دین و سیاست دو واژهای است که همواره با هم عجین بودهاند. این سوال همواره مطرح است که دین و سیاست باید از هم جدا باشند یا در کنار و مکمل یکدیگر؟ آنچه در ادبیات سیاسی بویژه در نظام سرمایهداری ترویج و به عنوان یک الگوی جهانی مطرح میشود برگرفته از اصل ادعایی جدایی دین از سیاست است. آنها بر این ادعایند که مراکز دینی و حتی اعتقادات دینی نباید وارد سیاست شود و این دو کاملا باید جدا باشند. آنها دوران رنسانس را ملاک ادعایی خود قرار داده و میگویند برای جلوگیری از آن وضعیت باید امور دینی را کنار نهاد و به اصطلاح دموکراسی غربی را اجرا کرد. براساس این تفکر هر کس با هر نگرشی حق دارد قدرت را در دست داشته باشد و بعد از رسیدن به قدرت نیز هیچ بازخواستی نباید از او شود و هر آنچه که خود بخواهد میتواند انجام دهد. آنچه در فرهنگ انقلابی مطرح میشود امری مغایر با این تفکرات است و تاکید دارد که جدایی دین از سیاست امری خلاف مصالح ملت و نتیجه منفی آن نابودگر یک کشور خواهد بود. به عبارتی چنانکه آیتالله مدرس در برابر فشارهای دربار و روس و انگلیس، بارها تاکید کردند: دیانت ما عین سیاست ماست، سیاست ما عین دیانت ماست.
امام خمینی(ره) نیز همواره بر اصل عدم جدایی دین و سیاست تاکید داشته و آن را از مولفههای مهم برای رسیدن به جمهوری اسلامی و داشتن نظامی سالم و مردمی دانستهاند.
در این میان باید به این مهم توجه داشت چنانکه بسیاری از بزرگان تاکید داشتهاند این نکته به معنای «سیاسی کردن دین» نیست، بلکه مقصود تبدیل سیاستهای شیطانی و حیوانی به سیاست دینی است، به تعبیر دیگر در تعارض میان حقیقت و مصلحت، و در تعارض بین اصالت نظام و اصالت ارزشها آنچه باید مقدم باشد تقدم ارزشها و شاخصههای دینی و حقیقتها بر حفظ قدرت و حکومت و مصلحت است.
سیاسی کردن دین به این معناست که افراد اعتقادی به دین نداشته اما برای وجهه سیاسی و کسب قدرت در جامعه دینی ادعای دینداری داشته باشند چنانکه ابوسفیانها و معاویهها برای حفظ قدرت و سلطه بر مردم چنین رفتاری داشتند. اما عدم جدایی دین از سیاست در نظام به این معناست که در امور سیاسی باید از یکسو افراد متعهد و دیندار قرار داشته باشند و از سوی دیگر باید براساس موازین دینی و شرعی در امر سیاست رفتار شود. براساس این نگرش نظارت بر رفتار سیاستمداران برای تحقق مطالبات مردم و اهداف نظام اسلامی و انقلابی، جلوگیری از خودرایی و دیکتاتوری که نشات گرفته از اندیشههای دینی و اسلامی مبنی بر شفافیت و پاسخگویی مسئولین به مردم است امری ضروری است. نظامی برگرفته از پاسخگویی مسئولان نشات گرفته از اندیشههای دینی است و این تفاوت مهم مردم سالاری دینی با دموکراسی غربی است. در دموکراسی غربی مردم تا زمان رای دادن حق دخالت در امور نظام را دارند در حالی در عرصه مردمسالاری دینی مردم براساس اصول دینی حق نظارت و مطالبهگری از مسئولان را دارند و به قولی میشود دیانت ما عین سیاست ما و سیاست ما عین دیانت ماست.
نویسنده: مهدیس پارسا