شنبه ۱۹ فروردين ۱۳۹۶ - ۰۱:۲۴
کد مطلب : 98890
از امروز «در جریان باشید»

بررسی سازمان منافقین خلق

مقدمه
ورود مکاتب غربی به کشور و تاثیر آنها بر افکار برخی جوانان و روشنفکران و فقدان شناخت صحیح از اسلام ناب از یک‌سو و یأس و نا امیدی برخی صاحبان افکار از نجات کشور و مبارزه با استبداد، استعمار و عقب‌ماندگی نوعی التقاط بین مکاتب را همراه آورد این نوع تفکر در دهه ۱۳۳۰ ه.ش به تدریج گسترش پیدا کرد و سازمان‌ها و تشکل‌هایی را پدید آورد که پی‌آمدهای زیانبار فراوانی برای کشور بدنبال داشت.
در توضیح این موضوع بایستی عنوان کرد که التقاط از نظر لغوی از لغت لَقَطَ به معنای برچیدن و از زمین چیزی را برگرفتن و بخشی از گفتار کسی را گرفتن است(التقاط) تفکری است که مجموعه‌ای را از مجموعه دیگر بر می‌چیند و می‌گیرد. و در حقیقت التقاط پدیده‌ای نیست که اختصاص به زمان ما داشته باشد التقاطیون گروهی از فلاسفه قدیم بودند که از هر مکتب فلسفی قولی را اخذ کرده و از مجموع آنها فلسفه‌ای را پدید آورده بودند کسی که از التقاط فکری برخوردار است از هر مکتبی بخشی را که مورد پسند او است بر می‌گیرد و با موارد اخذ شده از مکتب دیگر می‌آمیزد و بدین‌سان به مجموعه‌ای از افکار نامتجانس معتقد می‌شود اگرچه خود او این عدم تجانس را در نمی‌یابد.
شیوه دیگر در ایجاد التقاط به این شکل است که محتوا را از یک مکتب و قالب را از مکتب دیگر برگیرد. با توجه به آنچه گذشت جریان التقاطی آن جریان فکری سیاسی است که از نظر ایدئولوژیک ریشه در دو یا چند مکتب دارد در کل بایستی عنوان نمود که این سبک همواره در طول تاریخ به شیوه‌های مختلف مطرح بوده است معمولاً افرادی که قدرت فهم صحیح یک دین را نداشته یا تحت تأثیر جو روانی و تبلیغاتی حاکم دین یا هر نوع مکتب فکری را کامل نداشته‌اند و یا درپی سازگاری مکتب فکری با مسائل روز بوده و یا برخی آموزه‌های دینی را با هواهای نفسانی خود سازگار دیده‌اند دچار التقاط شده‌اند، این پدیده از جمله در صدر اسلام نیز دارای سابقه است، برخی کسان حاضر نبودند اسلام را به عنوان یک دین جامع و کامل بپذیرند بلکه طبق میل و هوس خود با دین برخورد کردند، شاید بتوان آیات زیر را گواهی بر وجود جریان التقاطی در صدر اسلام دانست آنجا که قران می‌فرماید: (و یقولون نومن ببعض و نکفر ببعض و یریدون ان یتخذوا بین ذلک سبیلا)(نسا۱۵۰) و می‌گویند به برخی ایمان داریم و برخی را انکار می‌کنیم می‌خواهند در این میان راهی برای خود برگزینند.
در ادامه آیه، خداوند ماهیت این گروه را که از اهل کتاب بودند و نمی‌خواستند پیامبر اسلام(ص) را بپذیرند روشن ساخته و به آنان وعده عذاب داده است.
اولئک هم الکافرون حقا واعتدنا للکافرین عذاباً مهینا(نسا ۱۵۱) آنان در حقیقت کافرند و برای کافران عذاب توهین‌آمیزی فراهم ساختیم.
جریان التقاط در صدر اسلام می‌کوشیدند به شیوه‌های مختلف از پذیرش کامل اسلام سرباز زده بخشی از اسلام را بپذیرند التقاطیون می‌خواستند راه سومی بیابند که آمیزه‌ای از اسلام و ادیان و افکار انحرافی بود. بنابراین می‌بینیم که این جریان پیشینه بسیار طولانی دارد ولیکن در تاریخ ایران معاصر التقاط به دنبال ورود مکاتب غربی به ایران و همزمان با انقلاب مشروطه به تدریج رخ نموده است پس از ورود مکاتب غربی نظیر لیبرالیسم، سوسیالیسم و ناسیونالیسم به ایران، شاهد سه نوع التقاط به قرار زیر هستیم.
- التقاط اسلام و مارکسیسم
- التقاط اسلام، ناسیونالیسم و لیبرالیسم
- التقاط ناسیونالیسم و مارکسیسم 

این سه شاخه التقاط یعنی (اسلام و مارکسیسم)، (اسلام، ناسیونالیسم و لیبرالیسم) و (ناسیونالیسم و مارکسیسم) برخی افراد سازمان‌ها و احزاب را تحت تاثیر قرار داد و احزابی همچون سازمان مجاهدین خلق(منافقین)، گروه فرقان، گروهک کاشی، نهضت آزادی ایران و حزب نیروی سوم را پدید آورد جریان التقاطی مکاتب مذکور را برای حل مشکل استبداد و مبارزه با استعمار خارجی ناتوان می‌دید هدف صاحبان افکار التقاطی ایجاد مکتبی ترکیبی برای حل این مشکلات بود.
در تبیین این جریان در ایران معاصر در ابتدا بایستی به مبانی فکری آن پرداخت چرا که مبانی فکری جریان التقاطی بسته به شاخه‌های گوناگونش مختلف است نخستین جریان التقاطی که پس از شهریور ۱۳۲۰ هـ.ش و شکست دو جریان کمونیستی و ملی‌گرایی نمودار شد آمیزه‌ای از دو مکتب بود که در حزب نیروی سوم خلیل ملکی تجلی پیدا کرد. یعنی سوسیالیسم و ناسیونالیسم. آنان از سوسیالیسم ایرانی یعنی تفکرات سوسیالیستی متناسب با اوضاع ایران و نیروی سوم به معنای نیروهای ضداستعماری در مقابل دو بلوک شرق و غرب سخن می‌گفتند.
مبانی فکری شاخه دوم این جریان یعنی مفهوم ناسیونالیسم که در نهضت آزادی و نیروهای ملی-مذهبی تجلی دارد بر ترکیب سه مکتب اسلام، ناسیونالیسم و لیبرالیسم استوار گردید. نهضت آزادی پس از آن‌که در سال ۱۳۴۰ هـ.ش تشکیل شد رسماً اعلام کرد: (ما مسلمانیم و ایرانی و مصدقی) این تعبیر که در اسناد نهضت آزادی ثبت و ضبط شده است نشان دهنده تاثیرپذیری آنان از دو مبنای فکری اسلام و ناسیونالیسم است تاکید مهندس بازرگان رهبر نهضت آزادی بر بازگشت به قرآن و تجلیل از مصدق نیز گویای همین دو مبنا است. مبنای لیبرال این شاخه از کوشش نهضت آزادی و ملی - مذهبی‌ها برای تلفیق اسلام با علم جدید و پافشاری بر مفاهیم آزادی و دموکراسی هویدا است.
تلاش مهندس بازرگان برای تبیین علمی اسلام که در آثارش کاملاً واضح است و به عنوان نمونه اثبات طهارت آب کُر از طریق قوانین تجربی در کتاب مطهرات در اسلام، تحلیل نوگرا و عصری دین و تطبیق اسلام با دموکراسی و تداوم این نوع افکار از سوی پیروان او همه حاکی از تاثیر مبنای لیبرال در این شاخه از جریان التقاطی است ضعف اساسی این شاخه التقاطی را می‌توان در دو چیز بر شمرد:
- انفعال، تاثیرپذیری و احساس حقارت در برابر پیشرفت‌های دنیای غرب
- عدم اعتقاد به جامعیت اسلام
پیروان جریان مورد نظر معتقد بودند که اسلام ناقص است و از این‌رو کوشیدند با استفاده از مکاتب لیبرال و ناسیونالیستی آن را کامل نمایند. این نکته از پیشنهاد آنان برای عنوان نظام سیاسی پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز آشکار می‌گردد که در برابر پیشنهاد (جمهوری اسلامی) از (جمهوری دموکراتیک اسلامی) سخن گفتند کلمه دموکراتیک زاییده همان مبنای التقاطی بود و البته با مخالفت شدید رهبر انقلاب اسلامی امام‌خمینی(ره) روبه‌رو شد امام بر (جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد)پافشاری نمود.
مهندس بازرگان همچنین اعلام کرد که قرآن حکومت و خلافت را از آن مردم می‌داند به اعتقاد وی در هیچ جای قرآن و سنت نوع و خصوصیات حکومت اسلامی مشخص نشده است وی این را ناشی از حکمت می‌داند اعضای این گروه به ولایت فقیه معتقد نیستند. 

شاخه سوم جریان التقاطی که در سازمان‌ها و گروه‌هایی چون منافقین و گروهک فرقان تجلی یافت ترکیب اسلام و مارکسیسم را مبنا قرار داد افراد این گروه‌ها به این نتیجه رسیدند که سوسیالیسم یا مارکسیسم بدلیل طرح شعارهای مساوات‌طلبانه و توزیع ثروت و مالکیت به اسلام نزدیک‌ترند البته این شاخه هرگز به صراحت از التقاط سخن نگفتند تا متهم نشوند اما در عمل با تفسیر و تاویل آیات قران، قرائت دیگری از اسلام را پیش کشیدند.
پیروان این جریان نیز به (اسلام علمی) توجهی ویژه داشتند اما برخلاف مهندس بازرگان که درصدد تطبیق اسلام با علم تجربی و مبانی لیبرالیسم بود آنها مارکسیسم را به عنوان (علم انقلاب) پذیرفتند در باور آنها اسلام دارای مکانیسم علمی دست‌زدن به انقلاب نبود و از این‌رو به مارکسیسم روی آورند و جنگ‌های پارتیزانی مارکسیست‌ها را الگوی خویش قرار دادند.
با توجه به این تحولات فکری بود که از اسلام انقلابی و نه انقلاب اسلامی سخن می‌گفتند انقلاب اسلامی راهبرد جریان اصیل اسلامی بود که می‌خواست با استفاده از انقلاب حکومت اسلامی پدید آورد و احکام اسلام را در کشور به اجرا گذارد مشی انقلابی‌‌گری وسیله یا ابزاری بود برای رسیدن به هدف(اسلام)، اما جریان التقاطی در میان ابعاد مختلف اسلام تنها وجه انقلابی بودنش را آن هم با تفسیری مارکسیستی برجسته می‌نمود.
در واقع آنان با استفاده ابزاری از اسلام می‌خواستند به قدرت برسند و به اسلام تعبدی نداشتند بلکه به آن تمسک کرده بودند این گروه همچنین در اصول اقتصادی، جهان‌بینی ایدئولوژی و نوع نظام سیاسی از مارکسیسم متاثر بود. همین باعث ایجاد ضعف‌های بنیادینی بشرح زیر در این شاخه از التقاط شده بود:
*شناخت سطحی از اسلام
*فقدان ارتباط با روحانیت اصیل اسلامی
*تعجیل در رسیدن به اهداف سیاسی و تمسک به هر وسیله‌ای برای رسیدن به هدف و غلبه احساسات بر عقل به دلیل جوان بودن اعضاء
*انفعال و خودباختگی در برابر مارکسیسم
*عدم اعتقاد به جامعیت اسلام
*تفسیر به رای قران و نهج‌البلاغه
چنان که گفته شد هر شاخه از جریان التقاطی دارای تشکیلاتی ویژه‌ای است. مثلاً حزب نیروی سوم به شاخه اول وابسته بود که فعالیت خود را با مرگ خلیل ملکی در سال ۱۳۴۸ ه.ش به پایان برد.
نهضت آزادی از شاخه دوم برخواست و سازمان مجاهدین خلق(منافقین) و گروه فرقان از شاخه سوم پدید آمدندکه پرداختن به هرکدام از آنها خود به تنهایی یک مثنوی هفتادمن کاغذ است ولیکن در این نوشتار تلاش می‌کنیم که طی سلسله بحث‌هایی به بازشناسی سازمان مجاهدین خلق(منافقین) بپردازیم تا شاید بدین‌وسیله نقاب از رخ این دیو در حال احتضار برداریم. 

شرح تغییر ایدئولوژی در نیم ساعت
سیدکاظم موسوی بجنوردی در خاطرات خود نقل می‌کند که مسعود رجوی در زندان به او گفته است که به جزنی گفته که من مارکسیست هستم و وقتی که مجدداً از وی می‌پرسد بر این گفته خود تاکید می‌کند من از این حرف مسعود خیلی تعجب کردم و پرسیدم (جداً گفتی مارکسیست هستی؟) رجوی گفت بله من واقعاً مارکسیست هستم.
به عبارت دیگر آن جمع‌بندی مورد قبول قرار می‌گرفت که تمامی گذشته را بی‌کم وکاست مورد تایید قرار می‌داد و صلاحیت رجوی و همفکرانش را در راس سازمان به رسمیت می‌شناخت آنان هر اقدام، حرکت و دعوتی را در جهت برخورد ریشه‌ای با (نظام عقیدتی سازمان) با برچسب (خیانت) اپورتونیسم چپ یا راست، و (توطئه ساواک یا ارتجاع) لجن مال و در نطفه نابود می‌کردند.
خارج از زندان:
اگرچه کادر اصلی منافقین از اوایل سال ۱۳۵۰ به تدریج به چنگ ساواک افتاده و راهی زندان شدند اما تعدادی از افراد گروه که به نحوی موفق به فرار شده و در گوشه‌ای مخفی شده بودند دست به اقداماتی در خارج از زندان زدند که به نوبه خود تا حدودی توانست در مطرح نمودن نام سازمان نقش داشته باشد بطور مثال اقدامات نظامی گروه طی سال‌های ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۴ (بیشترین نقش را در این زمینه داشته که برخی از مهمترین آنها موارد زیر بوده است:
۱- انفجار در ساختمان شرکت هواپیمایی پان آمریکن ۴/۱۱/۱۳۵۱
۲- انفجار در ساختمان شرکت نفتی شل‌لاوان ۶/۱۱/۱۳۵۱
۳- انفجار در ساختمان سفارت اردن ۱۲/۱۱/۱۳۵۱
۴- ترور سرهنگ هاوکینز آمریکایی ۱۲/۳/۱۳۵۲
۵- انفجار مقر گارد در دانشگاه صنعتی شریف ۳۱/۱/۱۳۵۳
۶- انفجار در تاسیسات برق کارخانه ایرانا ۴/۴/۱۳۵۳
۷- بمب‌گذاری در محل مجله هنر و سینما ۲۷/۸/۱۳۵۳
۸- ترور سرتیپ زندی‌پور و راننده وی ۲۶/۱۲/۱۳۵۳
۹- بمب‌گذاری در کارخانه نخ‌ریسی مشهد ۵/۳/۱۳۵۴
۱۰- ترور مترجم ایرانی سفارت آمریکا بنام حسن حسنانی ۱۲/۴/۱۳۵۴
در کنار اقدامات فوق، تحولات گروه بر سر به دست گرفتن رهبری در خارج از زندان مهمترین مسئله‌ای است که تشکیلات با آن مواجه شده بود یکی از دلایل قابل توجهی که در این بررسی‌ها می‌بایستی مدنظر قرار داد اقدامات تقی شهرام در خارج از زندان بود. وی که با کمک افسر شهربانی امیرحسین احمدیان یکی از زندانبانان زندان ساری موفق به فرار از زندان مورد بحث می‌گردد به عنوان یکی از نیروهای شاخص گروه مطرح و در مدت زمان کوتاهی در کادر مرکزی سازمان عضویت می‌یابد در این اثنا و با توجه به عدم حضور نیروهای اصلی مرکزیت در خارج از زندان دست به دگرگونی عقیدتی می‌زند و در نهایت مرکزیت مارکسیست شده سازمان در سال ۱۳۵۳ تصمیم می‌گیرد که با آیت‌الله طالقانی، دکتر بهشتی، هاشمی‌رفسنجانی، حجت‌الاسلام لاهوتی، تماس و مارکسیست شدن سازمان را به اطلاع آنها برساند برای این منظور بهرام آرام، وحید افراخته و تقی شهرام از سازمان برای این ماموریت انتخاب شدند.
تقی شهرام می‌گوید: ... ظرف نیم ساعت ماجرای تغییر ایدئولوژی را شرح دادم در این مدت آقای طالقانی ساکت بوده و حرفی نمی‌زد وقتی حرف من تمام شد با صدای لرزان پرسید: (خوب حالا اسم خودتونو را چی گذاشته‌اید گفتم: هیچ، همان سازمان مجاهدین خلق ایران. آقای طالقانی گفت که دیگر نمی‌تواند مثل گذشته از سازمان حمایت کند بنابر اعتراف وحید افراخته در واکنش شدید به آقای طالقانی به وی گفتند که اگر صدایش در بیاید او را خواهند کشت و گردن رژیم خواهند گذاشت).

پژوهش و تالیف: تورج گیوری
ادامه دارد...

https://siasatrooz.ir/vdcdzj0n.yt0jn6a22y.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی