این نقد نیست بلکه نصیحتی است از سوی کسی که بیش از ۵۸ سال از دوران زندگی خود را با افتخار تمام در دامنه مکتوبها گذرانده و کار خود را از توزیع و حرفچینی سربی و صفحهبندی پای گارسه ها شروع نموده و با چاپ، نویسندگی، دبیری و سردبیری نشریات در دهههای سی، چهل و پنجاه تا به امروز سپری کرده و بالطبع چند پیراهن بیش از بعضی از مدعیان بهحق پاره نموده است! بنابراین جفا است که دانستههای خود را بسط ندهد تا دیگران هم از آن بهرهمند شوند.
جا دارد که اگر در این میان اشارتی شده دلخور نشوند و خرده نگیرند و قلم عفو را همچنان در دست داشته باشند که ما براساس نصیحت اولین استاد سخنران در گردهمایی پیشکسوتان رسانه که برای اولینبار به همت یکی از فرزندان خلف آن که هماکنون رئیس فرهنگسرای رسانه کلانشهر اصفهان است برگزار شد، دستبهقلم شدیم تا هر آنچه به نظرمان میرسد را بر روی کاغذ ثبت و به چاپ برسانیم. بد نیست قبل از شروع و ابراز گلهمندیها، قدرشناس فرهنگسرای رسانه باشیم که بدون توجه به بعضی از محدودیتهای رایج تنها به کسوتها ارج نهاده و سعی کردند کسی از قلم نیفتد زیرا عضو رسانهای شورای اسلامی شهر که شناخت کافی در اینباره دارد این جمع محدود را بهنوعی برترینهای فرهیخته جامعه رسانه دانست بنابراین هیچگونه حاشیه و خدشهای به نحوه برگزاری و امکانات آن جایز نیست و بهصراحت میتوان اجرای آن را در آغازین روزهای دهه گرامی فجر سال ۹۷ برتر و پربارتر نام نهاد و کمال رضایت را در چهره یک به یک مدعوین محدود خواند.
یک ماه بیشتر از چاپ مطلبی تحت عنوان «سروها ایستاده میمیرند» در روزنامه جوان تهران نمیگذرد که دردهای بیدرمان رسانه در آن عنوان شده بود که چرا مدیران را مجبور کرده تا برای پایدار ماندن شغلهای وابسته به آن تن به کوتاه آمدن از ارزشهای خود بدهند اما این اتفاق نامیمون فقط برای جامعه رسانه نمیافتد که تحریمهای ناجوانمردانه خشک و تر را باهم میسوزاند اما دریغ از زمانی که ناچار به یادآوری محدودیتهای اقتصادی دراینباره میشویم و بازهم همچنان معضلات هزینه کاغذ، بیمه و در مواردی مالیات و حذف آگهیهای ثبتی و دادگستری و یارانهها وجود دارد که در این میان دلمان باید به دوستانی خوش باشد که همسنگر رسانهای هستند اما وقتی به تریبون سخنرانی میرسند نقد را جای راهکار مینشانند تا درد مضاعف گردد! استاد سخنران گردهمایی که گویا جلسه را با کلاس درس دانشگاهی اشتباه گرفته بودند باید مستحضر باشند که خودشان نیز نزدیک نیمقرن در دامنه رسانههای مکتوب زندگی کرده و میدانند در این محمل تنها باید به ضرب سیلی صورت را قرمز نگه داشت والا اگر باشد تنها نان و پنیری بیش نیست!
سخنرانی این استاد فرهیخته که بدون عیب و نقص بود و میتوان آن را بهصورت یک تز دانشگاهی عرضه نمود در میان کسانی ابراز گردید که به بندبند آن از قبل واقف بودند و اشتیاقشان بهمنظور دانستن راهکار برای گریز از این گرفتاری ناخواسته بود که متأسفانه به آن نرسیدند!
آقای دکتر که امروز رئیس دانشکده علوم ارتباطات است زمانی در مطبوعات قلم میزد و شاید ارتزاق میکرد که جامعه صبح زود در صف دکههای روزنامهفروشی منتظر رسیدن ماشین حمل بود تا با اشتیاق تمام مکتوب موردعلاقه خود را خریداری و ضمن تأمین خوراک روح، نمکی هم به آش جراید بریزد اما امروز که تیراژ رسانهها به یک دهم آن زمان تقلیل یافته و همین مقدار هم برگشتی دکههاست، دلودماغ شنیدن نصایح و نظرات را ندارد بلکه منتظر است تا راهکارها را برای برونرفت بداند! همانطور که مستمع بودید یکی از حاضران ابراز داشت اگر تا فردا صبح هم سخنرانی کنید مشتاق شنیدن هستیم چون مایل بودیم راهکارهایی آکادمیک را برای خروج رسانهها از این بنبست بشنویم که اتفاق نیفتاد و زمان به نشستن و گفتن و برخاستن سپری گردید! و همچون بقیه کنگرهها و گردهماییهای بهاصطلاح تخصصی با گرفتن عکسهای دستهجمعی خاتمه یافت.
انتظار حاضران که خود هم دردهای جامعه رسانه را میدانند بیش از تکرار آن توسط استاد و رئیس دانشکده ارتباطات بود بلکه اشتهای فراوان به شنیدن معجزه سیب داشتند تا بیماری بهظاهر لاعلاجشان التیام یابد.
آنچه قابل ذکر است همانا برگزاری این اجتماعی محدود اما پربرکت به مناسبت دهه فجر است که حاصل زحمات ماههای گذشته مدیریت فرهنگسرای رسانه اصفهان بوده اما شما میتوانستید کپیرایت یک سخنرانی را بهعنوان هدیه برای آن به ارمغان نیاورید بلکه با استفاده از راهکارهای آکادمیک که در حیطه کاریتان بود چند گزینه در اختیارشان بگذارید تا بتوانند به آزمونوخطا بهمنظور برونرفت از رکود بپردازند و با دستی پر، از سالن کتابخانه مرکزی اصفهان خارج شوند.
شاید ازنظر استاد نگارش، این نقد بهنوعی با فرهنگ میهماننوازی از فرهیختگان و بخصوص هممسلکان صنفی مغایر باشد اما خودتان بهتر از من میدانید که روزنامهنگاران در همه دنیا وقتی قلم به دست میگیرند تا بنویسند تنها به حقایق و واقعیات آشکار و مستدل میاندیشند و ملاحظات سیاسی را کنار میگذارند بنابراین «نیش عقرب نه از ره کین است/ اقتضای طبیعتش این است» و بهخوبی میدانید مسئلهای که امروز برای رسانه ملی کشور حادث شده، نمیتوان یک گذار نام نهاد بلکه اپیدمی سخت و بدخیمی است که میتواند از مکتوب به دیداری، شنیداری و آنلاین هم سرایت نماید، همانگونه که خودتان گفتید شمشیرتان را برای رسانه ملی از رو بستید که چرا وقت خود را در اختیار اسپانسرها قرار میدهد؟! درحالیکه آن خبرنگار تلفنی را از انجام اینگونه خردهگیریها بر حذر داشتید تا نقدش را بنویسد یا با نام دیگری مکالمه ننماید. همانگونه که دوران محرومیت روزنامهنگاری خود را ابراز نمودید و علیرغم نیاز مبرم به مسکن از پذیرفتن املاک مصادرهای یکی از ارگانهای پایتخت منصرف شدید.
امروز پا گذاشتن به جامعه رسانه دل شیر میخواهد که بتواند سختیهای معیشتی در آن را نادیده گرفته و با شکمگرسنه پا به نشستهای خبری بگذارد و مدیری که ارثیه پدری را به تاراج بسپارد تا با پول آن کاغذ و ملزومات خریداری و یا صورتحساب چاپ، حقالتحریر و حقوق کارمندان خود را پرداخت نماید! رسانههای امروز نفسهای آخر را میکشند که نقد کردن آنها علاوه بر خطا، به نوعی جفاست که مستحق راهکار برون رفتن از این بنبست در آن است و تنها مرجعی که میتواند آنها را راهنما باشد دانشگاه و فرهیختگان آنست تا اینگونه زکات دانش خود را پرداخت نمایند و گردهمایی ژورنالیستهای حرفهای را با کلاس درس اشتباه نگرفته و متکلم وحده نباشند!
نویسنده: حسن روانشید