حمایت از مستضعفین و مظلومان جهان، بخش مهمّی از ماهیّت نظام جمهوری اسلامی ایران است. سیاستی که از روز اول استقرار نظام به عنوان عنصر جدّی سیاست خارجی مطرح بوده و در سال‌های اخیر با وجود تحوّلات جدی محیط روابط بین‌الملل، امّا با موفقیّت‌های چشم گیری همراه بوده است. تا آنجا که گروهها و هسته‌های کوچک مستضعفین در منطقه امروز صاحب یک محور مقاومت نظام مند و سیستماتیک شده اند.
درک کامل گفتمان امام و عناصر مفهومی آن بدون در نظر گرفتن زمینه‌های نظری و عملی آن ممکن نیست. امام خمینی انقلاب اسلامی را در قالب یک گفتمان نظری در شرایطی طرح می‌کنند که دو گفتمان لیبرالیستی و مارکسیستی با دال‌های مرکزی و محوریّت آزادی و عدالت اقتصادی جهان را بین خود قسمت کرده بودند. در آن شرایط اکثریت قریب به اتّفاق جهان ذیل این دو ابرگفتمان به حیات سیاسی و اجتماعی خود ادامه می‌دادند.
امام خمینی در ضمن گفتمان انقلاب اسلامی با دالّ مرکزی و محوریّت اسلام و ایمان، در سیاست خارجی از مفهوم قرآنی "مستضعفین" بهره گرفتند. در واقع امام محور مستضعفین را در برابر دالّ مستکبرین که متشکّل از حکومت‌های طاغوتی و نیروهای ایشان است، طرح می‌نمایند. حضرت امام آزادی و عدالت واقعی را از طریق استکبارستیزی و مقابله با ستمگران و استعمارگران فهم می‌کنند. ایشان در این رابطه می‌فرمایند:
«استعمارگران به دست عمال سیاسی خود که بر مردم مسلط شده اند، نظامات اقتصادی ظالمانه‌ای را تحمیل کرده اند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسیم شده اند: ظالم و مظلوم. در یک طرف صدها میلیون مسلمان گرسنه و محروم و در طرف دیگر اقلیتهایی از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سیاسی که عیاش و هرزه گر و فاسدند. تلاش و کوشش دایمی این محرومین مظلوم این است که خود را از سلطه اقلیت حاکم نجات دهند، اما «دستگاه حکومتی جائر مانع رهایی این اکثریت است.»
بر این اساس و مطابق فرمایشات متعدد دیگر حضرت امام، ایشان صحنه‌ی روابط بین‌الملل را عرصه‌ی رویارویی مستضعفین و مستکبرین می‌بینند که در طیّ قرون متمادی و در غیاب حاکمیّت الهی در زمین استعمار و استثمار نوع بشر به طرز فزاینده‌ی بیشتر نیز شده است. در منطق امام خمینی حکومت اسلامی موظّف است برای رهایی انسان مظلوم فارغ از دین و نژاد و جغرافیا تلاش کرده و خود را در قبال ظلم مسئول بداند. همین معنا که از خواسته‌های اصلی ملّت ایران بوده است در اصل۱۵۴ قانون اساسی نیز به شرح ذیل آمده است:
«جمهوری اسلامی ایران سعادت انسان در کل جامعه بشری را آرمان خود می‌داند و استقلال و آزادی و حکومت حق و عدل را حق همه مردم جهان می‌شناسد. بنا بر این در عین خودداری کامل از هر گونه دخالت در امور داخلی ملتهای دیگر، از مبارزه حق‏طلبانه مستضعفین در برابر مستکبرین در هر نقطه از جهان حمایت می‌کند.»
نکته‌ی قابل دیگر توجّه انکه امام در مبارزه‌ی با ظلم ریشه‌ی استکبار را هدف گرفته و طاغوتی که از آن سخن می‌گویند را در قالب شیطان بزرگ معرفی می‌نمایند. امام هدف خود را مبارزه با ریشه‌ی کفر می‌دانند:
«اهداف ما بسیار بالاتر از خیالات باطل ملی گراهاست : اینها خیالات باطل ملی گراهاست و ما هدفمان بالاتر از آن است. ملی گراها تصور نمودند ما هدفمان پیاده کردن اهداف بین‌الملل اسلامی در جهان فقر و گرسنگی است" ما می‌گوییم تا شرک و کفر هست" مبارزه هست و تا مبارزه هست" ما هستیم. ما بر سر شهر و مملکت با کسی دعوا نداریم" ما تصمیم داریم پرچم ((لا اله الا الله)) را بر قلل رفیع کرامت و بزرگواری به اهتزاز درآوریم.»
در جای دیگری آمریکا را به عنوان دشمن اصلی مستضعفین معرفی می‌فرمایند:
«هان‌ای مسلمانان جهان، و مستضعفان تحت سلطۀ ستمگران، بپاخیزید و دست اتحاد‏‎ ‎‏به هم دهید و از اسلام و مقدرات خود دفاع کنید و از هیاهوی قدرتمندان نهراسید که این‏‎ ‎‏قرن به خواست خداوند قادر، قرن غلبۀ مستضعفان بر مستکبران و حق بر باطل است.‏‎ ‎‏جهان باید بداند که ایران راه خود را پیدا کرده است و تا قطع منافع امریکای جهانخوار،‏‎ ‎‏این دشمن کینه توز مستضعفین جهان، با آن مبارزه‌ای آشتی ناپذیر دارد.»
بنابراین حمایت امام خمینی از آزادی قدس، ملّت فلسطین و لبنان و مقابله‌ی با آمریکا، اسرائیل و رژیم سعودی در همین مبنا قابل درک است. این همان خطّ روشنی است که امام از جنگ تحمیلی تا نابودی رژیم صهیونیستی تصویر می‌کردند:
«ما راهمان این است که باید از راه شکست عراق دنبال لبنان برویم... ما می‌خواهیم که قدس را نجات بدهیم، لکن بدون نجات کشور‏‎ ‎‏عراق از این حزب منحوس نمی‌توانیم. ما لبنان را از خود می‌دانیم،‏‎ ‎‏لکن مقدمۀ اینکه لبنان را ما نجات بدهیم این است که عراق را نجات ‏‏بدهیم. ما مقدمه را رها نکنیم و بی‌ربط برویم سراغ ذی المقدمه و همه‏‎ ‎‏چیز خودمان را صرف کنیم در آن و عراق برای خودش محکم کند‏‎ ‎‏جای خودش را.
پس از رحلت امام خمینی و همزمان با فروپاشی شوروی، مقام معظم رهبری با شناخت عمیق از راه و مکتب امام و با درک صحیح از نظام تک قطبی بین‌المللی اقدام به بسط تفکّر انقلاب اسلامی جهت تحکیم و توسعه‌ی جبهه‌ی مستضعفین (به خصوص در منطقه) کردند. در این میان برخی اقدامات جمهوری اسلامی در مدت رهبری معظم له، کنشی و در راستای سیاست‌های کلان انقلاب اسلامی بوده است و برخی از آنها واکنشی و در قبال تحوّلاتی بوده که عمدتاً از سوی جبهه‌ی ایالات متحده و کشورهای غربی اتّفاق افتاده است. نکته‌ی مهم اینکه در منطق حمایت از جبهه‌ی مستضعفین چند اولویّت برای نظام جمهوری اسلامی تحت رهبری آیت الله خامنه‌ای ملحوظ است:
حمایت از مسلمانان جهان؛
حمایت از مظلومانی که به طور مستقیم با آمریکا یا اسرائیل در حال مبارزه اند؛
حمایت از ملّت‌های منطقه غرب آسیا؛
توجّه به امکانات وظرفیت‌های داخلی و بین‌المللی؛
بر این اساس انقلاب اسلامی کوشیده است تا جبهه‌ی منظم و سیستماتیکی برای مقابله با آمریکا به خصوص در منطقه‌ی غرب آسیا ایجاد نماید. در ذیل به بررسی دستآوردهای معظم‌له درخصوص توجّه و حمایت از مستضعفین در دوران رهبری می‌پردازیم:
جنگ خلیج فارس: در سال ۱۳۶۹ و به دنبالافزایش تشنّج میان عراق و کویت بر سر بدهی ۳۰ میلیارد دلاری صدام به کویت، رژیم بعث به کویت حمله و در کمتر از یک روز ان را اشغال نظامی کرد. به دنبال بی‌توجهی عراق به قطعنامه‌ی شورای امنیّت، ایالات متحده به همراه ائتلافی به ارتش عراق حمله و آن را از کویت خارج نمود. در آن شرایط بسیاری همچون مجمع روحانیون مبارز، بهزاد نبوی، علی اکبر محتشمی پور و... ایده‌ی جهاد با آمریکا را مطرح کرده و از نظام می‌خواهند از صدام حمایت نماید.
رهبر معظم انقلاب با تبیین استکباری بودن ذات رژیم بعث (صدام) و ایالات متحده، سیاست بی‌طرفی را در این جنگ اتخاذ کرده و می‌فرمایند:
«این موضع... صد درصد اسلامی و انقلابی است. چون نفی تجاوز طلبی و تقبیح حوادثی است که علیه مردم به راه افتاده است. بعضی سعی می‌کنند بی‌طرفی را به معنای غلط معنا کنند. در جنگ بین شرق و غرب بی‌طرف نبوده‌ایم. ما از اول انقلاب تا حالا علیه شرق و غرب جنگیده‌ایم. شعار ما نه شرق و نه غربی بود یعنی نفی هر دو و مخالفت با هر دو.» (۴/۱۱/۱۳۶۹)
نتیجه‌ی این تدبیر رهبر معظم انقلاب، تضعیف حزب استکباری بعث، عدم درگیری نظامی با آمریکا در آن مقطع و بهبود روابط ایران با بسیاری از کشورهای اسلامی منطقه بود. بر این اساس ثبات استراتژیک ایران در قبال دیکتاتور منطقه می‌توانست قلوب ملّت‌های مسلمان منطقه را به جمهوری اسلامی متوجّه کند. به تعبیر دبیر شورای عالی امنیّت ملّی وقت:
«ما وارد جنگی نخواهیم شد که در آن خون بدهیم آمریکا پیروز شود و به اهدافش برسد و یا عراق پیروز شود و در کویت بماند.»
جنگ بوسنی: به دنبال فروپاشی شوروی در فروردین ۱۳۷۱، بوسنی و هرزگوین صحنه‌ی نبردی نابرابر میان مسلمانان از یکسو و صرب‌ها و کروات‌ها بود. محاصره‌ی مسلمانان فاقد نیروی نظامی توسّط صرب‌ها سبب بروز فجایعی شد که تنها یک نمونه‌ی آن به عنوان قتل عام سربرنیتسا که منجر به قتل ۸ هزار مسلمان توسّط صرب‌ها شد به عنوان بزرگترین نسل کشی اروپا پس از جنگ جهانی دوم یاد می‌شود.
در این شرایط است که رهبر معظم انقلاب از همان روزهای آغازین جنگ به مسئله ورود کرده و به وزیر خارجه وقت (دکتر ولایتی) دستور می‌دهند به هر صورت ممکن به مسلمانان بوسنی کمک شود:
«باید ترتیبی‌ داده‌ شود که‌ ملت‌ بوسنی‌ بتواند در برهه‌ کنونی‌ با اقتدار و توانائی‌ بیشتری‌ در میدان‌ نبرد از خود دفاع‌ کند تا در سایه‌ آن‌ تأمین‌ منافع‌ بیشتر مسلمانان‌ امکان‌پذیر شود.» (۲۲/۶/۱۳۷۲)
«ما حمله به اسلام و احساس خطر از ناحیه استبداد جهانی را مسئله‌ای جدی میدانیم و تا سرحد امکان حمایت از ملت مسلمان بوسنی را به عنوان وظیفه‌ای سنگین مورد توجه قرار داده‌ایم.» (۲۰/۷/۱۳۷۱)
بر همین اساس با ورود نیروی نظامی و امدادی و دیپلماتیک ایران به صحنه‌ی جنگ، بخشی از مشکلات بیشمار مردم مسلمان بوسنی حلّ شد.
جنگ افغانستان: در مردادماه ۱۳۷۷ طالبان پس از اشغال کابل به سمت شهر مزار شریف حمله می‌کند. این گروه تروریستی با قتل عام شیعیان هزاره در آن شهر به کنسولگری ایران حمله کرده و هشت دیپلمات ایرانی را به شهادت می‌رساند. همزمان در ایران برخی از لزوم برخورد نظامی با طالبان سخن می‌گویند. سیدحسین موسویان، عضو پیشین تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ایران در کتاب خود با عنوان «ایران و آمریکا، گذشته شکست‌خورده و مسیر آشتی»، که آن زمان از اعضای شورای عالی امنیّت ملّی است از استقرار ۱۰۰ هزار نیروی نظامی در مرز ایران و افغانستان سخن می‌گوید. او می‌گوید با وجود رأی اکثریّت اعضاء به دخالت نظامی، امّا رهبر معظم انقلاب مصوبه‌ی شورا را مطابق اصل ۱۷۶ قانون اساسی وتو می‌کنند.
عدم دخالت به معنای گستره‌ی میدان جنگ و خشونت در کشور مسلمان و ستمدیده‌ی افغانستان، همان اصلی است که در حمله‌ی مهرماه ۱۳۸۰ آمریکا به افغانستان نیز از سوی معظم له تکرار می‌شود. ایشان معتقدند ورود جمهوری اسلامی به درگیری و جنگ آمریکا – طالبان آتش افروزی است که متضرر اصلی آن مردم افغانستان هستند و سودش را آمریکایی‌ها خواهند برد. بنابراین ایشان حتی اجازه نمی‌دهند نظام اسلامی یک قدم در راستای اهداف ایالات متحده گام بردارد:
«منطق امریکا برای حمله به افغانستان، منطق بسیار ضعیفی است. هیچ کس را در دنیا قانع نکرد؛ حتّی سیاستمدارهایی که طرفدار امریکا هستند، تصریح کردند که قانع نشدند... اینها پیکر امّت اسلامی را مجروح کردند. حقیقتاً امروز دنیای اسلام، دردمند و داغدار است... ما هیچ کس را به آتش‌افروزی و جنگ دعوت نمیکنیم؛ ما همه را به صلح و آرامش و رفتارهای عاقلانه دعوت میکنیم. ما کمکِ به آتش‌افروزیای که امروز در افغانستان وجود دارد، کمکِ به بشریّت نمیدانیم؛ آتش‌افروزی علیه مصالح بشریت است. هرگونه کمکی به این آتش‌افروزی، برخلاف و ضدّ مصالح بشریّت و بخصوص امروز بر خلاف مصالح امّت اسلامی است.» (۲۳/۷/۱۳۸۰)
بر این اساس رهبر معظم انقلاب با خروج از بازی ایالات متحده در افغانستان هم تلاش نمودند از گسترش ناامنی و کشتار در افغانستان جلوگیری نمایند و هم ایران را از اتهام همکاری با استکبار یا تروریسم مبرّا نمودند.
جنگ عراق: در ۲۹ اسفند ۱۳۸۱ ائتلافی از نیروهای غربی به رهبری آمریکا و انگلیس به عراق و رژیم بعث به رهبری صدام حسین حمله نظامی می‌کنند. منطق ثابت و استوار رهبر انقلاب با توجّه به شرایط و امکانات داخلی بر بازی نخوردن در زمین استکبار قرار گرفته است. از یک سو حمله‌ی نظامی رژیم بعث و قوای نظامی او را در بر گرفته و از سویی غالب جمعیّت عراقی شیعه مذهب هستند. آیت الله خامنه‌ای امّا مجدد اجازه نمی‌دهد ایالات متحده و غرب در راستای منافع خود از جمهوری اسلامی بهره گیری کند:
«حمله به یک کشور - چه عراق و چه غیرعراق - از سوی قدرتی از راه دور و با بهانه‌های مصنوعی و ساختگی، به هر صورت غلط است... خطر آمریکا مخصوص عراق نیست. بسیاری از رژیمهای منطقه که با آمریکا روابط خوبی دارند، از آن جایی که رژیمهایی مردم پسند و متکی به آراء مردم نیستند، در آینده مورد چالش آمریکا قرار خواهند گرفت. آمریکاییها به رژیمی احتیاج دارند که مثل رژیم طاغوت پهلوی نباشند و مردم در مقابل آن قیام نکنند.» (۱/۱/۱۳۸۲)
رهبر انقلاب با تیزبینی به مسلمانانی که شاید چشم انتظار کمک جمهوری اسلامی باشند این تحلیل را ارائه می‌دهند که با توجّه به منقضی شدن تاریخ مصرف رژیم‌های پادشاهی منطقه بسیار محتمل است که آمریکا در آینده‌ای دور به ایشان نیز حمله کند و اگر جمهوری اسلامی بخواهد در جنگ عراق ورود کند، به احتمال قوی باید در جنگ‌های آینده نیز در دفاع از کشورهایی مثل قطر، عربستان، بحرین، کویت و... با ایالات متحده وارد نبرد شود، و این دقیقاً همان چیزی است که آمریکایی‌ها از آشوب و جنگ مدام در منطقه طلب می‌کنند.
ایشان در تشریح اهداف ایالات متحده معتقدند:
«این جنگ یکی از کثیف‌ترین جنگهاست؛ چراکه هدف آن به هیچ‌وجه بویی از اهداف انسانی نبرده است. اگر آمریکاییها میگویند برای دمکراسی میجنگیم، دروغ میگویند؛ آنها برای نفت و روی کار آوردن یک رژیم مطیع و تسلیم خود میجنگند. آنها به قصد تصرف عراق و به قبضه گرفتن این کشور قدیمی، ملت کهن، منطقه حساس و منابع سرشار و غنی آن میجنگند و میخواهند راحت و بی‌دردسر آن را ببلعند.» (همان)
بنابراین ورود ایران در جنگ آمریکا علیه عراق نمی‌تواند مصداق حمایت از مظلوم باشد زیرا:
رژیم بعث و شخص صدام حسین دشمن استراتژیک جمهوری اسلامی بود و مداق مستضعف و مظلوم نیست.
بیست و نه کشور در حمله به عراق به آمریکا پشتیبانی لجستیکی و نظامی می‌دادند. تعداد زیاد نیروهای نظامی شرکت کننده در جنگ شرایط را برای ورود احتمالی ایران بسیار سخت نموده بود.
حمایت از بقای رژیم بعث یعنی عملکرد مخالف جنگ ۸ ساله، در حالی که سیاست‌های صدام تغییری نداشته است.
امکانات کشور کفاف دخالت در جنگ عراق و یا سایر جنگ‌های محتمل را نمی‌داد.
از این رو جمهوری اسلامی با تدبیر صحیح رهبری اعلام بی‌طرفی کرد. پس از گذشت یک دهه ایالات متحده با وارد آمدن خسارات فراوان در دوران ریاست جمهوری اوباما عراق را ترک می‌کند و امروز پس از شکست داعش در عراق، بو نوعی یک حکومت اسلامی شیعی در آنجا حکمفرماست. امری که شاید بر اثر دخالت ایران در جنگ عراق تا سال‌های آینده نیز محقق نمی‌شد.
حزب الله لبنان:
آزاد سازی جنوب لبنان: از ابتدای دهه‌ی ۹۰ میلادی روابط ایران و حزب الله روز به روز اوج گرفته است. تجهیز و آموزش نیروهای جبهه‌ی مقاومت اسلامی در لبنان توسط سپاه پاسداران سبب می‌شود در پنجم خرداد ۱۳۷۹، رژیم صهیونیستی پس از ۲۲ سال اشغال (یعنی از سال ۱۳۵۷) مناطق جنوبی لبنان را ترک کند. این شکست خفّت بار برای رژیم صهیونیستی در سایه‌ی حمایت‌های مادی و معنوی ایران از حزب الله لبنان اتّفاق می‌افتد. این یکی از جدی ترین کنش‌های جمهوری اسلامی در زمینه‌ی حمایت از مستضعفین به شمار می‌رود.
رهبر معظم انقلاب در تحلیل پیروزی حزب الله لبنان از دمیده شدن روحیه‌ی خودباوری و شکستن ابهت استکبار در ذهن مردم مظلوم جهان خبر میدهند:
«یکبار دیگر آن تصویری که قدرتهای استکباری میخواستند از آرایش عوامل اثرگذار به ذهنها القاء کنند، باطل شد و معلوم گردید که نخیر؛ این‌طور نیست که هرکس سلاح و قدرت نظامی دارد، هرکس قدرت تبلیغات بین‌المللی و جهانی دارد، لزوماً موفّق خواهد شد. اگر در دو، سه سالی قبل، به آحاد مردم و به خود صهیونیستها و پشتیبانانشان گفته میشد که همین جوانان مؤمن حزب‌اللَّه در لبنان بر شما صهیونیستها پیروز خواهند شد، شما را از این‌جا بیرون خواهند کرد، سرزمین خودشان را از شما به‌زور پس خواهند گرفت، کسی باور نمیکرد.» (۱۴/۳/۱۳۷۹)
ایشان همچنین تلویحاً از به کارگیری همین متد برای آزادسازی فلسطین اشغالی خبر می‌دهند و سرمایه‌ی جبهه‌ی مستضعفین در قبال استکبار را ایمان، اراده و انگیزه‌ی مقاومت می‌دانند. گویی رهبر معظم انقلاب درصددند به جای حمایت‌های مستقیم تهران از گروههای مقاومت، خود آنها را به کانون‌های مولّد مقاومت در اقصی نقاط منطقه و در برابر استکبار مبدّل نمایند:
«ملت فلسطین به نیروی ذاتی خودش تکیه کند و خسته نشود. ایمان و اراده و انگیزه و امید مردم فلسطین از آنها گرفته نشود. همچنان که بعد از بیست و دو سال جنوب لبنان برگشت، بعد از گذشت چندین سال ممکن است بخشهایی از فلسطین اشغالی و در نهایت همه فلسطین اشغالی به مردم فلسطین برگردد.» (همان)
جنگ ۳۳ روزه: در جنگ ۳۳ روزه دیگر گفتمان مقاومت و استکبارستیزی جایگاه خود در تحولات منطقه را شناخته است. خط سیاسی – نظامی جبهه‌ی مقاومت به چنان قدرتی رسیده است که میتواند تنها با یک نیروی محدود نظامی مثل حزب الله، ارتش رژیم صهیونیستی را وادار به پذیرش شکست نماید. رهبر معظم انقلاب با طرح تدابیر ویژه در اواسط جنگ درپیامی خصوصی به حزب الله لبنان از پیروزی قطعی ایشان خبر می‌دهند. این جنگ و پیروزی در آن از آن جهت اهمیّت دارد که جمهوری خواهان ایالات متحده و رژیم صهیونیستی بنا داشتند پس از شکست و خلع سلاح حزب الله به سوریه و ایران حمله کنند. اما جبهه‌ی مستضعفین ایشان را در همان میدان اول زمین گیر کرده و شکست می‌دهد. آیت الله خامنه‌ای در تحلیل این اوضاع می‌فرمایند:
«و اما لبنان... و ما ادراک ما لبنان... لبنان به برکت همت و شجاعت مردم خود درخشید. دشمن به غلط پنداشته بود که با حمله به لبنان ضعیف‌ترین حلقه‌ی کشورهای منطقه را هدف قرار میدهد و طرح وهم‌آلود خاورمیانه‌ی دلخواه خود را کلید می‌زند... دشمن اکنون در صدد بریدن این بازوی توانا و کارآمد است؛‌ در صدد ایجاد اختلاف میان سیاستمداران است؛‌ در صدد پاشیدن ویروس بی‌صبری و تردید در مردم است. همه باید در برابر این سمپاشی‌ها بیدار باشند.» (۲۶/۵/۱۳۸۵)
این نکته نشان می‌دهد که وضعیّت جبهه‌ی مستضعفین در قبال استکبار از رابطه‌ی ظالم و مظلوم صرف خارج شده و حتی نیروهای محدود جبهه‌ی مقاومت نیز می‌توانند در برابر قوی ترین ارتش‌های دنیا مقاومت نظامی و سیاسی کنند. رهبر معظم انقلاب مقاومت اسلامی در لبنان را الگوی عزّت برای ملّت‌های عرب منطقه می‌دانند. چه بسا ایشان در طراحی خود برای تقویت جریان مقاومت بنا دارند یک الگوی عربی برای ملّت‌های مستضعف عرب منطقه معرفی نمایند. این الگوی جوان و قدرتمند می‌تواند بسیاری از کسانی را که به دلایل ناسیونالیستی از انقلاب اسلامی ایران تبعیّت نمی‌کنند را وارد محور مبارزه با استکبار نماید:
«شما برتری نظامی خود را بر رژیم صهیونیستی تحمیل کردید؛ تفوق معنوی خود را در ابعاد منطقه‌ئی و جهانی تثبیت نمودید؛ افسانه‌ی شکست‌ناپذیری و هیبت دروغین ارتش صهیونیست را به سخره‌ گرفتید؛‌ و آسیب‌پذیری رژیم غاصب را به نمایش گذاشتید. شما به ملتهای عرب، عزت بخشیدید.»
«آنچه اتفاق افتاد حجتی از سوی خداوند بر همه‌ی دولتها و ملتهای اسلامی و بویژه در منطقه‌ی خاورمیانه است.»
«سلا‌م بر ملت لبنان، سلا‌م بر حزب الله پیروز و سلا‌م بر رهبر دلا‌ور و مومن عربی سید حسن نصرالله.» (۱۰/۵/۱۳۸۵)
در واقع رهبر معظم بنا دارد حزب الله را در مقابل خطّ سازش با رژیم صهیونیستی به ملت‌های مسلمان معرفی کرده و این انگاره را در اذهان ایشان تقویت کند که راه مقابله با رژیم صهیونیستی مذاکره نیست بلکه مقاومت و تقابل نظامی است. حزب الله لبنان عمق استراتژیک ایران به عنوان مهمترین عضو جبهه‌ی مستضعفین را به شدت افزایش داده است (بیش از هزار کیلومتر)؛ تا آنجا که برخی حزب الله لبنان را "ناو هواپیما بر ایرانی در شرق مدیترانه" تعبیر می‌کنند. اهمیّت استراتژیک تقویّت مقاومت اسلامی در لبنان به ان دلیل است که پس از این درگیری احتمالی میان جبهه‌ی استکبار با جریان مقاومت میدان‌های عملیاتی بسیار وسیع و در ابعاد هزاران کیلومتر خواهد داشت. به عبارت دیگر با تجهیز و تقویت حزب الله لبنان اگر اروپا بنا داشته باشد در حمله‌ی احتمالی آمریکا علیه محور مقاومت مشارکت جدّی داشته باشد، دامنه‌ی جنگ احتمالا اروپای شرقی و غربی را نیز فرا خواهد گرفت.
با حمایت‌های ویژه‌ی جمهوری اسلامی ایران، حزب الله علاوه بر شاخه‌ی نظامی خود در امر سیاست نیز ورود کرده و دارای جایگاه ویژه و محبوبیّت خاصی در لبنان و منطقه است. امری که در انتخابات ماه می‌امسال سبب شد بیشترین کرسی‌های مجلس لبنان در اختیار حزب الله و مقاومت قرار بگیرد. بنابراین این جبهه توانسته علاوه بر آمادگی دفاعی و سخت، خود را برای رویارویی نرم و سیاسی نیز آماده کرده و سطح مطلوبیّت خود را در کشور لبنان به عنوان جغرافیایی استراتژیک آنقدر بالا ببرد که حتی در میان مسیحیان، دروزی‌ها و سایر اقوام نیز مطلوبیّت سیاسی داشته باشد.
این حقیقت در سایه‌ی حمایت تامّ ایران از حزب الله اتفاق افتاده است. امری که سید حسن نصرالله در سخنرانی تیرماه ۹۵ خود پس از تحریم گسترده‌ی مالی حزب الله توسط ایالات متحده به آن اذعان نمود:
«هر گونه اقدامی از سوی بانک‌ها علیه حزب الله لبنان تاثیری بر این گروه نخواهد داشت زیرا بودجه و همه امور مالی حزب الله لبنان از ایران می‌آید و نه از طریق بانک ها. همانطور که موشک‌ها به ما می‌رسند که با آنها اسرائیل را تهدید می‌کنیم پول هم به ما می‌رسد.. حتی اگر بانک‌های لبنان تحریم‌های امریکا علیه حزب الله لبنان را اجرا کنند ما از نظر سازماندهی و جهادی دارای طرح‌های بازرگانی یا موسسات سرمایه گذاری نیستیم که این طرح‌ها از طریق بانک‌ها متوقف شوند.»
تحریم اقتصادی از سوی آمریکا به این معناست که جبهه‌ی استکبار به بی‌اعتباری گزینه‌ی نظامی و سیاسی و فرهنگی در برخورد با محور مقاومت پی برده است.
حرکت مقاومت اسلامی در فلسطین (حماس):
پس از تمایل جنبش فتح به مذاکره با رژیم صهیونیستی و ایالات متحده جمهوری اسلامی حمایت خود از مردم فلسطین را روی نیروی حماس و شاخه‌ی نظامی ان یعنی گردان‌های عزّالدین قسّام متمرکز نمود. در واقع سیاست اصیل آزاد سازی قدس از زمان حضرت امام تا امروز به انحای مختلفی تکرار ادامه یافته است. اما با تغییر رویکرد اشخاصی چون یاسر عرفات و... رهبر معظم انقلاب که معتقد به الگوی حزب الله لبنان در تقابل با رژیم صهیونیستی هستند، همان حمایت‌ها را از نیروی حماس به عنوان بخشی از جبهه‌ی مقاومت انجام دادند.
«بی شک مبارزه و مقاومت تنها راه نجات فلسطین مظلوم و تنها نسخه‌ی شفابخش جراحات وارد بر پیکر آن ملت شجاع و سرافراز است.» (نامه به دکتر هنیه، ۱۵/۱/۱۳۹۷)
رهبر معظم انقلاب به منظور روشنگری درباره‌ی شکست طرح مذاکره برای جبهه‌ی مستضعفین در مقابل رژیم صهیونیستی، آن را یک خطای راهبردی می‌دانند. این در واقع همان پیگیری خطّ اصیل امام خمینی و انقلاب اسلامی است. هر چند به نظر می‌رسد بر خلاف سایر جغرافیای مقاومت در جهان و منطقه، خیانت برخی حکومت‌های عربی و برخی گروههای فلسطینی کار جبهه‌ی مقاومت اسلامی در فلسطین را سخت‌تر کرده است:
«حرکت به سمت مذاکره با رژیم فریبکار و دروغگو و غاصب، خطای نابخشودنی بزرگی است که پیروزی ملت فلسطین را به عقب می‌اندازد و جز خسران عاید آن ملت ستم‌کشیده نمیکند. خیانت برخی سران عرب که اکنون به تدریج در حال آشکار شدن است نیز همین هدف را دنبال میکند. علاج این همه تقویت جناح مبارز و مقاوم در دنیای اسلام و تشدید مبارزه با رژیم غاصب و پشتیبانان آن است.» (همان)
جنگ ۲۲ روزه: در دی ماه ۱۳۸۷در واکنش به تجاوز رژِم صهیونیستی به نوار غزه نبردی به طول ۲۲ روز واقع می‌شود. مقاومت طرف فلسطینی (حماس) و ضربات او به حدّی اثر گذار است که اسرائیل اعلام آتش بس یک جانبه می‌کند. در دیدار رئیس دفتر سیاسی حماس با رهبر معظم انقلاب، بیشترین حمایت از غزه را از سوی جمهوری اسلامی می‌داند.
به این تربیت توان نظامی جبهه‌ی مقاوت به حدّی افزایش یافته که رژیم صهیونیستی از رویارویی با محدودترین عضو آن نیز ناتوان است. گویی جبهه‌ی مقاومت در منطقه انسجام بیشتری یافته است و مهمترین مؤلفه که همانا خودباوری و اعتماد به نفس است در نیروهای عضو این محور کاملا به چشم می‌خورد.
جنگ ۵۵ روزه: در خردادماه ۱۳۹۳ رژیم صهیونیستی برای جبران شکست قبلی جنگ جدیدی را به نوار غزه تحمیل می‌کند. امّا نتیجه بازهم همان عقب نشینی و درخواست آتش بس از سوی طرف اسرائیلی و پذیرش شروط حماس است. نیروی مقاومت توانسته است معادلات نظامی را به هم زده و در عرصه‌ی بین‌الملل نیز از سوی بسیاری از دولت‌ها و ملّت‌ها ذی حق شمرده شده و دفاعش مشروع شمرده شود. رهبر معظم انقلاب با اعتماد بر نیروی مقاومت فلسطینی طرح همکاری کرانه‌ی غربی با غزه را برای نبرد علیه اسرائیل پیشنهاد می‌کنند.
در نگاهی استراتژیک آیت الله خامنه‌ای بنا دارند با الحاق سرزمین‌های ساحل غربی فلسطین به حرکت مقاومت اسلامی، از فشار رژیم صهیونیستی بر غزه کاسته و روح مقاومت را در جبهه‌ی فلسطین که سالهاست تحت الشعاع مذاکرات سازش قرار گرفته زنده نمایند. این به معنای افزایش جغرافیای نگرانی رژیم صهیونیستی به عناون مهمترین همکار استکبار از غزه به تمام فلسطین و سوریه و لبنان و ایران و سایر کشورهای منطقه است.
«همه‌ى دنیاى اسلام، همه‌ى دولتهاى اسلامى، همه‌ى آحاد ملتهاى مسلمان موظفند با اینها معارضه کنند، مقابله کنند، ابراز برائت کنند، از اینها ابراز نفرت بکنند، آنها را به خاطر این موضع‌گیرى‌ها ملامت کنند، این وظیفه‌ى عمومى است؛ باید آنها را منزوى کنند، و اگر میتوانند برخورد اقتصادى بکنند، برخورد سیاسى بکنند؛ این وظیفه‌ى امت اسلامى است.» (۷/۵/۱۳۹۳)
یکی از کارهای لازم، برنامه‌ریزی برای همراه شدن بخش ساحل غربی فلسطین در رویارویی با رژیم اشغالگر است که این کار یک پروژه‌ی اساسی است. (۲۴/۷/۱۳۹۳)
صحنه‌ی سیاسی حکایت از موفقیّت جمهوری اسلامی در مقابله با رژیم صهیونیستی دارد. تا آنجا که پس از کاهش روابط حماس با ایران به دلیل روی کار آمدن مرسی در مصر و اختلاف نظر درباره‌ی دولت بشار اسد در سوریه، بازهم رهبران حماس با پی بردن به غفلت خویش به سمت حرکت در خط مقاومتی که رهبر معظم انقلاب آن را راهبری می‌کنند بازگشته اند. این مهم را در خلال نامه‌های اخیر رد و بدل شده میان رهبران حماس و آیت الله خامنه‌ای می‌توان درک کرد. این به معنای این است که راهبرد جمهوری اسلامی تنها استراتژی ممکن و مطلوب در تقابل با نظام استکبار است.
انصارالله یمن: جبهه‌ی بسیار مهم دیگری از مقاومت و مستضعفین در جنوب شبه جزیره‌ی عربستان است که توانسته با اشراف بر تنگه‌ی راهبردی باب المندب علاوه بر تسلّط محور مقاومت (ایران) بر تنگه‌ی راهبردی هرمز، استکبار را متوجّه اشراف جریان مقاومت بر شاهراههای حیاتی اقتصاد و انرژی جهان نماید. وابستگی فکری جنبش انصارالله به انقلاب اسلامی ایران و سابقه‌ی وجود حکومت هزارساله‌ی شیعی در آن کشور سبب ظهور انرژی متراکم مردم شده و امروز به عنوان عضوی راهبردی از جبهه‌ی جهانی مستضعفین شعاع صف بندی محور مقاومت را از سمت جنوب غربی صدها کیلومتر افزایش داده است. از سوی دیگر توان نظامی و موشکی انصارالله در کنار ارتش یمن تهدیدی جدی برای حکومت‌های وابسته به استکبار در منطقه محسوب می‌شود. این به معنای ورود فیزیکی و رسمی اندیشه‌ی انقلاب اسلامی در حیاط خلوت رژیم‌های مرتجع منطقه است.
نکته‌ی مهم دیگر در باب جنگ عربستان با یمن است که در ذیل آن عدم مشروعیّت حکومت سعودی برای همه‌ی جهان به اثبات رسید. یعنی پس از تلاش ده‌ها ساله‌ی سعودی برای تثبیت خود به عنوان رهبر کشورهای عربی و مسلمان، حملات ناجوانمردانه‌ی او به یمن اساساً حکومت این خاندان را با چالش‌های جدی در داخل و خارج روبرو ساخته است. بنابراین بخشی از تلاش جبهه‌ی مقاومت در یمن بر این امر استوار شده است که عدم حقانیّت حکومت سعودی را به نمایش گذاشته و در واقع الگوی عربی سعودی (که در آن هم حکومت مدعی اسلام است و هم روابط حسنه با جهان استکبار دارد) را در چشم ملّت‌های مسلمان از وجاهت تهی نماید.
سوریه: این کشور از اعضای قدیمی جبهه‌ی مبارزه با استکبار بوده است. اما اهمیّت راهبردی آن در این نکته نهفته است که با ایجاد داعش و استقرار آن در سوریه، این کشور عرصه‌ی بروز استعدادهای شگرف مقاومت در سراسر غرب آسیا شد. فاطمیون افغانستان، زینبیون پاکستان، بسیج مردمی در سوریه و حتی تمنای جوانان ایرانی برای شرکت در نبرد علیه داعش که منجر به وجود آمدن شهدایی از نسل چهارم انقلاب اسلامی شده است همه از رویش‌های جبهه‌ی مقاومت محسوب می‌شود. شکست نظامی داعش در کنار این رشد فرهنگی در منطقه سرمایه‌ی اجتماعی بسیار مناسبی را برای رهبر معظم انقلاب ایجاد کرده است. در واقع پذیرش رهبری واحد بر امّت واحد (که متشکّل از نیروهای شیعی، سنّی و حتی برخی اقوام کرد منطقه) از دستآوردهای مقاومت در سوریه است.
نکته‌ی بسیار مهم دیگر درباره‌ی سوریه، شرکت جبهه‌ی مقاومت در چند جنگ و نبرد استراتژیک است. امری که در سال‌های گذشته برای مقاومت امکان چندانی نداشت. جبهه‌ی مستضعفین طرفین متفاوتی در نبرد شام دارد که البته در مقابل هر کدام نیز تاکتیک خاصی را درپیش گرفته است. تفکیک این دشمنان از هم حکایت از نگاه راهبردی و عمیق رهبر معظم انقلاب دارد. اصول این راهبرد همانی است که از ابتدای انقلاب درپیش گرفته شده است:
حمایت از جبهه‌ی مستضعفین با اولویّت مسلمانان
حمایت از دولت‌های مسلمان در برابر استکبار
عدم تنش و درگیری با دولت‌های مسلمان احیاناً متخاصم
عدم همکاری قطعی با استکبار
تقویت توان سیاسی، اقتصادی و رزمی جبهه‌ی مقاومت
گسترش جغرافیایی (عمق استراتژیک) محور مقاومت
بر این اساس چند نبرد در سوریه در حال وقوع است:
۱) نبرد محور مقاومت (ایران، حزب الله، سوریه، نیروهای عراقی، افغانی و پاکستانی و...) علیه تروریست‌ها (و حامیانشان از کشورهای عربی منطقه)
۲) نبرد سوریه با ترکیه
۳) نبرد کردها (و حامیان غربی) با ترکیه
۴) نبرد غیر مستقیم آمریکا و روسیه
۵) نبرد مهم و استراتژیک محور مقاومت با اسرائیل
در نبرد اوّل استراتژی محور مقاومت بر برخورد سخت و همه جانبه است که پیروزی و هدم دولت اسلامی عراق و شام بر اثر همین منطق حاصل شده است. در نبرد دوم محور مقاومت با مدارای با تجاوز ترکیه به خاک سوریه سعی می‌کند با روش‌های دیپلماتیک از ظرفیت ترکیه برای مقابله با دشمن اصلی یعنی امریکا و اسرائیل بهره بگیرد. نبرد سوم علی القاعده به سود جریان مقاومت است و روند خود را طی می‌کند. در نبرد چهارم باید گفت که در صورت عدم وقوع درگیری نظامی بین دو کشور که به شدت از آن پرهیز نیز می‌کنند، ادامه‌ی روند فعلی سبب می‌شود، جبهه‌ی مقاومت بتواند از روسیه (که اشتهار به مواضع پیچیده دارد) همچنان به سود خود بازی بگیرد و او را مدیریت نماید.
امّا نبرد پنجم که به نظر می‌رسد نبرد سوریه مقدمه‌ی وقوع آن است نشان می‌دهد که جبهه‌ی مقاومت، جنگ مقدماتی را در تمام منطقه به سود خود تمام کرده است. حضور مستقیم اسرائیل در نبرد با محور مقاومت به معنای ناامیدی کامل این رژیم از دول عربی منطقه و تروریست‌های دست ساز ایالات متحده است. این نکته در واقع حکایت از قریب الوقوع بودن پیش بینی رهبر معظم انقلاب دارد که بشارت نابودی اسرائیل را در کمتر از بیست و پنج سال آینده دادند. با این بیان میزان موفقیّت مدیریت استراتژیک رهبر معظم انقلاب بر نیروهای محور مقاومت در منطقه را می‌توان از تکاپو و تقلّای محور استکبار به خوبی درک کرد.
مسلمانان روهینگیا: نسل کشی ساکنان مسلمان روهینگیا در استان راخین میانمار توسّط دولت این کشور و بودائیان تاکنون به جز کمک‌های امدادی جمهوری اسلامی از طریق دیگری پیگیری نشده است. عدم وجود سفارت خانه‌های متبوع دو کشور در خاک یکدیگر و تنها وجود سفیر آکردیته‌ی ایران در تایلند سبب شده است که امکان حمایت دیپلماتیک از مسلمانان میانماری فراهم نشود. امّا مشکل اصلی در عدم امکان حمایت جدّی به خیانت کشورهای عرب منطقه به آرمان‌های اسلامی بازمی گردد. دشمنی سعودی، امارات و... با ایران اجازه‌ی هر گونه دخالت صریح را از جمهوری اسلامی ایران سلب کرده است. از سوی دیگر ممکن است نفس دخالت نظامی و غیر نظامی ایران در منطقه‌ی درگیری سبب حضور نیروهای فرامنطقه‌ای شده و شرایط را برای مسلمانان این کشور بسیار سخت‌تر نماید.
از مجموع انچه ذکر شد می‌توان کارنامه‌ی جمهوری اسلامی ایران در دوران رهبری حضرت آیت الله خامنه‌ای را در گزاره‌های ذیل خلاصه کرد:
تبدیل گروهها و دولت‌های جبهه‌ی مستضعفین به محور راهبردی، منسجم و قدرتمند مقاومت.
حرکت وسیع جبهه‌ی مقاومت از توان نظامی صرف به سمت نظام سازی و دولت سازی در منطقه.
افزایش عمق استراتژیک و جغرافیای سیاسی و میدان عملیات جبهه‌ی مستضعفین در تمام خاورمیانه.
محدود کردن جغرافیایی و نظامی رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی.
تقویّت نظامی گروههای مقاومت در حد رویارویی گسترده با رژیم صهیونیستی.
شکست طرح بسیار بزرگ داعش و نیروهای تروریستی در منطقه‌ی خاورمیانه.
افزایش قدرت منطقه‌ای ایران به عنوان قلب محور مقاومت.
افشای حقیقت برخی دول عربی غرب آسیا برای ملّت‌های مسلمان و جهان.
توزیع توان مقاومت در سطح جغرافیای آسیاس غربی، به طوری که در همه‌ی این پهنه حضور فیزیکی داشته باشد.
و...
در پایان باید گفت که راه روشن امام خمینی، توسّط رهبری انقلاب با قوت و دقت بیشتری پیش رفته و جبهه‌ی مستضعفین علاوه بر توان رزمی و نظامی خود صاحب سیستم اقتصادی و سیاسی بسیار قدرتمندی شده که بسیاری از قدرتهای جهانی را وادار به تمکین نموده است. 

محسن خاکی - کارشناس سیاسی / برهان

https://siasatrooz.ir/vdceve8zojh87ni.b9bj.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی