میان آمریکا و گروه طالبان افغانستان پس از ماهها مذاکره توافقنامه صلحی به امضا رسید که البته به اذعان جهانیان ضمانت اجرایی برای آن وجود ندارد و شاید بیش از هر چیز اقدامی از سوی ترامپ برای مبارزات انتخاباتی و فرار از بحران مشروعیت در عرصه داخلی آمریکا باشد. این توافق که البته با نارضایتی دولت مرکزی افغانستان میان آمریکا و طالبان در حالی امضای شده است که در باب نکات قابل توجهی مشاهده میشود. نخست آنکه این توافق پس از ۱۹ سال حضور نیروهای آمریکایی در افغانستان امضا شده است در حالی که در طول این ۱۹ سال آمریکا ادعای مبارزه با تروریسم از جمله طالبان را سر میداد و با همین بهانه اشغال افغانستان را رقم زد؟ این سوال مطرح میشود که چگونه است که آمریکا اکنون با کسانی توافق می کند که ۱۹ سال به بهانه آنها به اشغال افغانستان پرداخته است؟ سوال دیگر آن است که ۱۹ سال آمریکا به بهانه تروریسم طالبانی و القاعدههای به اذعان سازمان ملل هزاران غیر نظامی افغان را قتل عام کرده و میلیونها نفر آواره شدهاند. بهای خون این قربانیان و رنجهای بیشمار آوارگان افغان که قربانی ۱۹ سال جنگ آمریکا با طالبان شدهاند، چه میشود؟ نکته مهم دیگر آن است که این توافق میان آمریکا و گروهی از افغانهاست که دولت مرکزی افغانستان در آن نقشی ندارد و در اصل معادلهای آمریکایی است و تعیین تکلیف برای سرنوشت مردم افغانستان. آمریکا بر اساس منافع خود با محوریت ادامه حضور در این کشور با تلفات پایین و ایجاد ساختاری متناسب با خواستههای خود و حتی به نوعی اجرای سناریوی تجزیه افغانستان در قالبی فدرالی این توافقنامه را اجرایی میسازد که در آن هیچ جایگاه و نقشی برای مطالبات و دیدگاه مردم افغانستان در نظر گرفته نمیشود. نکته مهم دیگر آنکه آمریکا در حالی ادعای توافق با طالبان( همان تروریستهای سابق به زعم آمریکا) را زمینه ساز امنیت در افغانستان عنوان میکند که این نوع توافق بدعتی خطرناک را میان گروههای تروریستی دیگر نظیر القاعده و داعش در افغانستان و سایر کشورها ایجاد میکند که با ایجاد ناامنی و کشتار به امتیازگیری در دولتهای مرکزی و بازیگران خارجی بپردازند و این یعنی تشدید بحران و ناامنی در صحنه جهانی.
این نوع رفتاری بحرانساز و یک جانبه گرایانه بر اساس منافع آمریکا بدون در نظر گرفتن منافع و خواست افغانها از سوی واشنگتن در حالی صورت میگیرد که در نقطه ای دیگر از منطقه یعنی در عراق و سوریه که مانند افغانستان درگیر تروریسم شدهاند معادلهای دیگر مشاهده میشود. این دو کشور در حالی با تروریسم وارداتی و البته چالشهای سیاسی میان ساختار حاکم و جریانهای معارض مواجه شدند که جبهه مقاومت با محوریت جمهوری اسلامی ایران وارد تحولات میدانی آنها شدند. در حوزه مبارزه با تروریسم و موانع امنیت پایدار در عراق و سوریه جبهه مقاومت با تاکید بر لزوم حفظ تمامیت ارضی این کشورها، همراهی و اتحاد با مردم و دولتهای آنها در مبارزه با تروریسم تمام توان خود را به کار گرفتند چنانکه جهانیان اذعان کردند که اگر جبهه مقاومت نبود اکنون تروریسم تمام جهان را فراگرفته بود. آمریکاییها بر اساس منافعشان رویکرد به بخشی از جریانهای جاری در افغانستان یعنی طالبان را در پیش و عملا به دنبال تجزیه و چند پاره کردن افغانستان هستند که جبهه مقاومت برای حفظ یکپارچگی و تمامیت ارضی سوریه و عراق و زمینه سازی برای تحقق حق تعیین سرنوشت ملتها تلاش کردند. ایجاد مذاکراتی سوری- سوری میان دولت و معارضان سوری، و نیز مذاکرات میان جریانهای عراقی، تاکید بر مبارزه با تروریسم برای ازادی تمام سرزمینهای این کشورها از اشغال، نمودی از این رفتارهاست. جهانیان اذعان دارند که جمهوری اسلامی بهترین و موثرترین میانجی برای نزدیکی و رفع اختلافات میان دولت مرکزی و معارضان در عراق و سوریه بوده که محور آن را نیز راهبرد سوری- سوری و عراقی – عراقی برای تعیین سرنوشتشان تشکیل داده است.
با توجه به آنچه ذکر شد میتوان گفت توافقی که دیروز میان آمریکا و طالبان در قطر صورت گرفت بار دیگر ماهیت بحرانساز و منفعت طلبانه آمریکا در قبال سایر کشورها را نشان داد. رفتاری که در آن حق تعیین سرنوشت برای ملت و حق تعاملات درون ساختاری از دولتمردان افغانستان گرفته شد و آمریکا به جای آنها بر اساس منافعش تصمیم گیری کرد. این رفتار سندی دیگر بر حقانیت مواضع ایران مبنی بر معرفی آمریکا به عنوان ریشه بحرانهای منطقه و نابودی حقوق ملتها و دولتها و نیز آشکار کنند نقش دوستانه ایران در قبال کشورهای منطقه است که تمام تلاش خوش را برای استقلال و آزادی کشورهای منطقه و تحقق حق تعیین سرنوشت توسط ملتهای منطقه را به کار گرفته و در این راه مردان بزرگی همچون سردار قاسم سلیمانی جان خویش را فدا کردهاند.
نویسنده: قاسم غفوری