?>?> به مناسبت سالروز اعلام انقلاب فرهنگي انقلاب فرهنگي، موتور محركه انقلاب | سیاست روز
اسدالله افشار يكم- پيروزي انقلاب اسلامي تحولات شگرف و بنيادي در عرصه‌هاي سياسي،‌اجتماعي وفرهنگي در پي داشت كه انقلاب فرهنگي در حوزه آموزش و دانشگاه از جمله اين تحولات است كه به دليل ماهيت فرهنگي انقلاب اسلامي امري اجتناب ناپذير بود. اوضاع نابسامان دانشگاهها و گرفتار شدن آنان در منازعات سياسي احزاب و گروهها و دور افتادن از وظيفه اصلي خود كه همان آموزش بود، به دغدغه‌اي براي مسئولان نظام تبديل شد. از اين رو براي حل اساسي موضوع با حكم امام خميني انقلاب فرهنگي آغاز و ستادي به نام «ستاد انقلاب فرهنگي» تشكيل شد. دوم- پيروزي انقلاب اسلامي در بهمن 57 و به دنبال آن استقرار نظام جمهوري اسلامي به جاي نظام شاهنشاهي و تغيير و تحول اساسي در عرصه‌هاي گوناگون اجتماعي را ايجاب مي‌كرد. در اين راستا فرهنگ باتوجه به شعارهاي انقلاب و نقش پررنگ روحانيت و دانشگاه- به عنوان قشر فرهيخته و فرهنگي جامعه- از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بود. صدور پيام نوروزي امام خميني«ره» در اول فروردين 1359، اولين گام اساسي براساس اصلاح جهت گيري فرهنگي و هدايت آن به سوي آرمانهاي انقلاب اسلامي بود. در پي اين پيام در روز دوم ارديبهشت همان سال توسط دولت وقت «انقلاب فرهنگي» به فرمان امام جهت مديريت و اجرايي كردن تغييرات مورد نظر تشكيل شد. سوم- انقلاب اسلامي ايران به مانند هر انقلاب ديگري كه در اين كره خاكي اتفاق افتاد، به دنبال تحولي عميق در سطح جامعه بود؛ شوون اجتماعي، سياسي و فرهنگي، جرقه‌هاي انقلاب اسلامي خيلي پيش از سال 57 زده شد. پس از انقلاب اين حس پديدآمد كه ساختارهاي فرهنگي و آموزشي رژيم گذشته ظرفيت حركت در مسير اهداف اجتماعي، سياسي و فرهنگي انقلاب اسلامي را ندارد. از همين جا بود كه انقلابي در انقلاب اسلامي آغازيدن گرفت؛ به نام انقلاب فرهنگي. به دنبال آنچه كه بيماري آموزش عالي و آموزش و پرورش تلقي شد و خود را در 2 سال پس از انقلاب در قالب ناآرامي‌ها نشان داد، در فروردين 59 بود كه امام خميني(ره) در پيام نوروزي خويش بر ضرورت انقلاب فرهنگي تاكيد كرد و به اين ترتيب 15 خرداد 59 پايان سال تحصيلي دانشگاهها اعلام شد و دانشگاهها تا 30 ماه تعطيل شدند. در اين مدت شورايي متشكل از انقلابيوني كه دغدغه فرهنگي داشتند، به بسترسازي و تحول دو حوزه فوق پرداختند. در نهايت در 27 آذرماه سال 61، دانشگاهها كار خود را آغاز كردند. پروژه عملكرد انقلاب فرهنگي و شوراي عالي انقلاب فرهنگي از آغاز تاكنون نياز به بازخواني مجدد دارد و طرح پرسش‌هاي بسيار از قبيل اينكه شورا به اهداف خود دست يافته يا نه و سوالات مشابهي در اين زمينه. چهارم- انقلاب فرهنگي ضرورت داشت و بايد انقلاب فرهنگي صورت مي‌گرفت- حتي اگر دانشگاهها بسته هم نمي‌شد- ضرورت داشت. انگيزه تعطيل شدن دانشگاه براي جلوگيري از فعاليت گروهك‌ها نبوده، بلكه بيگانگي برنامه‌هاي دانشگاهي با فرهنگ و معارف اسلامي و عدم توجه به نيازهاي اجتماعي و سياسي جامعه و نداشتن مديريت صحيح و همچنين نبود امكانات كافي آزمايشگاهي و مواردي نظير آن موجب تعطيل شدن دانشگاهها شد و با فرمان امام(ره) ماموريت داده شد وضعي دوباره براي دانشگاهها به وجود آورده شود تا پاسخگوي نيازهاي جامعه انقلابي ايران و امت شهيد پرورمان باشد. هدف از انقلاب فرهنگي دستيابي به دانشگاه اسلامي بود، زيرا كه در دانشگاه اسلامي انگيزه ورود به دانشگاه براي استاد ودانشجو تقرب به خالق و خدمت به خلق بايد باشد. دانشگاهي است كه در آن كسب علم، فريضه ديني تلقي مي‌شود نه منبع افتخار و افاده به ديگران، دانشگاهي است كه محل پرورش شخصيت‌هاي متقي و پرهيزكار و انديشمند باشد. انقلاب فرهنگي عبارت است از دگرگوني فرهنگ جامعه، عقيده، آداب و رسوم، اخلاق و تعليم و تعلم به معناي اعم و انقلاب در سيستم آموزشي و محتواي درسي به معناي اخص آن مي‌باشد.دانشگاه اسلامي نه بدان معني كه فقط در آن علوم اسلامي تدريس شود، بلكه دانشگاهي است كه در آن از همه جهت حال و هواي اسلامي موجود باشد و علوم، با طرز تفكر و تلقي اسلام عرضه شود. انسان‌هايي كه به آنجا گام مي‌نهند و مدتي در آن محيط روزگار مي‌گذرانند از آنجا به تعبير امام «آدم» خارج شوند، معلماني هم كه در آنجا به تعليم مي پردازند ورثه انبيا تلقي گردند. دانشگاهي كه در آن تزكيه مقدم بر تعليم باشد و در عرصه‌اش، اخلاص حكومت كند. اين دانشگاه، دانشگاهي اسلامي است. آيا واقعا دانشگاههاي ما امروز اين گونه هستند؟ و ما به همه آنچه كه در انقلاب فرهنگي مي‌خواستيم و دنبال آن بوديم آيا رسيده‌ايم؟ فكر مي‌كنم پاسخ روشن است، نه. پنجم- ابعاد مختلف انقلاب فرهنگي در يك جامعه شامل بخش انقلاب در مسائل آموزشي، انقلاب در معيارهاي ارزشي يك جامعه و حتي روابط سياسي و اجتماعي يك جامعه مي‌شود و به تعبيري انقلاب، ابعاد فلسفي و عرفاني، فكري، اخلاقي، تربيتي، حقوقي و حتي معيارها و زيربناهاي اقتصادي و سياسي را دربرمي گيرد. همه اينها را ما ابعادي از انقلاب فرهنگي مي‌دانيم و به اين ترتيب، اگر بخواهيم انقلاب فرهنگي و سياسي انجام بشود بايستي در كار رسانه‌هاي گروهي، مراكز فرهنگي، باشگاههاي اجتماعي و مسايل هنري، دانشگاهها و حتي دادگاهها و بازداشتگاهها و از نظري ديگر در حوزه‌هاي علميه، در كلاس‌هاي آزاد در نشريات علمي و فرهنگي و به طور كلي در كتاب و كتابخانه‌ها و بالاخره در هدف‌هاي حاكم بر كل سياست داخلي و خارج جامعه، در همه اينها بايد دگرگوني و انقلاب فرهنگي در درون دانشگاهها گذاشته و البته در دوره‌ قبل ازدانشگاه هم دگرگوني مطرح هست. آيا واقعا به اين مهم نايل آمده‌ايم؟ قطعا پاسخ آن منفي است، چرا كه جامعه امروز ما از معضلات حاد و لاينحل بسيار نابسمان فرهنگي رنج مي‌برد كه مويد خروجي‌هاي غلط دانشگاهها و مراكز فرهنگي ما مي‌باشد. ششم- هدف پيامبران الهي دگرگون ساختن فرهنگ جامعه به سوي يك فرهنگ توحيدي و خداپسندانه است. يعني پيامبران در حقيقت بنيانگذاران راستين فرهنگ اصيل الهي و انساني بوده‌اند. به طور مثال پيامبر بزرگوار اسلام حضرت محمد0ص) با آغاز رسالت خويش بعثت فرهنگي جديدي ايجاد كرد به طوري كه از يك ملت نيمه وحشي و از اعراب متعصب جاهلي جامعه نويني با تمدن شكوفا و فرهنگي غنا و پربار، آفريد. اين چنين تحولي جبر با تغيير زيرساخت فرهنگي جامعه امكان پذير نبود و جامعه ايران اسلامي نيز بايد از انقلاب فرهنگي پيامبر گرانقدر خود الهام مي‌گرفت، زيرا تا فرهنگ جامعه‌اي دگرگون نشود دگرگوني در بقيه جهات ميسر نيست و يگانه رمز تداوم و توفيق رهبر انقلاب آن است كه فرهنگ آن انقلاب جايگزين و استوار گردد و گرنه بناي نهادهاي ديگر انقلاب بر فرهنگ پوسيده و ارتجاعي وظالمانه پيشين، متزلزل و بي‌ثبات خواهد بود و هر آن انتظار فروريختن تمامي آنها خواهد رفت تا انقلابي در روحها و انديشه‌ها رخ ندهد، در ابعاد ديگر زندگي انساني انقلابي رخ نخواهد داد. اگرچه انقلابي با ترقي فكري و روحي مردم آن جامعه البته به طور نسبي آغاز خواهد شد اما آن جرقه‌ها و حركتها به تنهايي كافي نيست. پس ازپيروز شدن و به ثمر رسيدن انقلاب، جامعه ايران نيز نياز به يك تحول بنيادين داشته و دارد؛ تحولي كه انسان ساز و هدايتگر باشد و جامعه را دگرگون كند و خلاصه جهت دهنده و راهبر باشد. در انقلاب اسلامي ايران نيز انقلاب با درخواست مردم براي تغيير سرنوشتشان آغاز شد كه اين مسئله سرآغاز يك انقلاب فرهنگي عظيم بود، اما پس از پيروزي انقلاب كافي نبود كه به همان ميزان رشد و آ‌گاهي مردم اكتفا بشود، زيرا تغييرات و تحولات مقطعي و زودگذر نمي‌توانست استمرار دايمي داشته باشد؛ بلكه بايد از ريشه و بنيان نظام فرهنگي شاهنشاهي و زورمداري در هم مي‌ريخت و به جاي آن فرهنگ اصيل اسلامي جايگزين مي‌شد. حضرت امام خميني(ره) به سرعت بر اين مسئله انگشت نهادند و ضرورت انقلاب در افكار و انديشه‌هاي مردم به ويژه نسل جوان را در مراكز علمي و فكري همچون دانشگاهها و موسسات آموزش عالي و مدارس تاكيد و تصريح نمودند. گرچه انقلاب فرهنگي در يك جامعه منحصر به طبقه دانش آموز و دانشجو نيست و اصولا فرهنگ كشور تنهادر نظام آموزشي آن خلاصه نمي‌شود و شامل ويژگيهايي از قبيل: آداب و رسوم، دين و اخلاقيات، سنن اجتماعي، دانستنيها و علوم و غيره است، اما ضرورت انقلاب فرهنگي در مدارس و دانشگاهها از مهمترين امور محسوب مي‌شود. هفتم- آيا فرهنگ را مي‌توان به سبك انقلابي عوض كرد؟! جامعه شناسان «فرهنگ» را اساسي‌ترين و عميق‌ترين خرده نظام و لايه جامعه و يا حداقل اساسي تر از خرده نظام سياسي مي‌دانند. سياست اين ظرفيت را دارد كه در كوتاه مدت تغيير كند و با انقلابها دستخوش تحول شود، اما فرهنگ فرآيند طولاني‌تر و دشوارتري براي تغيير و تحول نياز دارد. در واقع اين فرهنگ است كه سياست را متاثر مي‌سازد تا بر عكس و امروز بسياري از صاحبنظران سياسي به اهميت «فرهنگ سياسي» در تحليل‌هايشان اذعان دارند. با مروري بر تاريخ انقلاب اسلامي، مي‌توان آشكارا نقش فرهنگ ديني- ملي مردم ايران در شكل گيري انقلاب و هويت بخشيدن به آن را ملاحظه كرد. در دو دوره حكومت پهلوي‌ها در واقع به تدريج شكافي بين فرهنگ رسمي نخبگان كه اقليت جامعه را تشكيل مي‌دادند- و توده مستضعف- كه در اكثريت بودند- شكل گرفت. عقربه قطب نماي فرهنگي اقليت نخبه، غرب را نشان مي داد و قطب نماي اكثريت توده سنت را و همين تعارض و ناهمسازي را مي‌توان از عوامل اصلي زمينه ساز انقلاب دانست. شواهد تاريخي هم مويد اين مطلب است كه فرهنگ عمومي قشر مستضعف و فرهنگ سياسي جامعه ايراني- متاثر از مذهب تشيع و ماجراي كربلا- موتور محرك انقلاب اسلامي بود. حال اگر فرهنگ خود عامل اصلي انقلاب بود، اين سوال پيش مي‌آيد كه ديگر چه نيازي به انقلاب در فرهنگ؟! جرقه انقلاب فرهنگي و احساس خطر رسوخ ارزش‌هاي غربي در بدنه فرهنگي جامعه در بحبوحه انقلاب سياسي ناشي ازهمان اختلاف فرهنگ نخبگان و اكثريت بود كه قبل از انقلاب هم وجود داشت. اساتيد دانشگاهي و برخي جريانهاي دانشجويي همچنان با فرهنگ عمومي كه بيشتر به سنت اقبال داشت ؟بودند كه در اثر اين تعارضات درگيريهاي داخل دانشگاهها شكل گرفت و فضاي جامعه را متشنج ساخت. در واقع انقلاب فرهنگي نه به معناي اصلاح آمرانه خرده نظام فرهنگي توسط اهل سياست، بلكه اولتيماتوم فرهنگ عمومي و غالب به فرهنگ اقليتي نخبه با محوريت دانشگاهها بود.اگرچه نگاه به انقلاب فرهنگي مقطعي نبود و ادامه يافت كه تبلور آن در تبديل ستاد انقلاب فرهنگي به شوراي عالي انقلاب فرهنگي بود ولي نبايد از نقاط ضعف اين جريان غافل شد. هشتم- يكي از مهمترين عوامل معضلات فرهنگي در كشور، نابساماني موجود در مديريت فرهنگي است. وقتي صحبت از مديريت مي‌شود، منظور مجموعه فاكتورهايي است كه مي‌تواند يك مديريت مطلوب را محقق نمايد. نگارنده براين باور است كه نيروي انساني در مديريت فرهنگي كشور نقش بسزايي دارد ولي مهمتر ازآن نقش مهندسي فرهنگي است به طوري كه با فقدان مهندسي، هيچ فرد يا گروهي براي ساماندهي وضع موجود قادربه معجزه نخواهد بود. ضرورت اين موضوع، راهكارهاي اجراي يك مهندسي را طلب مي‌كند كه احتمالا فهرست وار به برخي از آن عوامل اشاره مي‌گردد. مرحله اول: شفاف سازي مباني و مدل مطلوب دوم: ظرفيت شناسي سوم: آسيب شناسي چهارم: رقيب شناسي پنجم: تعريف قلمرو و ساختار فرهنگ ششم: شناسايي دستگاههاي فرهنگي كشور هفتم: طراحي دستگاه فرهنگي هشتم: تعيين استانداردها نهم: تهيه برنامه ملي دهم: ساماندهي بودجه و امكانات و نيروي انساني تمام اين مراحل دهگانه وابسته به اصلاح و تحول در شوراي عالي انقلاب فرهنگي، نهادها و مرجع عالي‌اي كه عملا رهبري فرهنگي كشور را برعهده دارد مي‌باشد. 1-كيفي سازي تركيب شورا متناسب با تخصصهاي مورد نياز و مقتضي وظايف 28 گانه. 2- تعيين مناسبات شورا و ساير مراجع مانند مجلس، مجمع تشخيص مصلحت نظام و... 3- ايجاد ضمانتهاي قانوني براي اجراي مصوبات شورا وامكان پيگرد قانوني متخلفان. 4-نوسازي دبيرخانه شورا و ارتقاي جايگاه آن از جمله مواردي است كه در اصلاح و تحول بايد مورد عنايت قرار گيرد.
https://siasatrooz.ir/vdceen8e.jh87wi9bbj.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی