوط وی حتمی است به فکر و اندیشه خود نباید اعتماد کرد چراکه فکر و اندیشه مستقل و منقطع از رهبری، همواره خطاکار است.
تسری استبداد به همه سطوح تشکیلات:
نفوذ و اعمال قدرت رهبر درون یک تشکیلات توتالیتر و یک سازمان بسته، فقط از اختیارات ارزشی و اصولی وی ناشی نمیشود منشا آن بیشتر صفات شخصی او مانند تفاهم، قابلیت انعطاف، روح خودخواهی، خویشتنپرستی و تمامیتخواهی است در چنین وضعی است که ناگهان استبداد همه سطوح تشکیلات را در بر خواهد گرفت.
خطر به طور کامل برطرف نشده بود
سلب استقلال فردی:
افرادی که با انگیزهها و علل مختلف و گاه متضاد به یک فرقه و سازمان میپیوندند دچار این تصور میشوند که دوباره متولد شدهاند درپیکر واحدی ذوب گشتهاند و دارای هویت و حیات تازهای هستند که هیچ پیوند و سنخیتی با گذشته آنها (و در واقع خودشان) ندارد.
تراژدی کودکان سازمان:
قبل از اینکه بخواهیم به تاثیرات حضور ایالات متحده آمریکا در عراق و به تبع آن بر گروهک منافقین بپردازیم بهتر است به یکی از موضوعات مهم حادث شده در این سازمان بپردازیم که نتیجه آن از بین بردن کانون گرم خانواده در نزد این جریان مسموم بود و آن چیزی نبود جز جدا نمودن کودکان از خانوادههایشان چراکه وجود افراد مختلف یک خانواده در کنار یکدیگر، در فرهنگ فرقهای مجاهدین خلق، به معنی امکان قطعیِ بسته شدن نطفه توطئه است. (خانواده) بالقوه یک کانون نارضایتی، مجرای صمیمیت و عاطفه دور از دسترس تشکیلات و مانعی در برابر اطاعت مطلق و کامل از رهبری تلقی میشد رجوی برای انحلال خانوادهها، ابتدا طلاق دستهجمعی را پیش کشید در نتیجه زنان و شوهران از یکدیگر جدا شدند، زیرا همه قلبها از آن رهبری است و هیچ عاطفه و عشق دیگری نباید فرصت بروز یابد.
با این همه چون پدران و مادران جدا شده هنوز میتوانستند فرزندان خود را ببینند، از نظر سران منافقین خطر به طور کامل برطرف نشده بود چراکه فرزندان برآیند کانون گرم سابق و فصل مشترک والدین به شمار میآمدند به گفته یکی از جداشدگان سازمان، کودکان از آغاز زندگی خود تحت کنترل تشکیلاتی و ایدئولوژیکی قرار میگرفتند اجازه انتخاب سرنوشت خود را نداشتند، اجازه ادامه تحصیل نداشتند، اجازه انتخاب همسر و زندگی خانوادگی نداشتند، حتی اجازه انتخاب اسباببازی و همبازیهای خود را نیز نداشتند) چراکه عواطف موجود بین فرزندان و والدین را نمیتوانستند انکار کنند. وضعیت بحرانی جنگ خلیجفارس بهانهای شد تا با ابتکار مریم قجر عضدانلو مسئول اول وقت سازمان و همسر رجوی مشکل فرزندان خانوادهها نیز حل شود. ترس و نگرانی مادران و پدران برای نجات جان فرزندانشان، محمل و دستاویز مناسبی برای جداکردن فرزندان از والدینشان بود که به هیچ عنوان حاضر نبودند از آنها دل بکنند (اما سازمان مرحله به مرحله این خط را پیش برد... تمامی ستادهای مجاهدین، جنگ و مراقبت از خود را رها کرده بودند و... به انتقال این کودکان از خاک عراق مشغول شدند)
اداره پلیس جنایی فدرال آلمان، که سالها فعالیت یکی از این انجمنها را تحت کنترل قرار داده بود پس از دستیابی به مدارک مسلم و قطعی در هفدهم دسامبر سال ۲۰۰۱ توسط پلیس کلن ۲۵ پایگاه منافقین را در خاک آلمان مورد بازرسی قرار داد و رئیس پلیس کلن، لوزبرت واگنر، اعلام داشت: (ما توانستهایم یک سیستم گسترده و مخفی کلاهبرداری را کشف کنیم) مجله فوکوس چاپ المان از قول پلیس جنایی فدرال نوشت: اطلاعات موثقی داریم که حاکی از آن است که فرزندان افراد مجاهدین خلق را با قصد قبلی از خانواده شان جدا کرده، پنهانی وارد خاک آلمان کرده و به عنوان ظاهراً بچههای یتیم و آواره در ساختمانهای مهدکودک وابسته به سازمان آورده شدهاند تا به حساب سازمان، کمکهای مالی دولتی در مقیاس بالا واریز شود.
توجه شود که آیا سرنوشت این کودکان به همین جا ختم میگردد یا نه؟
تأسیسات غنیسازی اورانیوم و رآکتور آب سنگین ساخته است
خیانتهای این گروهک جنایتکار به این جا ختم نمیشود بلکه آنها برای ادامه حیات ننگین خود از هر وطنفروشی دریغ نمیکنند از جمله خیانتهای خباثتبار این گروهک تروریستی میتوان به افشای برنامههای صلحآمیز هستهای کشورمان اشاره نمود. افشاگریهایی که همراه با بزرگنمایی و هوچیگریهای خاص این گروهک تروریستی عجین بود.
در اواسط سال ۱۳۸۰(۲۰۰۱) مأموران اطلاعاتی آمریکا ادعا کردند ایران جدای از نیروگاه اتمی بوشهر، که با مشارکت روسیه به منظور تولید برق در حال ساخت است، دارای برنامه و تأسیسات هستهای نظامی است. آنان به خبرنگاران گفتند که تأسیسات هستهای اصلی ایران نظامی است و نه در نیروگاه آب سبک بوشهر، بلکه در اماکن نظامی قرار دارد.
در بهمنماه سال ۱۳۸۰ (ژانویه ۲۰۰۲)، جورج بوش رئیسجمهور آمریکا چند ماه بعد از حملات یازده سپتامبر ۲۰۰۱ (۲۰ شهریور ۱۳۸۰) سه کشور ایران، عراق و کره شمالی را (محور شرارت) نامید و مدعی رسالت مذهبی و تاریخی ایالات متحده آمریکا برای برخورد و مقابله با این سه کشور شد.
تا اینکه در ۲۳ مرداد ۱۳۸۱، (علیرضا جعفرزاده)، سخنگوی گروهک منافقین، نتیجه جاسوسیهای سازمان خود را با ارائه تصاویری از سایت نیروگاههای اتمی نطنز و اراک افشا کرد و اعلام شد که جمهوری اسلامی ایران در نطنز و اراک تأسیسات غنیسازی اورانیوم و رآکتور آب سنگین ساخته است.
وی طی نشستی با خبرنگاران رسانههای مختلف در (هتل ویلارد واشنگتن که با هدف افشاگری علیه برنامههای اتمی جمهوری اسلامی ایران) طراحی شده بود، باعث شد تا سه نام «اصفهان»، «نطنز» و «اراک» در رسانههای خبری مطرح شود و پس از آن موج جدیدی از تبلیغات ضدایرانی در رسانههای غربی ایجاد شد که به طور مستقیم از طرف رسانههای صهیونیستی و خبرگزاریهای نزدیک به نومحافظهکاران آمریکا هدایت میشد. این حرکت در روزگاری صورت گرفت که ایالات متحده به بهانه حوادث ۱۱ سپتامبر حمله به افغانستان را آغاز کرده بود و بسیاری معتقد بودند که مقصد بعدی امریکا ایران خواهد بود.
ادعا کردند این تأسیسات کاربرد نظامی دارد
در شهریور ۱۳۸۱ (سپتامبر ۲۰۰۲) دولت روسیه، پس از اتمام عملیات سازههای نیروگاه بوشهر، مقدمات ساخت رآکتور این نیروگاه را آغاز کرد و وعده داد که این نیروگاه تا آخر سال ۱۳۸۲(۲۰۰۳) تکمیل و برق آن وارد مدار شود. اما در آذرماه ۱۳۸۱ (دسامبر ۲۰۰۲) دولت آمریکا ایران را به تلاش برای تولید تسلیحات اتمی متهم و تصاویری ماهوارهای منتشر کرد که تأسیسات اتمی در نطنز و اراک را نشان میداد. رسانههای آمریکایی ادعا کردند این تأسیسات کاربرد نظامی دارد.
بلافاصله پس از افشاگری منافقین، شبکه سیانان در برنامهای خبری، که سر مبنای گزارش مؤسسهی «علم و امنیت بینالمللی در آمریکا» تنظیم شده بود، چهرهای مخوف از فعالیتهای هستهای ایران به تصویر کشید و با سوق دادن این فعالیتها به سمت تولید تسلیحات اتمی شانتاژ گستردهای به راه انداخت. همان طور که اشاره شد، این مسئله باعث حساسیت و ورود اجرایی آژانس بینالمللی انرژی اتمی به فعالیتهای هستهای ایران شد.
نقشآفرینی منافقین درخصوص برنامههای هستهای ج.ا.ا زمانی اوج گرفت که این گروهک تروریستی موضوع تأسیسات فردو را در مجامع بینالمللی مطرح کرد. منافقین برای ایجاد رعب جهانی علیه جمهوری اسلامی از طریق سمپادهای خود خبر ساخت این تأسیسات را اعلام کردند و زمینه اوجگیری تحریمها علیه کشورمان را فراهم آوردند.
در همین ارتباط انستیتوی امریکایی برای دانش و امنیت بینالمللی در شهریور سال ۸۸ به روزنامه عربیزبان «الشرقالاوسط» گفته بود که در کشف دومین تأسیسات غنیسازی اورانیوم در ایران، یک (عنصر انسانی) نیز نقش داشته است.
تمامی اینها در حالی است که همین موسسه سپس ادعا میکند که ایالات متحده امریکا، فرانسه و بریتانیا، از دو سال قبل از ساختن تأسیسات غنیسازی اورانیوم در فردو، اطلاع داشتهاند و آن را از طریق ماهواره رصد میکردند. اما بار دیگر این افتخار به گروهک تروریستی منافقین داده شد که خفت خیانت را به نام خود ثبت کند.
ابراز بیاطلاعی کرد
ابریشمچی همان منافق معروف، در کنفرانس خبری مدعی شد که براساس اطلاعات جمع آوری شده توسط اعضای سازمان، ایران در در ده کیلومتری مبارکه و در مجاورت جاده اصفهان - شیراز و در مجتمع نظامی هفت تیر تاسیساتی موسوم به سایت (۰۱۲) ساخته که در آن تونلی به طول ۶۰۰ متر احداث کرده و در آن فعالیتهای هستهای انجام میدهد ولی از نوع این فعالیتها ابراز بیاطلاعی کرده است.
ابریشمچی مدعی شده است که کار ساخت این تاسیسات در سال ۲۰۰۵ آغاز شده است و کار تونل در سال ۲۰۰۹ پایان پذیرفته است و کار بخش تاسیسات نیز اخیراً به پایان رسیده است. به گفته وی سازمان پژوهشها و نوآوریهای دفاعی ایران مسائل حساس هستهای ایران را هدایت میکند و مدیریت این تاسیسات ادعایی را نیز بر عهده دارد. به گفته وی تاسیسات مبارکه از درجه امنیتی بالایی برخوردار است.
وی گفته است که اطلاعات فوق را در اختیار مقامات فرانسوی و نیز آژانس بینالمللی انرژی اتمی قرار داده است ولی به گزارش رویترز آژانس فعلاً در این مورد واکنشی نشان نداده است.
اما آن چیز که در این میان گفتنش لازم به نظر میرسد، دلیل تلاش گروهک تروریستی منافقین برای ایفای نقش در پرونده هستهای جمهوری اسلامی ایران است. منافقین این نکته را به خوبی درک کرده بودند که پرونده هستهای ایران یکی از مهمترین موضوعات بینالمللی در سطح جهان است. از این رو آنها با سوءاستفاده از این اهمیت، میکوشند تا به هر طریق ممکن خود را در این عرصه شریک و از بابت آن برای خود اعتبار کسب کنند، اعتباری که سالها پیش با تسویه حسابهای خونین و ترورهای وحشیانه و سایر اقدامات ددمنشانهای که توسط گروهک صورت گرفته بود از بین رفته و همه مردم دنیا این گروهک را به عنوان یک سازمان مخوف تروریستی میشناسند. گروهکی که حتی در کشورهای غربی نیز نامشان را در لیست سازمانهای تروریستی قرار دادند. اگرچه در ادامه همین خوشخدمتیها دلیلی شد تا نامشان از این لیست خارج شود و دفتر خود را در شهر واشنگتن و نزدیکی کاخ سفید افتتاح کنند.
علاوه بر این نکته دیگری که باعث میشود منافقین تمایل به نقشآفرینی در پرونده هستهای کشورمان داشته باشند، درآمدزایی برای اهداف خود از مسیر فروش اطلاعات هستهای کشورمان به سازمانهای جاسوسی است. اطلاعاتی سوخته که از طریق معدود سمپاتهای خود در داخل کشور به دست میآورند و با هوچیگری کردن و مهم جلوه دادن آن، دستگاههای جاسوسی غربی را سرکیسه میکنند.
اصلاً قابل مقایسه نیست
شورای ملی مقاومت را بهتر بشناسیم:
تیرماه مصادف با سالروز تشکیل شورای ملی مقاومت است. تشکلی که به زعم برخی اعضای سابق آن از جمله مهدی خانباباتهرانی ماهها پیش از فاز نظامی و با گشودن صفحهای تحت عنوان شورا در نشریه مجاهد نطفه بسته بود. این شواهد به منزله آمادگی و تعیین پیشاپیش زمان شروع فاز نظامی و همچنین حاکی از ضرورتی است که رجوی توامان برای اعلام یک جبهه اپوزیسیون علیه جمهوری اسلامی تشخیص داده است. در لیست موجود نام هیچیک از اعضا و احزاب اولیه شورا به چشم نمیخورد. هر کدام از آنها در مقاطعی و به دلایلی از شورا استعفا یا به زعم رجوی اخراج شدهاند. در میان اعضای فعلی شورا به سختی اشخاصی میبینیم که فاقد وابستگی تشکیلاتی و عضو سازمان نبوده باشند. و این تغییر و تحولات به گونهای بوده که در حال حاضر از ترتیب نسل اول شورای ملی مقاومت در شورا خبری وجود ندارد.
از نامهایی همچون بابک امیر خسروی، دکتر ابوالحسن بنیصدر، دکتر منصور بیاتزاده، دکتر محمد برقعهای، رضا چرندابی، دکتر علیاصغر حاجسیدجوادی، مهدی خانباباتهرانی، مهندس پرویز دستمالچی، دکتر علی راسخافشار، محمود راسخ، کامبیز روستا، مجید شریف، به آذین، احسان شریعتی، مهندس منوچهر صالحی، دکتر منصور فرهنگ، دکتر حسین لاجوردی، دکتر حسن ماسالی، فریدون گیلانی، محمد اصفهانی، داریوش مجلسی، دکتر مهدی ممکن، دکتر علیرضا نوریزاده و بهمن نیرومند، دکتر متین دفتری، دکتر نفیسی و... دکتر کریم قصیم و دکتر محمدرضا روحانی، و... خبری نیست. نامهایی که روزی اعتبار شورای ملی مقاومت را تضمین میکردند. این افراد به لحاظ وزن و اعتبار و پیشینه و موقعیت حرفهای آن قدر صاحب وجهه بودند که با سیاهه موجود شورا اصلاً قابل مقایسه نیست. جای آن اسامی را رجوی با اعضای سازمان مجاهدین پر کرده است.
از منظر دیگر بایستی عنوان نمود این ترفند برای ترمیم شکست منافقین نه تنها دردی از مسعود را درمان نکرد بلکه به تمسخر مضاعف او نیز منجر گردید. رجوی در آن سالها برای عضویت در شورا دو خط قرمز تعیین کرده بود. یکی نپذیرفتن وابستگان و حامیان نظام سلطنتی و دیگری تردیدناپذیری اصل سرنگونی با مشی مسلحانه. این دو قید اما چند سالی برای عضویت شورا منتفی شده است. این در حالی است که شماری از اعضای اولیه شورا در قالب افراد و احزاب از جمله حزب دمکرات کردستان و ابوالحسن بنیصدر و... کم و بیش به همین اتهامات از شورا اخراج گردیدند و اما رجوی در بهمن ۸۸ با زیر پا گذاشتن شروط اولیه خود رضا پهلوی را به همکاری و عضویت در شورا دعوت میکند. از آن فراتر از برخی شخصیتهای معلومالحال و فتنهنگر در ج.ا.ا حمایت و جمهوری اسلامی را مسئول جان آنها معرفی میکند. این حمایت به این بهانه بود که او در هر حالت از کسانی که مورد ظلم حاکمیت قرار گرفته دفاع میکند.
اما فراموش کرده بود که تا آن زمان و حتی بعد از آن هیچگاه از زندانیان غیرمجاهد حمایت و دفاع نکرده است. در همان سال به عنوان رهبر شورای ملی مقاومت از آیتالله منتظری میخواهد در مسند رهبری جامعه بنشیند. در جریان انتخابات ۱۳۹۲ با حمایت و فراخوان رفسنجانی به انتخابات و در ادامه به رسمیت شناختن روحانی به عنوان منتخب مردم برای اولینبار انتخابات ایران و اراده مردم را به رسمیت میشناسد. چندین سال قبل زمانی که آقای خاتمی برای اولینبار از سوی مردم انتخاب شد، او حضور مردم در انتخابات را انکار و اختلافات جناحها را نمایشی ارزیابی کرد. همین داستان را در دور دوم انتخاب ایشان نیز تکرار کردند. در همه این سالها رجوی مواضعاش را به نام دبیر شورای ملی مقاومت بر آنها تحمیل کرده است. به این ترتیب رجوی امروز خود از تمامی خط قرمزهایش عبور کرده است.
مانع تحقق دموکراسی
امروز دیگر نفی و به چالش کشیدن مبارزه مسلحانه نه تنها تابو نیست بلکه خود منافقین مدعی هستند که از سال ۲۰۱۲ عملا هیچ اقدام مسلحانهای انجام نداده و این ادعا مبنای حقوقی برای خارج کردن سازمان از لیست تروریستی وزارت امورخارجه قرار گرفته است. امروز دیگر نه تنها عضویت سلطنت طلبان و حامیان نظام شاهنشاهی در شورا تابو و خط قرمز نیست که رجوی حساب فرزند شاه را از پدرش جدا میکند و میگوید گناه پدر را به نام فرزند نمینویسند. در آن مقطع رجوی به جایی رسیده بود که حتی قبول نداشتن سازمان و رهبری خود را نیز مانعی برای عضویت در شورا و جبهه همبستگی نمیدانست! به نقطهای رسیده بود که برای یارگیری در جبهه همبستگی اش حتی مقدم آنهایی که فردای ایران بدون مجاهدین را نیز میخواستند، به روی چشم میگذاشت! رهبر شورای ملی مقاومت به جایی رسیده بود که ادعا میکرد آرزویش نه کسب قدرت بلکه نشستن در خلوت بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی و تمام کردن تبیین جهان است!
این تغییرات فیالنفسه میتواند بر تحول و تغییر و پیشرفت شورا و منافقین دلالت داشته و حائز اهمیت باشد. اما واقعیت حاکی از آن است به میزانی که در آن برهه زمانی رجوی از مواضع گذشتهاش عقبنشینی میکند، به همان نسبت، فاصله منتقدین و مخالفان اش با او و شورا بیشتر میشد. به همان اندازه بر نگرانیها افزوده میشد، به همان نسبت بیاعتمادیها تشدید میشد، به همان اندازه بر ابهامات افزوده میشد، و در نهایت اینکه رجوی بیشتر و بیشتر مانع اصلی تحقق دموکراسی معرفی میگردید، تا جایی که رضا پهلوی پذیرفتن رجوی و شورا در جبهه موسوم به شورای ملی ایرانیان را به دو دلیل ماهیت خشونتطلبانه و غیردمکراتیک بودن منافقین و رهبری آن غیرممکن میداند.
عقب نشینیهای رجوی به گونهای بود که بیژن نیابتی مفسر انقلاب ایدئولوژیک، رجوی را متهم به کنار آمدن با جناح حاکم در جمهوری اسلامی میکند. این خود یکی از نشانههایی از سلسله عقب نشینیهای تدریجی و گام به گام رجوی است که حامیان و نزدیکان اش کشف و رونمایی کرده بودند. و یا اینکه در چرخشی دیگر شاهد این هستیم که شورای ملی مقاومت در شهریور ۱۳۷۲،نشان شیروخورشید را بهعنوان آرم رسمی شورا برگزید و مقرر نمود پرچم ایران به این علامت که (از دوران باستان مظهر نگاهبانی ایرانزمین بوده و در طول تاریخ بهعنوان آرم ایرانیان بهکار رفته است)، مزین گردد.
باز هم شاهد هستیم که با این همه عقبنشینیها حتی کسانی که سالها سیاست تغییر از درون را تعقیب میکردند، کمترین التفات و انعطافی در قبال رجوی و شورای ملی مقاومت او نشان نمیدهند. سی و یک سال پیش رجوی برای پذیرفتن عضویت در شورای ملی مقاومتش از موضع بالا و هژمونیطلبانه یارگیری میکرد، اما در نهایت حاضر شد برای نزدیک شدن حتی یک نفر به شورا بیتابی بکند. عصبانیت او از این وضعیت به حدی رسیده بود که هیچ حد و مرز اخلاقی را نیز بر نمیتابید. برای حفظ همین وضع نیم بند موجود به کثیفترین و زشتترین حربهها متوسل میشد. از بالاترین موضع و جایگاه متصور برای خود یعنی رهبری توامان ایدئولوژیکی مجاهدین و شورای ملی مقاومت به سخیفترین و زشتترین روشها متوسل میشد. رکیکترین اتهامات را متوجه کسانی مینمود که در چهل سال گذشته بار او بر دوششان بوده است.
با حمایت از برخی جناحهای داخلی
نکته مهم این است که رجوی و تبارش هنوز جای عقبگردهای بسیاری داشت. او میدانست تغییری که امروز با حمایت از برخی جناحهای داخلی بروز میدهد از سر ناگزیری و استیصال است، میدانست خیلی چیزها تغییر کرده و او به خاطر لجاجت و عقبماندگی ذهنی و خصومت و کینهتوزی به طرز مسخرهای در آن گذشته مانده و تکان نخورده است. میدانست ادامه آن رویه هر چه بیشتر ماهیت ارتجاعی و بنیادگرای او را لو میداد.
بیهوده نیست که ناگهان برای مریم مهرتابان رای مردم شاخص میشود و وی را تکثرگرایی و نظام قضایی مدرن و احترام به اصل برائت و حق دفاع و دادخواهی، برخورداری از محاکمه علنی و استقلال کامل قضات و حتی نگران محیطزیست میشود. رهبر شورای ملی مقاومت، اینها را به خوبی فهمیده بود. دنبال راهحل هم میگردید. از حال و روز شورای ملی مقاومتش هم بیشتر و بهتر از حتی کسانی که از آن جدا میشوند با خبر است. اما واقعیت این است که مسئولیت خون، آوارگی و سرخوردگی و فریب دادن چند نسل روی دوش او و وارثانش بود.
مریم سنجابی عضو سابق شورای ملی مقاومت و شورای رهبری مجاهدین در این زمینه عنوان میکند: «سازمان مجاهدین با کارشکنیها و درپی کسب قدرت بودن از فاز سیاسی یعنی ازسال ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۰ به دنبال تشکیل یک ائتلاف سیاسی با نیروهای مخالف حکومت بود تا هر قدر که میتواند جبهه مخالفت خود را گسترش دهد و از هر طریق ممکن گروهها و شخصیتهای سیاسی مخالف را بسمت خود بکشاند.»
براساس مصاحبه بنیصدر که حدوداً در سال ۱۳۸۹ با آقای محمدحسین سبحانی انجام داده گفتهاند: «ایده تشکیل شورا نظر وی بوده است و در این رابطه پس از اینکه درخرداد ۱۳۶۰ با سازمان مجاهدین همدست شد. قبل از خروج از ایران درباره تشکیل یک شورا و اساسنامه اولیه آن با رجوی صحبت نموده و توافقاتی انجام شده بود....» لذا شورای به اصطلاح ملی مقاومت در ۳۰ تیر ۱۳۶۰ (۱۹۸۱) توسط ابوالحسن بنیصدر و مسعود رجوی پایهگذاری و اعلام میشود.
پس از آن، تلاشها برای جذب شخصیتهای سیاسی در داخل و خارج ایران شروع شد. در این رابطه یک سری شخصیتهای سیاسی جذب شورا شده و تعدادی نیز از پیوستن به این شورای تازه تاسیس خودداری نموده و شرایط آن را رد میکردند.
بنیصدر (به عنوان اولین رئیسجمهور پس از انقلاب در ایران) و حزب دموکراتیک کردستان دو عضو اصلی شورای به اصطلاح ملی مقاومت محسوب میشدند. افراد سرشناس دیگری ازجمله دکتر بهمن نیرومند، مهدی خانباباتهرانی، منوچهر هزارخانی، ناصر پاکدامن، منصور فرهنگ، هدایتالله و مریم متیندفتری، ایرج شکری و تعدادی از افراد سیاسی دیگر در سالهای اول به جمع این شورای خودساخته پیوستند.
در این بین یک سری از احزاب و شخصیتهای سیاسی در خارج کشور نیز با شناختی که از ماهیت سازمان مجاهدین داشتند از پیوستن به شورا امتناع میکردند، آنها به زودی با موجی از تبلیغات مجاهدین علیه خود مواجه شدند تا جایی که سازمان قصد ایزوله کردن آنها را داشت و به قول خودش میخواست مشروعیت آنها را زیر علامت سوال ببرد و به آنها مارکهای ضدانقلابی! میزد که از مبارزه میترسند و... زیرا رجوی از همان زمان بدنبال سازمانها و شخصیتهایی بود که رهبری وی را بپذیرند و بعنوان مسئول دولت موقت آینده برسمیت شناخته و سایر خط و خطوط وشرایط وی را قبول کنند....
ماهیت انحصاری و قدرتطلبانه شورا
بسیاری از گروهها از سلطنتطلبان گرفته تا مارکسیستها و لیبرالها، هیچ کدام نمیتوانستند چنین پیشنهادی را بپذیرند، یک سری از گروهها به این انحصارطلبی مجاهدین واکنش نشان داده و از همان ابتدا به آن حمله کردند که البته رجوی در درون، از این موضوع استقبال میکرد. این چیزی بود که او میخواست، تا افراد بیشتری را به زعم خودش در آینده که فکر میکرد قدرت را به دست میگیرد... از سهیم شدن حذف کند. او میگفت هر چه آنها بیشتر به ما حمله کرده و مخالفت کنند کار ما را در بعد از پیروزی آسانتر میکنند و ما از همین حالا آنها را شکست دادهایم!! وی معتقد بود تنها نیروی انقلابی و مبارز فقط سازمان مجاهدین است و بس.
او میگفت: «هر کس در این دنیا یا با ماست و یا برعلیه ما ودر همکاری با رژیم ایران است.»
مدت زیادی طول نکشید که اکثر اعضای عضو شده کمکم به ماهیت انحصاری و قدرتطلبانه شورا پی برده و متوجه شدند که رجوی میخواهد از شورا به عنوان حربهای سیاسی در دستان خودش استفاده کند که فقط در خدمت اهداف او باشد. لذا آنها شروع به مخالفت با این اعمال میکردند و در نتیجه همان تعداد احزاب و شخصیتهای شناخته شده یا از این شورای لفظی استعفا دادند و یا چون زیر بار اهداف تعیین شده نمیرفتند توسط رجوی اخراج شده و در معرض تهمتهای فراوان قرار گرفتند.
سرانجام پس از مدتها کشمکش، بنیصدر که مدتها بود به مواضع خودخواهانه، قدرتطلبانه و فرصتطلبیهای رجوی پی برده و به روابط او با دولت عراق به عنوان دشمن درحال جنگ با ایران به شدت انتقاد داشت کناره گیری نمود... به دلیل اینکه تمام منابع و امکانات مالی نیز در دست رجوی بود بنیصدر امکان جدا کردن بخشی از شورا و ادامه حیات آن را نیز بطور مستقل نداشت. لذا او در سال ۱۳۶۲ (۲۴ مارس۱۹۸۳ ) رسماً جدایی خود را اعلام کرد.
پس از آن جبهه دمکراتیک انقلابی زحمتکشان در سال ۱۳۶۲، حزب دمکرات کردستان ایران درسال ۱۳۶۴، شورای متحد چپ به نمایندگی مهدی خانبابا تهرانی در سال ۱۳۶۴، حزب کار ایران (طوفان) ... به ترتیب از شورا جدا شدند.
حزب دموکراتیک کردستان در ۱۴ آوریل ۱۹۸۵ از شورا اخراج شد. بهانه این بود که حزب با دولت ایران ارتباط داشته است. در نظر منافقین، این قابل قبول نبود. رجوی نمیخواست هیچ ارتباطی با دولت ایران وجود داشته باشد ... و در این رابطه به سایر اعضا نیز چنین حکم مینمود. اما حزب دموکراتیک کردستان، میدانست که به این ارتباط نیاز دارد. آنها در باره برگرداندن اجساد کشتهشدگان و تبادل اسرا ... نیاز به گفتوگو و صحبت داشتند ... هرچند که آنها نیز راهی انحرافی در پیش گرفته و با چپ رویهای فراوان خود در اوایل انقلاب به دامنه تنشهای مردم میافزودند ... در هر حال آنها همین قدر منطقی بودند که به ارتباط نیاز دارند و این ارتباط نیز طبیعی بود وبه مانند منافقین آن را دگم نکرده بودند ولی رجوی با یکدندگی تمام مانع ارتباط بقیه نیز میشد.
سازمان همچنین باعث جدایی و اختلاف دیگر سازمانها با یکدیگر شد. به عنوان نمونه جدا کردن مهدی سامع از گروه اصلی چریکهای فدایی خلق اقلیت و محمدرضا روحانی از جبهه دمکراتیک ملی ...
شرایط انحصاری شدن شورای ملی مقاومت و خاص کردن مبارزه از طرف سازمان به همین شکل پیش میرفت تا جائی که در سال ۱۳۶۳ این اقدامات (انقلاب ضد - لیبرالیسم) نام گذاری شد.
(البته سازمان و رجوی در هر مرحله یک فیلی تحت عنوان انقلاب هوا میکرد انقلابات مختلفی شامل انقلاب درخط ... و انقلاب بورژوا رفرمیسم وانقلاب بر ضد لیبرالیسم و در نهایت انقلاب ایدئولوژیک که با هر یک ماهها و سالیان افراد را سرگرم میکردند).
بیش از۸۰ درصد انرژی و امکانات صرف جیاس میشد
در ظاهر گفته میشد که ما میخواهیم هویت انقلابی اصیل خود را حفظ کنیم و در این مسیر هیچ کوتاهی و مذاکره و همکاری با دولت ایران متصور نیست!... و تنها راه، همان خشونت و مبارزه قهرآمیز است... (رجوی همواره به دنبال جنگ و خونریزی بود). هرگروهی راهی خارج از این را پیش میگرفت به سازش و خیانت به مبارزه مردم محکوم میشد... در این رابطه ۹۰ درصد از وقت و تلاش نیروهای سازمان در خارج از کشور در آن دوران صرف مخدوش کردن چهره سیاسی اشخاص شناخته شده میشد.
بخش جیاس (یعنی جنگ سیاسی) برای اولینبار در سازمان نهادینه شد که هدف آن جنگ با اضداد و منتقدین سازمان مجاهدین بود و به گفته و اعتراف درونی رجوی در برههای از زمان بیش از۸۰ درصد انرژی و امکانات، صرف همین جیاس (جنگ سیاسی) میشد. و بعدها نیز کارخاص این بخش لجن پراکنی علیه جداشدگان شد. آنها یا باید شرایط رجوی را قبول میکردند و به شورای ملی مقاومت میپیوستند و یا اینکه هدف سیاسی و تهمتها قرار میگرفتند. یک سری از این گروهها حتی به طور فیزیکی هدف قرار گرفته و جلسات و دفاتر آنها با حملاتی برنامهریزی شده از سوی هواداران مجاهدین به هم میخورد.
تقریباً در این دوران تمام گروهها و شخصیتهای سیاسی که عضو شورا نبودند بخاطر انتقاد از سازمان متهم به همکاری با وزارت اطلاعات ایران شدند، و البته پس از آن نیز هر عضوی که از سازمان نیز خارج میشد به این لقب منتصب میشد!
به دنبال بحثهای انقلاب درونی در سازمان، بندی تحت عنوان شورای رهبری در سازمان مطرح شد. در این بند تمامی مردان را از راس کارها کنار زده و به جای آن ظاهراً زنان بر مسند امور نشستند. با این پیش زمینه مسعود رجوی تصمیم به تغییرات دیگری در شورا گرفت. در شهریورماه ۱۳۷۲ با جلسات مکرری که با اعضای شورای ملی مقاومت برگزار نمود نهایتاً با زور و اجبار، مریم قجرعضدانلو را به عنوان رئیسجمهور مقاومت! ایران معرفی کرد. آنگاه در یک حرکت فرمالیستی مریم عضدانلو اعلام استعفا از سازمان کرد و درحالی که یک شورای رهبری ۲۴ نفره از زنان در درون سازمان تشکیل شده بود و فهیمه اروانی ارشد و جانشین مریم عضدانلو بود او را مسئول اول سازمان معرفی کردند.
بسیار غیرمنتظره و قلدرمأبانه
در آن زمان جلسات شورا سالانه و با صرف هزینهای سنگین در عراق برگزار میشد. رجوی اعضای شورا را برای جلسات سالانه دعوت کرده و به عراق فرا میخواند. در سال۱۳۷۲ رجوی دریک حرکت کودتاگونه دیگر قبل از بحثهای انتصاب! رئیسجمهور، تعداد بسیار زیادی (شاید در حدود ۱۰۰نفر) از اعضای همان شورای رهبری معرفی شده و تعدادی از مردان با سابقه سازمان را به عضویت شورا درآورد. کاری که در آن زمان بسیار غیرمنتظره و قلدرمأبانه بود. تا قبل ازآن تاریخ سازمان نیز به عنوان یک سازمان تنها یک نماینده ویک رای در شورا داشت ولی پس از این اقدام، اکثریت قریب به اتفاق آن از اعضای سازمان میشدند و آنچه عملاً اتفاق افتاد شورا دیگر یک شورای متشکل از سازمانها و نهادهای مختلف نبود و تنها ابزاری در دستان مسعود رجوی برای پیش بردن مقاصدش شده بود. به دلیل اینکه تمامی هزینههای آن نیز به عهده سازمان بود. احزاب و گروههای دیگر خیلی قدرت مخالفت با وی را نداشتند.
چنان که خود رجوی بعدها در نشستهای درونی اعلام نمود این حرکت تنها به این خاطر بود که بتواند هم حق وتوی اعضای شورا را از بین ببرد و هم اکثریت قریب به اتفاق رأی شورا را تحت کنترل و اختیار خود داشته باشد بطوری که پس از آن با یک ترفتدی دیگری در اساسنامه شورا اعلام نمودند: (براساس مصوبات شورا، صرف نظر از وزن و موقعیت اعضای شورا، کلیه اعضاء دارای یک رأی بوده و همه تصمیمگیریها بر مبنای اکثریت آراء اتخاذ میشود.
پس از این گسترش اولیه و زمینهسازیها جلسه تابستان ۷۲ بصورت فشرده و برای دو هفته تشکیل شد تا اینکه رجوی در بحثهای بسیار طولانی و خسته کننده تمامی اعضای شورا را (که اینک اکثریت آن نیز از منافقین بودند) قانع کند که در ادامه مبارزه! نیاز است که برگی جدید رو کند و مریم را بایستی بعنوان رئیسجمهور آلترناتیو معرفی نمایند. او استدلال میکرد این کار یک ضرورت سیاسی است. تعدادی از اعضای اصلی و قدیمی شورا از جمله آقای متین دفتری و همسرش مریم متین دفتری و آقای هزارخانی ... به شدت با اینکار مخالف بودند که در ادامه اصرارها و بحثهای طولانی رجوی و بخاطر در انزوا قراردادن، آنان نیز بناچار سکوت کرده و به اجبار نظرات رجوی را قبول کردند... . در ادامه این جلسات کمیسیونهای مختلفی شبیه یک دولت نیز مشخص و معرفی کردند. از جمله کمیسیونهای: زنان، صلح، مذاهب، دانشگاهها، آموزش و پرورش، طرحهای دفاعی و استراتژیک، ملیتها، صنایع، امنیت و ضدتروریسم، خارجه، قضایی، فرهنگ و هنر... . دقیقاً تمام کمیسیونهای مهم در اختیار منافقین قرار گرفت و درآن زمان فقط مسئول بعضی کمیسیونها نظیر کمیسیون محیطزیست و و مذاهب و ادیان، زنان و قضایی، به افراد غیرمجاهدین تخصیص یافت که با جدا شدن آقا و خانم متین دفتری یک سری از این کمیسیون نیز باز هم به دست سازمان افتاد. ناگفته نماند که این کار فقط یک ژست و در ظاهر بود و هیچ گاه این کمیسیونها کاری جدی انجام نداده و وجود خارجی نداشتند.
پژوهش و تالیف: تورج گیوری
ادامه دارد...