پرواز مسافربری شمارهی ۶۵۵ شرکت هواپیمایی ایرانایر با شناسهی IR۶۵۵ از بندرعباس به مقصد دبی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۶۷، برابر با ۳ ژوئیه ۱۹۸۸ میلادی، در حرکت بود که با شلیک موشک هدایتشونده از ناو یواساس وینسنس متعلق به نیروی دریایی ایالات متحدهی آمریکا، بر فراز خلیجفارس، سرنگون شد و تمامی ۲۹۰ سرنشین آن، که شامل ۴۶ مسافر غیرایرانی و ۶۶ کودک بودند، جان باختند. این سانحه از نظر میزان تلفات انسانی، هفتمین سانحهی مرگبار هوایی تاریخ است.
آمریکا این مسئله را سهوی دانست و کوشید از زیر بار مسئولیت خود در این ارتباط شانه خالی کند و در این مسیر حتی گهگاه به سناریوپردازیهای عجیب دست زده است. در برخی موارد، هواپیمای ایرانی را بهعنوان مشارکتکننده در عملیات نیروهای ایرانی علیه ناوگان خود در خليجفارس معرفی نمود؛ هرچند که در نهایت هیئت حقیقتیاب وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) شرایط روانی حاصل از حضور طولانیمدت در شرایط جنگی را عامل اصلی این اقدام ناو وینسنس دانست، بیآنکه مسئولیتی در این راستا بپذیرد.
در مقابل، دولت جمهوری اسلامی ایران در سه نهاد سازمان ملل متحد، ایکائو و نهایتاً دیوان بینالمللی دادگستری، طرح شکایت نمود و خواهان محکومیت بینالمللی آن کشور شد. شورای امنیت سازمان ملل با تصویب قطعنامهی ۶۱۶ ضمن ابزار تأسف از بروز این حادثه، مراتب همدردی خود را با خانوادهی قربانیان اعلام نمود. اقدامی که از سوی ایکائو نیز انجام گرفت. دیوان بینالمللی دادگستری نیز در حال انجام رویههای معمول بود که سرانجام در سال ۱۹۹۶ میلادی دولتهای ایران و آمریکا به مصالحه دست زدند.
بر این اساس، واشنگتن بیآنکه مسئولیت خود را در ارتباط با سرنگونی هواپیمای مسافربری ایرانی بپذیرد، متعهد گردید مبلغ ۵۵ میلیون دلار به بازماندگان قربانیان و ۴۰ میلیون دلار به دولت جمهوری اسلامی ایران بپردازد. در مقابل، تهران نیز از دادخواست خود در دیوان لاهه صرفنظر نماید.
اینکه اساساً چنین مصالحهای تا چه حد توانسته است قدمی مثبت در راه احقاق حق بازماندگان قربانیان این حادثهی دلخراش باشد یا خیر، موضوع نوشتار ما نیست و مطلبی است که حقوقدانان میبایست به آن پاسخ دهند که البته طی این سالها مقالات متعددی در این خصوص نگاشتهاند. آنچه ما در پی پاسخ به آن هستیم، این است که چه عاملی باعث بروز چنین رویدادی شده و بهطور کلی، این واقعه چه تأثیری بر مناسبات دوجانبه بین ایران و آمریکا داشته است.
چه عواملی منجر به بروز این حادثه شد؟
روابط ایران و آمریکا در دههی اول انقلاب: برای نیل به این هدف، نگاهی اجمالی به تحولات مناسبات میان تهران و واشنگتن طی یک دهه حد فاصل روی کار آمدن نظام جمهوری اسلامی در ایران تا زمان بروز حادثهی مزبور ضروری است. کمتر از نه ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، جمعی از دانشجویان که خود را دانشجویان پیرو خط امام مینامیدند، دست به تسخیر سفارت آمریکا در تهران زدند و کارکنان آن را به گروگان گرفتند؛ اقدامی که از سوی مقامات نظام نوپای اسلامی مورد حمایت قرار گرفت و حتی از سوی بنیانگذار آن انقلاب دوم نامیده شد.
دانشجویان پیرو خط امام، ضمن لانهی جاسوسی خواندن سفارت آمریکا در ایران، این کشور را متهم به دسیسهچینی علیه کشورمان نمودند. درپی این حادثه، روابط تهران و واشنگتن متشنج شد و در اواخر فروردین ۵۹ بهطور کامل قطع گردید. حتی آزادی کارکنان سفارت پس از ۴۴۴ روز و خروج شاه از آمریکا هیچیک نتوانستند موجب بهبودی روابط دوجانبه گردند؛ امری که البته چندان هم دور از ذهن نبود.
نظام نوپای ایران با نیرو گرفتن از یک ایدئولوژی انقلابی، نظم موجود در منطقه و حتی فراتر از آن را با شعار صدور انقلاب و حمایت از گروههای انقلابی در کشورهای منطقه به چالش میکشید؛ امری که به هیچوجه نمیتوانست مطلوب قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا باشد. لذا بروز تنش در روابط دو کشور اجتنابناپذیر مینمود که اقدام دانشجویان پیرو خط امام جرقهای برای شعلهور شدن این آتش زیر خاکستر بود.
جنگ ایران و عراق و فشار برای پذیرش قطعنامه: پس از آن، حمایت ایالات متحده از رژیم بعث عراق در جنگ علیه ایران در کنار موارد تنشآفرین دیگر، منجر به شکلگیری دیواری از بیاعتمادی بین تهران و واشنگتن گردید. در آستانهی واقعهی ساقط شدن ایرباس ایرانی توسط ناو وینسنس، به نظر میرسید تنش در روابط دوجانبه به اوج خود رسیده است. تلاش ایران برای بازرسی کشتیهایی که عازم عراق بودند و نارضایتی کشورهای صاحب پرچم از اقدامات جمهوری اسلامی ایران و درپی آن حضور ناوهای آمریکایی در خليجفارس، که منجر به بروز درگیریهایی در این منطقه گردید (جنگ نفتکشها)، در کنار فشارهای روزافزون قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا بر مقامات جمهوری اسلامی بهمنظور پذیرش قطعنامهی ۵۹۸ سازمان ملل متحده، رویارویی مستقیم تهران و واشنگتن را اینبار حتی بهصورت نظامی متحمل میساخت.
با این وجود، این عوامل نتوانستند از شوک ناشی از سرنگونی یک هواپیمای مسافربری به دست نیروهای نظامی آمریکایی بکاهند؛ اقدامی که در پیشگاه افکار عمومی جهان هرگز نمیتوانست پذیرفتنی باشد. عملی که نه براساس موازین حقوقی بینالملل قابل توجیه بود و نه بهلحاظ اخلاقی قابل قبول.
بهلحاظ تأثیرگذاری بر روابط دوجانبه نیز شاید اثری بیش از دیگر رخدادهای پیشآمده در مناسبات فیمابین نداشته باشد، اما یک تفاوت عمده با همهی آنها دارد. در موارد دیگر، بخشهای سیاسی، امنیتی و حتی نظامی مورد تهاجم بوده است. به این معنی که جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحدهی آمریکا از طریق نهادهای سیاسی و امنیتی خود سعی در تضعیف یکدیگر داشتهاند، اما در این مورد خاص، عدهای شهروند بیگناه که ۶۶ تن آنان کودک بوده و ۴۶ تن از آنان نیز اساساً ایرانی نبودند و در نتیجهی هیچ ارتباطی با منازعات ایران و آمریکا نداشتند، قربانی شدند؛ امری که هر شخصی صرفنظر از اینکه ایرانی باشد یا نباشد و یا چه موضعی در قبال سیاستهای تهران و واشنگتن اتخاذ نماید، نمیتواند آن را تأیید کند.
شاید به همین دلیل است که آمریکا بیش از هر زمان دیگری و در ارتباط با هر موضوعی در این خصوص کوشیده است تا از مسئولیتهایش شانه خالی نماید و بهرغم اینکه تا به امروز حاضر به عذرخواهی از قربانیان این حادثه نشده است، اما با پرداخت مبلغی تحت عناوینی همچون مساعدت، نه غرامت، دولت جمهوری اسلامی ایران از پیگیری قضایی این پرونده در دیوان بینالمللی دادگستری بازداشت.
(برهان)