مذاکره کلید واژه ای است که در ادبیات محافل رسانه ای و سیاسی جهان هر روز به کرات به کار گرفته میشود و مباحث و گفتمانهای بسیاری در باب آن مطرح میشود. فن مذاکره، آداب مذاکره، اصول مذاکره، اصولی هستند که از زندگی فردی گرفته تا مسائل کلان کشوری و فراکشوری را دربرمیگیرد، چنانکه همواره تاکید میشود افراد و یا دولتها و حتی کشورهایی موفق در تحقق اهدافشان هستند که بتوانند در زمان و مکان مناسب بهترین مذاکره را اجرایی سازند.
در این میان تحقق یک مذاکره خوب نیازمند زمینهها و پیش شرطهایی است که عدم وجود آنها میتواند خسارتهای جبران ناپذیری را به همراه داشته باشد که گاه خسارتهای جنگ بسیار از آن کمتر خواهد بود. در باب مذاکره یکی از مباحثی که در ادبیات رسانه ای و سیاسی کشور به چشم میخورد مساله مذاکره با آمریکا و اروپاست به گونه ای که حتی برخی تمام مشکلات کشور را به این مذاکرات گره زده و تاکید دارند که حتی مشکل آب خوردن نیز در گرو مذاکره با اروپا و آمریکا حل خواهد شد.
نگاهی بر عملکرد جمهوری اسلامی در طول ۴ دهه حیات انقلاب اسلامی نیز نشان میدهد که نظام همواره بر اصل مذاکره و تعامل و گفتمان با کشور در تعامل بسیاری از کشورها میتوان مشاهده کرد. حتی به رغم بدعهدیها و دشمنیهای گسترده آمریکا و اروپا، جمهوری اسلامی در قالب مذاکرات هسته ای از دهه ۱۳۸۰ تا به امروز با غرب مذاکره داشته است که نتیجه نهایی آن را نیز در نگارش برجام میتوان مشاهده کرد.
جمهوری اسلامی برای حل چالشهای منطقه نیز همواره بر اصل مذاکره تاکید داشته که چنانکه در باب تحولات سوریه، عراق، یمن، فلسطین طرحها و راهکارهای سیاسی عملی ارائه کرده است البته این نگاه تعاملی و سیاسی دارای مکملهایی نیز میباشد چنانکه ایران تقویت و حمایت از مقاومت ملت فلسطین را اصل مهم برای مقابله تجاوزگری و احقاق حقوق فلسطین دانسته و یا برای سوریه و عراق حمایت از دولتهای مرکزی این کشورها علیه تروریسم و حامیانشان و یا در باب یمن حمایت از مقاومت یمن در برابر متجاوزان سعودی را راهکاری مهم برای تحقق ثبات و امنیت این کشورها دانسته و اقدامات بسیاری در این عرصهها صورت داده است چرا که صهیونیستها، تروریستها و سعودی نشان داده اند که جز زبان زور هیچ زبانی را درک نمیکنند و مذاکره برای آنها هیچ مفهومی ندارد.
با تمام این مسائل حال این سوال مطرح است که چرا جمهوری اسلامی که همواره بر اصل مذاکره و راهکار سیاسی تاکید دارد اکنون بر عدم رویکرد مذاکره ای با آمریکا اصرار داشته و پذیرنده هیچ گونه مذاکره با آمریکا در هیچ سطحی نمیباشد؟
پاسخ به این پرسش را باید در عملکردها و اهداف آمریکا جستجو کرد. سیاست آمریکا نشان میدهد که این کشور همواره به دنبال مذاکره تحقیر آمیز است تا در لوای آن بتواند امتیازات بیشتری کسب و از سوی دیگر به جهانیان شکست طرف مقابل را نشان دهد. با توجه به اینکه آمریکاییها همواره ادعای تاثیرگذاری سیاست فشار حداکثری را مطرح و ترامپ بارها ادعا کرده که ایرانیها به دلیل بحران اقتصادی به سمت گفت وگو میآیند، رویکرد مذاکره با واشنگتن یعنی اثبات ناتوانی و ضعف ایران که قطعا تحقیر شدن جهانی ایران را به همراه دارد؛ این تحقیر یک پیامد خطرناک خواهد داشت و آن اینکه بسیاری از کشورها که به دلیل مقاومت در برابر آمریکا در کنار ایران هستند، با سرخوردگی مواجه و از ایران فاصله میگیرند و این یعنی بعد دیگری از تحریمها که تهران با رویکرد به مذاکره تحمیلی با آمریکا خود زمینه ساز آن میشود. نکته مهم دیگر آنکه آمریکا بر این تصور است که فشار حداکثری به نتیجه میرسد و رویکرد به مذاکره در هر سطحی این پیام را برای آمریکا دارد که سیاست فشار حداکثری به نتیجه رسیده است. با توجه به گستردگی ابعاد مطالبات آمریکا این پیام خطرناک موجب می شود که آمریکا نه تنها به سیاست فشار پایان ندهد بلکه به میزان آن افزوده تا سایر مطالباتش را محقق سازد که انتهای این مطالبات تسلط بر ایران و تبدیل کردن آن به کشوری ضعیف و عقب مانده همچون عربستان است که جز بردگی آمریکا کارکردی ندارد.
براین اساس رویکرد به مذاکره قطعا بدترین رویکرد در شرایط کنونی است که هیچ دستاوردی جز خسارت محض برای کشور نخواهد داشت. در این میان رویکرد به اصل مقاومت فعال با تکیه بر داشتههای داخلی و عدم چشم داشت به مولفههای بیرونی از جمله وعدههای توخالی اروپا راهکار مقابله با توهمات آمریکاست که قطعا نتیجه آن پایان توهم فشار حداکثری و البته ارتقاء دهنده جایگاه ایران است که حاصل آن شکسته شدن تحریمها خواهد بود.
نویسنده: قاسم غفوری