غرب آسیا این روزها دورانی حساس را سپری میکند که برخی از آن با عنوان دوران انتقالی از وضعیت بیثباتی و ناآرامی به وضعیت ثبات و امنیت یاد میکنند و عدهای نیز آن را آرامش پیش از توفان میدانند. برخی بر این عقیدهاند که روند کنونی با توجه به سوابق منطقه میتواند زمینهسازی برای بحرانهای جدیدی همچون ظهور گروههای تروریستی جدید و برخی تقابلها و درگیریهای منطقهای باشد.
آنچه اهمیت تحولات کنونی منطقه را به همراه داشته اولا اعلام برگزاری روند سیاسی یمن - یمن در سوئد است که پس از نزدیک به چهار سال کشتار و جنایت ائتلاف سعودی - آمریکایی صورت میگیرد و میتواند یکی از مهمترین تحولات منطقه که پایان نسلکشی توسط سعودی در یمن است را به همراه داشته باشد.
نکته دیگر اقدام ترامپ مبنی بر اعلام خروج نیروهای آمریکایی از سوریه و افغانستان است براساس گزارشهای ضد و نقیض ترامپ این خبر را اعلام کرده که البته استعفای وزیر دفاع آمریکا را نیز نتیجه این تصمیم اعلام کردهاند. مجموع این تحولات در حالی صورت میگیرد که در ورای آن چند نکته اساسی باید در نظر گرفته شود.
اولا آنکه تحولات یمن و سوریه و افغانستان را نباید برگرفته از روحیه صلحجویانه آمریکا در منطقه دانست چراکه حقیقت امر آن است که در یمن این ایستادگی مردم یمن در برابر تجاوزات ائتلاف آمریکا، امارات و عربستان بوده که در نهایت آمریکا را وادار به پذیرش مذاکرات سوئد کرده است. در اصل این مذاکرات برای فرار ائتلاف آمریکایی از یمن است و نه نشانه بشردوستی آنها.
در باب خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان و سوریه نیز باید در کنار چالشهای درونی ترامپ که به واسطه طرح خروج به دنبال فرار از آنهاست. شکست آمریکا در برابر سوریه و متحدانش و نیز شکست ۱۷ سال حضور آمریکا در افغانستان مولفه تاثیرگذاری بر این سیاستگذاری بوده است. در اصل آمریکاییها نه از روی قدرت و بشردوستی برای حل مشکلات منطقه بلکه از روی ناچاری به این خروجها تن داده است لذا نباید نگاه بشردوستانه به رفتار آمریکا داشت.
بر این اساس این تصور که اکنون زمان مذاکره با آمریکاست تصور نادرستی است که تحلیلی نادرست از روند تحولات منطقه و سیاستهای آمریکا را به دنبال دارد.
ثانیا خروج نیروهای آمریکایی از منطقه به معنای پایان بحران نیست چراکه از یکسو همچنان خطر تروریسم در منطقه جریان دارد و از سوی دیگر رژیم صهیونیستی به عنوان تهدید اول منطقه همچنان به بحرانسازیهایش ادامه میدهد. در همین حال کشورهایی مانند انگلیس و فرانسه رسما بر ادامه نظامیگری در منطقه تاکید کرده اند که خود خطری بزرگ برای اثبات و امنیت منطقه است. در این شرایط حفظ و ارتقای توان دفاعی کشور و در عین حال حمایت از جبهه مقاومت اصلی مهم برای مقابله با این تهدیدات است.
البته بر این مهم نیز باید توجه داشت که همگرایی منطقهای نظیر تعاملات میان ایران، ترکیه و روسیه از مولفههای برقراری ثبات در منطقه بوده و با استمرار این رویه بدون چشمداشت به بازیگران فرامنطقهای میتوان این مهم را محقق ساخت.
ثالثا یک اصل مهم را در صحنه سیاست خارج کشور باید مورد توجه داشت و آن مساله برجام و تعهدات غرب در قبال آن است. در حوزه برجام دو اصل مورد توجه است نخست یافتن راهکارهای عملی برای مقابله با تحریمهای آمریکا که بخشی از آن در قالب دیپلماسی فعال در منطقه و فرامنطقه در حوزه اقتصادی محقق میشود و بخشی از آن نیز در گرو واداشتن غرب به اجرای تعهدات برجامی خود و آمریکا و یا اعلام رسمی پایان برجام است.
اروپاییها طبق برنامه ظرف ۶ ماه باید ساختار مالی واحد و کارآمد میان ایران و اروپا را محقق میساختند در حالی که به رغم پایان این زمان همچنان اروپا از تحقق این مهم خودداری کرده است. در این میان یک نکته از سوی اروپا مطرح میشود و آن اینکه کانال مالی ایران و اروپا صرفا شامل دارو و غذا میشود.
نکتهای که در این عرصهها پایه مورد توجه قرار گیرد آن است که از یکسو حساس شدن تحولات منطقه نباید تمام ظرفیت سیاسی خارجی ایران را معطوف صرف به این مسائل سازد و توجه به دیپلماسی اقتصادی در عرصه جهانی اصل مهمی است که باید پیگیری شود از سوی دیگر تحولات منطقه نباید بهانهای به دست غرب دهد که از تعهدات برجامی خود شانه خالی کرده و از این مقوله فرصتی برای اعمال فشار بر این بهره گیرد.
در این میان یک نکته را باید در نظر داشت و آن اینکه کانال مالی را صرفا برای دارو و غذا باشد نوعی اهانت به ایرانی است که از ظرفیتهای عظیم اقتصادی برخوردار بوده و برای رفتار اروپا جز رفتاری زیادهخواهانه نمیتوان واژهای برای آن در نظر نگرفت.
مروری بر سیاستهای غرب نشان میدهد که آنها همواره تئوری کیسینجر را در قبال کشورهای دیگر به ویژه در خاورمیانه اجرا کردهاند. وی میگوید برای سلطه بر دولتهای خاورمیانه به منابع نفتی آنها باید سلطه یافت و برای سلطه به ملتهای منطقه باید غذای آنها را در دست گرفت. طرح کانال مالی اروپا با شرایط غذایی و دارویی را میتواند ادامه سیاست غرب برای تحقق این دو سلطه باشد که حلقه تکمیلی آن نیز اقدامات صورت گرفته برای کاهش بهای نفت و حذف منابع مالی ایران است.
با توجه به آنچه ذکر شد باید در نظر داشت که تحولات منطقه نباید ما را از حقایق اصلی منطقه و نیز تحرکات غرب غافل سازد. باید در نظر داشت که این تحولات برگرفته از توان ایران و متحدانش و ناکامی آمریکا و اروپا در منطقه است که با اقدامات تبلیغاتی به دنبال پنهانسازی این حقایق هستند.
نویسنده: قاسم غفوری