يکشنبه ۲۰ آبان ۱۳۹۷ - ۱۳:۱۶
کد مطلب : 106757
امام جمعه کاتماندو در گفت‌وگو با سیاست روز:

سخنرانی دختر خردسالم در مدرسه منع حجاب را برداشت

ایران در نپال سفارت ندارد
مــحمد زیـــن‌العـــابدین دانش‌آموخته مرکز دینی جامعه‌المصطفی العالمیه قم است که اکنون در قامت امام جمعه کاتماندو در نپال به ترویج اسلام و هدایت مردم می‌پردازد. او مدام برای تبلیغ دین در سفر است و از کشوری به کشور دیگر می‌رود. ایران را دوست دارد اما وطنش را هم فراموش نکرده است. او که اکنون هدایت مردم در کاتماندو را برعهده دارد حرف‌های ناگفته بسیاری درباره رویکرد سایر ملت‌ها به اسلام دارد. با او همکلام شدیم تا ضمن شنیدن خاطرات زیبایی که از کشورهای دیگر دارد ناگفته‌هایی از عشق سایر ملل به فرهنگ عاشورا و فلسفه حجاب را برایمان بازگو کند. آنجا که مدیر مدرسه تحت تأثیر سخنان دخترش درباره فلسفه حجاب شهید مطهری می‌شود و به ستایش ارزش‌های اسلامی می‌پردازد. بخوانید ماحصل گفت‌وگوی سیاست روز را.
سخنرانی دختر خردسالم در مدرسه منع حجاب را برداشت

هنوز زمان زیادی از حماسه میلیونی اربعین حسینی(ع) در کربلا نمی‌گذرد و جهان شاهد عزاداری میلیونی افرادی از سراسر دنیا در اربعین امام حسین(ع) بوده است. با توجه به اینکه شما مبلغی با رسالت جهانی هستید خاطره‌ای درباره برگزاری مراسم عزاداری حسینی دارید؟
بله. باید بگویم این مراسم جایگاهی جهانی دارد چنانکه من شاهد بودم که در ایالتِ بنگال غربِ هندوستان، استان بیربهوم، شهر بولپور شانتی نیکیتن، برادرانِ اهل‌سنتِ بنگالی زبان (قادری مذهب) شهری را آباد نمودند به نام [کربلا نَگر] و هزاران نفر از آغاز محرم تا اربعین امام حسین(ع) با دستور رهبر محلی‌شان جناب سید رشادت القادری مانند شیعیان اثنی‌عشری مراسم‌های عزاداری برگزار می‌کنند. از من به عنوان امام جمعه کاتماندو نپال در سیزدهم صفر/ ۲۳ اکتبر ۲۰۱٨ برای سخنرانی در مراسمِ عزاداری و سمینار [امام حسین(ع)شناسی] دعوت کردند و استقبالِ گرمی هم داشتند. 

شما اصالتا ًاهل نپال هستید؟
من از کشور هندوستان از ایالت بنگال غربی، نزدیک شهر کلکته آمدم. آنجا فوق لیسانس ادبیات اردو را می‌خواندم، لیسانس زبان اردو را که گرفتم نتوانستم ادامه بدهم. جرقه‌ای انگار در دلم زد، امام زمان(عج) دست ما را گرفتند برای سربازی خودشان، آمدم قم کارشناسی ارشد و دکترای تاریخ اهل‌بیت(ع) را گرفتم. 

چه زمانی به ایران آمدید؟
در سال ۱۹۹۵میلادی سی‌ام ژوئن که مصادف بود با سی‌ام محرم وارد ایران شدم. ۵-۶ سال بود، از طرف جامعه‌المصطفی العالمیه فعلی و (مرکز جهانی قدیم) کسی به هند نیامده بود که از طلاب مدارس آنجا امتحان بگیرد. بنابر این، طلاب فارغ‌التحصیل مدارس دینی هندوستان منتظر آنان بودند و من هم آن زمان، چون عشق به حوزه پیدا کرده بودم گاهی به حوزه می‌رفتم. شب‌ها به صورت خصوصی درس می‌خواندم و روزها دانشگاه می‌رفتم. لذا سال ۱۹۹۵ میلادی خود جوش آمدم ایران تا علوم اهل‌بیت(ع) را در حوزه علمیه قم فرا بگیرم. یک سال بدون درآمد و سرپرست و بدون خوابگاه بودم اما بعد از یک سال موفق شدم در امتحانات پذیرش مرکز جهانی شرکت کنم و نمره قبولی بگیرم. 

کمی از فعالیت‌های خود بگویید؟
در طی این سال‌ها همزمان با تحصیل و پژوهش به تبلیغ نیز پرداختم. به ۱۲ کشور جهان برای تبلیغ و تدریس مأموریت می‌روم و مردم از ما نکات علمی می‌گیرند و این برایم افتخار است. در صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران واحد برون‌مرزی رادیو تهران ۸ سال خدمت کردم به عنوان ارزیاب برون‌مرزی در رادیو بنگلا، رادیو اردو و سایت آن خدمت می‌کردم و در روزنامه‌ای الکترونیک چهار زبان به نام سچ‌تایمز مدیر بخش زبان بنگالی بودم. خود هندوستان هم با رسانه‌های داخلی همکاری دارم و در روزنامه‌ای به نام اردو‌نت و سایتی به نام شیعه‌نت نیز همکاری می‌کردم. 

برای شناساندن اسلام به جهان؟
ما یک سایتی داریم به نام «شیعه‌ نت» که بیشتر برنامه فرهنگی و دینی در آنجا انجام می‌شود و روزنامه دیگری است به نام «اردو نت» که در دهلی همکاری می‌کردیم. زمانی که نماز جمعه و خطبه‌های تهران را به ما می‌دادند، سریعاً آنها را ترجمه و پخش می‌کردیم . به مدت دو سال و نیم در هفته نامه‌ای به زبان اردو به نام صداقت، در شهر پونه هند نیز فعالیت داشتم. این هفته‌نامه از طرف برخی شیعیان اداره می‌شد که الان متأسفانه منحل شده است.

خاطره‌ای از شیعه شدن افراد دارید؟
در کشور موزامبیک که اسم پایتختش ماپوتو است حدوداً ۱۳ جوان ۱۶ تا ۱۷ ساله هستند که شیعه شده‌اند، امّا رها شده‌اند. هیچ‌کس به آنها توجه نمی‌کند. سال گذشته که یکی از توصیه‌های اخلاقی امام صادق(ع) را در هند اجراکردم دیدم ۳۰ خانواده شیعه شدند. 

جزئیات مسلمان شدن آنها را بازگو می‌کنید؟
بله. ببینید آنان ۳۰ نفر شغل ماهیگیری داشتند چون در آن منطقه ماهیگیرها آبرو، احترام، فرهنگ و دین چندان درست حسابی ندارند، در حضور اربابان و افراد طبقه بالا روی زمین می‌نشینند، روزی یکی از آنان وقتی در جلسه ما شیعیان اثنی‌عشری حاضر شد، نیامد بالا بنشیند بلکه همان دم در نشست، گفتم چرا آنجا؟ گفت اینجا خوب است. به او گفتم بیا اینجا پیش من بنشین. او آمد ولی مثل فقرا و بَرده‌ها نشست، گفتم درست بنشین مثل انسان آزاد. وقتی که محله خودش رفت به اطرافیانش گفت پسر فلانی که روحانی است و در ایران درس می‌خواند جلوی پای من بلند شد و به من گفت بیا بالا پیش من بنشین و درست هم بنشین. گفت اگر قومی به ما احترام بگذارد شیعیان هستند، پس ما اگر قرار است بی‌هویت بمانیم و فقط مسلمان بمانیم؛ (چون آنها دین اصلی خود را نمی‌دانستند که شافعی هستند یا حنفی، و سالی فقط دو بار نماز عیدین می‌خوانند. اول وقت لباس عوض می‌کردند و برای نماز عید قربان و عید فطر می‌رفتند هیچ هویتی نداشتند) و اگر هویتی می‌خواهیم بگیریم باید شیعه بشویم.
در تاریخ خواندیم که در سفری امام علی(ع) چند قدم همراه یک مسیحی راه می‌رود. مسافر مسیحی گفت: چرا با ما همقدم می‌شوی در حالیکه راه تان جداست؟ امام علی(ع) فرمودند: پیامبر ما(ص) فرمودند: همسفر، گردن شما حق دارد لذا برای بدرقه همراه او بروی صواب دارد. آن فرد مسیحی از رفتار امام مسلمان شد. با توجه به سفارش ائمه باید ما تلاش کنیم، کم نیستند خانواده‌هایی که مسلمان شده‌اند. اگر حسینیه و محلی برای عبادت آنان بسازیم بیشتر هم می‌شوند. زیاد داریم، کسانی را که نخست از آیین هندو مسلمان شده‌ و بعد شیعه شده‌اند. 

زمانی که گروه‌های تروریستی همچون داعش به وجود آمد، شاید نگاه دنیا با توجه به تبلیغاتی که رسانه‌های غربی می‌کردند به اسلام ترسناک شده بود. شما این جور مسائل را در سفرها ندیده‌اید که کسی برای مسلمان بودن، از شما بترسد؟
اسلام‌هراسی خیلی زیاد شده است، در حالی که کشور هندوستان یک کشور جمهوری است. هر گونه دین و مذهبی در آنجا وجود دارد، اما چون دشمن دارد کار می‌کند، نسبت به سفر اول من یعنی ۲۰ سال پیش خیلی فرق کرده، من احساس می‌کنم هندوستان دارد عوض می‌شود، در حالی که جمهوری است نباید از ریش من بترسد. از نماز من بترسد. اما جای خوشبختی است که برخی هندوها و... که اهل شعور هستند آنها می‌فهمند که این شیعه است و آن دیگری سنی.
کشوری بین هند و چین است به نام نپال، بیشترین جمعیت این کشور هندو، بودایی هستند و فقط ۳ میلیون مسلمان در آنجا وجود دارد. نپال اکنون به کشور جمهوری تبدیل شده است. چند سال پیش پادشاه نپال به ایران آمده بود. البته ایران در نپال سفارت ندارد. پادشاه نپال یک حرف جدیدی گفت و من خیلی خوشم آمد، او گفت ما هیچ وقت نفهمیدیم شیعه کیست و سنی کیست ما فکر می‌کردیم همه مسلمانند اخیراً پی بردیم که شیعه یک چیز دیگر است و سنی چیز دیگر، اما تا بیاییم بفهمیم، سنی در کشور نپال پر شده است. اگر قبلا می‌فهمیدیم شیعه‌ها را به آن کشور راه می‌دادیم، ما فهمیدیم که انقلاب در ایران پیروز شد، ولی زن و بچه کسی را سرنبریدند، جایی بمب‌گذاری نشده است و کسی را نکُشتند که ایرانی در آنجا باشد ولی در کشور عراق و سوریه الان می‌بینیم حتی در لیست تروریست‌ها اسم شیعه ندیده‌ایم.
وقتی که به کشورهای دیگر سفر می‌کنم این صحبت‌ها را می‌شنوم و درس عبرت هم برایم می‌شود. حتی دو فرد تحصیلکرده هندو با هم بحث می‌کنند و در مورد داعش با هم صحبت می‌کنند، اشاره می‌کنند که تا به حال ما ندیده‌ایم در ایران اینگونه اتفاقات بیفتد ولی در وهابی‌ها می‌بینیم.
الحمدالله چهره تشیع تا به حال خوب است، شیعه هرجا هست یا مظلوم است مثل یمن یا قدرتمند است مثل ایران. با قدرت بگویم که در حال حاضر ایران مایه عزت و آبروی شیعیان جهان شده است، با توجه به نواقص و اموری که دارد، می‌دانم همه کشورها نواقص دارند اما کشوری که خوبی‌هایش زیاد باشد نقص‌های آن گم می‌شود، و در مقابل ۹۹ خوبی یک نقص آن کمرنگ می‌شود. 

کلاً کشورهایی که سفر کردید حوزه شرق آسیا و آفریقا وضعیت شیعیان و ظرفیت آنها را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ در مورد حمایت از شیعیان چه نواقصی وجود دارد، با اینکه در خیلی از کشورها شیعه داریم ولی آنها جرأت معرفی خود به عنوان شیعه را ندارند، مثلاً یک کشوری مانند نیجریه با جمعیت ۸ـ۷ میلیونی شیعه حضور فعالی ندارد و فردی مانند شیخ زکزاکی اگر حرکتی انجام می‌دهد با آن برخورد می‌شود در این رابطه توضیح دهید؟
این موضوع را در قالب یک مَثل هندی واضح کنم. تا وقتی که الماس شناخته نشود، ‌سنگ است. شاید از سنگ هم بدتر خاک است. ما در کشور هندوستان در منطقه‌ای زندگی می‌کنیم که زغال‌سنگ زیاد دارد یکی از دلایل آمدن انگلیسی‌ها به هند و قرار دادن کلکته به عنوان پایتخت هندوستان در آن سال‌ها که ۱۵۰۰کیلومتر با دهلی فاصله دارد، زغال سنگ بوده که انگلیس را به آنجا کشانده بود. در حقیقت ما دو نوع الماس داریم سفید و سیاه. الماس سیاه در زغال‌سنگ است تا وقتی که این الماس مشکی را پیدا نکرده‌ایم آن فقط زغال سنگ است. ما تازه فقط شیخ زکراکی را پیدا کرده‌ایم. ایران یک نصرالله و زکراکی را شناخته است. در صورتی که ما از این زکزاکی‌ها در دنیای امروز زیاد داریم که ناشناخته‌اند. اگر حمایت بشوند، شاید شناخته ‌شوند. ولی برخی مواقع اگر حمایت نشوند بهتر است تا آنان از ناحیه دشمن آسیب نبینند.
البته حرف اصلی من این است که ما زکزاکی‌هایی در سراسر جهان داریم که پاسخ به سوال شماست که آنها بدون حرص و بدون ترس و غرض دارند کارهای اهل‌بیت(ع)، امام زمان(عج) و خدا را پیش می‌برند، مسیحیان و هندوها پیش آنها می‌روند و از آنها راهنمایی می‌گیرند، ولی امید ما ظهور امام زمان(عج) است پرچم ما حسینی است که مایه نجات مظلومین است. لذا الحمدالله خیلی خوب دارند پیش می‌روند ولی اگر ثابت قدم ‌شوند و حمایت هم بشوند خیلی بیشتر از این پیش می‌رفتند.
من در کشور موزامبیک در روستایی به نام ماراکوین، یک روز برای سخنرانی در بین جوانان و بزرگسالان رفته بودم. بین کاغذهای دفتر من یک عکس بود که یک طرف آن دعای فرج و طرف دیگر آن عکس امام خمینی بود، در حین گفت‌وگو با آنان این عکس از بین دفترم افتاد. معلمی افریقایی آن را برداشت بوسید و روی چشمش گذاشت و رو به من کرد با عصبانیت گفت: چرا آن را انداختی؟ من ترسیدم ولی می‌دانستم آنها به ما آسیبی نمی‌زنند. گفتم من عمداً این کار را نکردم.
از او پرسیدم می‌دانید که آن عکس کیست؟ گفت: این انسان بزرگ و عظیمی است و چه کسی است که او را نشناسد. گفتم اسمش چیست؟ به لهجه افریقایی گفت: امام خمینی. او در ادامه سخن خود گفت: وقتی که انقلاب را در ایران آورد ما همه یکپارچه با ایشان بودیم آن موقع اگر ۴ تا ایرانی به اینجا می‌آمد ما همه پیرو امام خمینی می‌شدیم، ولی الان سرد شدیم. ما ایشان را به عنوان انقلابی و راهنما دوست داریم. توجه کنید! یک مسیحی این جمله را می‌گوید. چون در کشور موزامبیک، ایران نه سفارت دارد و نه خانه فرهنگ اسلامی، ولی انقلاب ایران خیلی از روشنفکران و آزادگان را جذب خود کرده است. 

شما دائم در سفر هستید این برای خانواده شما سخت نیست؟
من برای تبلیغ دین مدام در سفرم و آنها هم با من همراهی می‌کنند. 

آیا خانواده شما هم در تبلیغ همراه شما هستند؟
بله. همیشه این طور بوده است. موضوع جالبی برای شما و خوانندگان بگویم من تازه به سرزمین هیمالیا یعنی کشور نپال وارد شده بودم دخترم که همیشه در این کشور هم با حجاب است، در این کشور بودایی، شده مبلّغ حجاب. 

مبلغ حجاب شده است؟
بله. روزی که برای پذیرش دخترم به یک مدرسه نپالی در کاتماندو رفتم و گفتم دخترم با همراه یونیفرم مدرسه باید حجاب بپوشد و اگر این شرط را قبول دارید می‌توانم به مدرسه شما بفرستم.
مدیر مدرسه با معاون خود و با بعضی معلمانِ مدرسه مشورت نمود سپس اجازه پوشیدنِ حجاب (روسری یا مقنعه) را به او داد. امّا دخترانِ همکلاس دخترم درباره حجاب‌اش بسیار کنجکاویی نشان دادند و بارها و بارها درباره حجاب‌اش سوالات متعدد پرسیدند حتّی برخی‌ها گفتند: با این لباسِ اضافی گرمت نیست؟ خودت را در قید و بند نمی‌بینی؟
روزی در مدرسه جشن بود و مدیر به دخترم گفت: چون زبان انگلیسی تان خوب است، به زبان انگلیسی باید بین همه دانش آموزان، معلمان و اولیا سخنرانی کنید. دخترم که الحمدلله پرورش یافته قم‌المقدس است از فرصت استفاده بهینه نمود و از کتابِ "فلسفه حجاب" استاد مرتضی مطهری فقط سرخط‌های فوائد حجاب را در سخرانی اش شُمرد. 

نتیجه آن سخنرانی چه بود آیا علیه او موضع‌گیری نکردند؟
این سخنرانی شده محشر!! روز بعد مدیر مدرسه من را فراخواند. من هم با آمادگی کامل به دفترش رسیدم. می‌دانستم بابتِ این تحوّلی که بعد از پذیرشِ فرزندانم در این مدرسه و به ویژه بعد از سخنرانی دخترم به وجود آمده، حسابی تنبیه خواهم شد.
وقتی رفتم دفتر مدیر مدرسه به نام [بَهدرکالی انگلش اسکول] دیدم دفتر پُر از معلمان است. حقیقت این است که کمی ترسیدم چون ما تازه به این کشور آمده بودیم و از اوضاع این سرزمین هندو و بودائی بی‌خبر بودیم. امّا تعجّب کردم وقتی دیدم با ورود من همه حاضرین در دفتر مدیر از جای خود بلند شدند و استقبالِ خوبی نمودند و همه با من دست دادند حتّی خانم معلم‌های جوانِ نپالی نیز برای مصافحه دستِ شان را جلوی من آوردند
اینجا بود که از پیشانی‌ام شروع شد عرق ریختن. اگر دست بدهم که گناه است امّا اگر مصافحه نکنم توهین تلقی می‌شود. اما شریعت محمدی(ص) برایم مهم بود و با دو دست نَمَستِه نمودم و آشکارا گفتم: ما مسلمانان با زنان مصافحه نمی‌کنیم تا حُرمتِ زن باقی بماند. شاید برخی فهمیدند و برخی نفهمیدند چون تاثیراتِ ضدّ و نقیض روی چهره‌های‌شان دیدم.
مدیر مدرسه گفت: ما درباره حجاب چندان دیدگاهِ خوبی نداشتیم امّا دخترتان از زاویه دیگر برایمان در جشن گفت لذا مایل هستیم کمی بیشتر بدانیم. اینجانب فرصت طلایی را که دیدم دل به حضرت زهرا(س) توسّل کردم و بدون اینکه نَفَس بکشم شروع کردم، منبری هم که هستم لذا کاملاً خود را بالای منبر دانستم و از آیات قرآن، حدیث ائمه، از کتب دینی و بیشتر از کتاب شهید مرتضی مطهری؛ خلاصه هر چه بلد بودم درباره فلسفه حجاب توضیح دادم.
دیدم همه و همه با دقّت مطالب را گوش می‌کردند. مدیر با رضایت طبقِ عادت اش سرش را تکان داد و گفت: از فردا حجاب در مدرسه ما منع نیست و فرزندان شما می‌توانند با پوشاندن سر (روسری و مانتو) به مدرسه بیایند. در دلم گفتم آفرین به دخترم، نمی‌دانستم تو هم در کنارِ من در این سرزمینِ مبلّغ خوبی میشوی شاید این عطیه حضرتِ معصومه قم است. ای‌کاش کتابِ استاد مرتضی مطهری به زبان نپالی ترجمه می‌شد! 

نکته خاص دیگری اگر دارید بفرمایید؟
لطفاً برخی از مسایل را شما بررسی کنید مثلاً مردم جهان روز رحلت امام خمینی کجاها مراسم یاد بود می‌گیرند، یا سفر مقام معظم رهبری در هند چه تاثیری گذاشت، اگر نگذاشت چرا؟ و کسانی که با ایشان بودند چه حرف‌هایی دارند، و چه خاطراتی دارند؟ وضعیت شیعیان در کشورهای جهان و... روی اینگونه مسایل باید کار شود. خیلی جالب است نامه مقام رهبری قبل از اینکه به غرب برسد به دانشگاههای شرق از جمله هندوستان رفته بود. باید تحقیق شود که چه استقبالی از آن شده بود و چه چیزی بوده که آن نامه برای جوانان دانشگاه‌های ما جذاب‌تر شد؟ شاید ایران از نظر مکانی به اروپا نزدیکتر است، ولی شرق را رها نکنید چون آنها وفادارند. در آخر می‌گویم ریشه مردم هند و ایران یکی است. هند همیشه پناهگاه ایران بوده. بنابر این، آن را رها نکنید. 

نویسنده: قاسم غفوری - مائده شیرپور

https://siasatrooz.ir/vdcdk90f5yt0z56.2a2y.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی

علی فرهاد
ماشا الله ابراهیم زکزکی دیگه در سر زمین هیمالیا باید به ایشان کمک نمود