دمت گرم آقا. دم شما گرم آقا ابراهیم سینمای انقلاب اسلامی. وقتی تو میشوی چهرهی سال هنر انقلاب اسلامی، من یکی از آنهایی هستم که از شوق و ذوقش بغض میکند.
در روزگاری که خیلیها «سلحشور» (نقشی که کیانیان در آژانس شیشهای بازی کرد) شدهاند، یقهی پیراهنهای سفید «دیپلمات» را تا خرخره بستهاند اما برای خوشآمد رسانههای آنطرف آبی و اربابانشان هزار جور پشتک و وارو میزنند یکی مثل تو میتواند باشد که وسط جشنواره هفت خط و رنگ فجر، وسط آن همه آدمهای جورواجور و بزککرده با صدای بلند بگوید «من خودم را سرباز این کشور و نظام میدانم»
فقط یکی مثل تو میتواند وقتی «سیمرغ» پرکنده را به دستش میدهند، تعارف و رودربایستی را کنار بگذارد و جشنپاره را کنفیکون کند و خندههای از بناگوش دررفتهی جلوی دوربین را به لبهای «برخیها» بدوزد و فریاد بزند «من فیلمساز وابستهام. فیلمساز این نظامم»
میدانم طی همهی این سی چهل سال از خیلیها خوردهای. از شبه روشنفکرها که «آزادی» کلام و بیان و اثر را تا جایی آزاد میدانند که پای شما و امثال شما روی دم آنها نرفته باشد. بعد از آن هزار و یک عیب و ایراد میگیرند و هزار جور تهمت و اسمگذاری روی تو و فیلمت.
از آنهایی که تدبیرشان پدر این مردم و مملکت را در آورده است. که جز «پشت درهای بسته» مثلا مذاکره کردن، کار دیگری را مشق نکردهاند. آنها که میخواهند از مدافعان و محافظان نظام، «بادیگارد»های بیخاصیت بسازند و اگر نشد، در تونل پرواپاگاندای رسانههای بی جیره و مواجبشان!!! «حیدرها» را ذبح کنند.
از آن خشک مقدسهایی که دود موتورهایشان امثال تو و عباس را خفه کرده است. از آنها که کاسهی داغتر از آش شدند و قیچی به دست برای فیلمهایت خط و نشان کشیدند و هر چه سنگ داشتند بر سر راهت ریختند.
اما به قول سیدمرتضی «میدانم که چه میکشی خوب میدانم اما تو که در دامنه آتشفشان منزل گرفتهای باید بدانی که چگونه میتوان زیر فوران آتش زیست. ما را خداوند برای زیستنی چنین به زمین آورده است چراکه مرغ عشق ققنوس است که در آتش میزید نه آنکه رنگین کمان میپوشد و در بوستانهای عافیت، شکر میخورد و شکرشکنی میکند. مگر سوخته دلی و سوخته جانی را جز از بازار آتش میتوان خرید؟»
و تو حالا دقیقا ققنوسوار در قلهی آتشفشان ایستادهای و به سلامت از آتش کینهها گذشتهای. به قول خودت «امروز هم تازه نفسها به صبوری نیاز دارند» و خوشبه حال تازهنفسها که یکی مثل تو پیش رویشان است تا یادشان بیاورد که نمیتوان از این راه دست کشید و عافیتطلبی را برگزید.
تا فراموش نکنند نیش زبان و متلکها را باید تحمل کرد که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است و منافقان نمیدانند!
نویسنده: مهدی رجبی