شهید آوینی هم به صورت تئوریک و مبنایی با نگارش مقالات خود سعی در تبیین هنر انقلاب اسلامی ایران نمود و هم به تربیت نسل سینماگر انقلابی پرداخت، اما بی‌مهری‌هایی که به این شهید بزرگوار در زمان حیات مبارکشان شد و عدم پویایی و هوشمندی نظام فرهنگی کشور باعث شد تا راه آن شهید بزرگوار ادامه نیابد.
از آنجا که جهان هرگز عرصه‌ی اتفاق نیست، برخی اوقات پدیده‌های به ظاهر اتفاقی و تصادفی، در باطن سرشار از معنا هستند. تحصیل سید‌مرتضی آوینی در رشته‌ی معماری نیز از آن رخدادهای به ظاهر غیرمرتبط با سرنوشت این شهید بزرگوار است. تفاوت سید‌مرتضی با سایر اهالی هنر و هنرمندان و اندیشمندان هنر انقلاب نیز از همین امر سرچشمه می‌گیرد. هر کدام از هنرمندان و صاحب‌نظران هنر انقلاب در حوزه‌ی خاص خودشان صاحب تخصص، دغدغه و دردمندی هستند. هم از لحاظ رشته‌ی تخصصی و هم از لحاظ دغدغه، برخی دردمند سینمای دفاع‌مقدس‌اند، عده‌ای مدعی سینمای دینی هستند و همین‌گونه‌اند اهالی موسیقی، تئاتر، ادبیات و... هر کدام از این بزرگان در حوزه‌ی تخصصی و ژانر خاصی صاحب نظر، ایده و دغدغه‌مندی هستند. حتی بزرگانی چون محمد مددپور نیز در حوزه‌های تخصصی مانند حکمت هنر دینی فعالیت داشتند، اما سيد‌مرتضي در‌پی طراحی شالوده و اساسی محکم برای هنر و رسانه‌ی انقلاب بود.
سید‌مرتضی، بر خلاف آنچه به غلط طی این سال‌ها برای دوست‌دارانش ترسیم شد، نه مستندساز نه منتقد فیلم، نه روزنامه‌نگار، بلکه ئتوریسین و اولین معمار «اندیشه‌ی هنر انقلاب» بود. اما این اضافه شدن پسوند «هنر» بدین معنی نیست که وی محدود به حوزه‌ی هنر باشد؛ چراکه سید‌مرتضی دغدغه‌ای فراتر از عالم هنر داشت و در‌پی شناخت جوهر انقلاب اسلامی و بسط و گسترش اندیشه‌ی امام خمینی بود. در تفکر این شهید بزرگوار، جمهوری اسلامی ایران، به عنوان نقطه‌ی تاریخی حساسی در راستای حکومت عدل جهانی به تمام معنا، نیازمند تئوریزه شدن در حوزه‌ی هنر به معنی امروزین - ‌که شامل ارتباطات و رسانه نیز می‌شود - بود. لذا سید بزرگوار، همان‌گونه که رشته‌ی دانشگاهی‌اش معماری بود، خود نیز معمار هنر انقلاب اسلامی شد.
مجموعه مقاله‌ی «امام و حیات باطنی انسان» به روشنی ماهیت تفکر و آرمان شهید آوینی را روشن می‌کند. در حقیقت سید بزرگوار که خود را محصول انقلاب فکری امام خمینی می‌دانست، در آن مقاله سعی کرده است تا ماهیت اندیشه و افکار امام خمینی و انقلاب اسلامی را در تقابل با مسیر تمدن تکنولوژیک و مادی غرب بشناساند. در این راستا، او نقدی دین‌مدارانه و نه صرفاً هایدگری و فردیدی بر تمدن جدید شرق و غرب دارد. نقدی که آوینی در این مقاله بر تمدن و بشر امروزی دارد شاید در کل همسو و در امتداد اندیشه‌ی مرحوم فردید باشد، اما از نگاه یک تربیت‌یافته‌ی مکتب امام خمینی است:
«چرا این ظاهربینی بر بشر امروز غلبه یافته است و او را تا بدین همه به سراب‌اندیشی و تنگ‌نظری کشانده؟ هر چه هست، انسان امروز اگرچه هنوز مبدأ شمارش روزها و سال‌ها را بر هجرت این رسول و تولد آن دیگری نهاده است، اما دیگر قدرت انبیا را نمی‌شناسد و تا این جهل باقی است، قدر حضرت امام را نیز نخواهد یافت؛ چراکه او نیز از احیاگران حیات باطنی انسان و بنیان‌گذاران خانه‌ی حقیقت است و انقلاب اسلامی ام‌القری این عصر است.»
در میان اندیشمندان بزرگ معاصر، کمتری کسی این‌گونه در ماهیت جمهوری اسلامی اندیشیده است و به خصوص روشن‌فکران، که حتی اگر از تأثیرات انقلاب اسلامی سخن گفته‌اند، سعی داشتند طوری حرف بزنند که از الصاق خود به جمهوری اسلامی جلوگیری کنند و با اندکی پُز روشن‌فکری، خود را جدا از حاکمیت نشان داده‌اند؛ اما شهید آوینی متفکری است که محصول انقلاب اسلامی و دغدغه‌مند جمهوری اسلامی است. وی امام خمینی را احیاگر حیات باطنی و فطرت بشر معرفی می‌کند و آینده‌ی جهان را متعلق به این اندیشه می‌داند و بر همین اساس، ادامه‌ی انقلاب اسلامی و صدور آن به تمام جهان نه تنها از نظر سید شهیدان اهل‌قلم، شعاری و آرمان‌گرایانه نیست، بلکه واقعیتی است که در حال رخ دادن است. او بیداری ملت‌های جهان و ملت‌های اسلامی را در همین مقاله، به طور تئوریک، پیش‌بینی می‌کند. هرچند جمله‌ای به این روشنی در این باره بیان نمی‌کند، اما آنچه وی از حیات باطنی استنباط می‌کند همین بیداری اسلامی و بیداری ملت‌های جهان است که با گذشت دو دهه از نگارش آن مقاله، هر روز بیشتر از پیش نمایان می‌شود.
کتاب «حکومت فرزانگان» نیز، که مجموعه‌ی چند مقاله در مورد مبانی حاکمیت اسلام است، در راستای تبیین اندیشه‌های امام خمینی و نزدیک کردن آن به زبان هنر و رسانه است و در حقیقت، مقدمه‌ای برای اندیشه‌های هنری آن بزرگوار محسوب می‌شود. شهید آوینی که انقلاب اسلامی را در مسیر حیات باطنی و حکومت مستضعفین می‌داند، انقلاب عاشورایی امام حسین را نیز در کتاب «روایت محرم» به شیوه‌ای هنرمندانه و حکیمانه روایت می‌کند.
شهید آوینی در حوزه‌ی هنر دو کار انجام می‌دهد؛ اولی نوشتن، نقد کردن و تدریس فلسفه‌ی سینماست ‌‌- که متأسفانه فرصت زیادی برای این کار پیدا نمی‌کند -‌ و دومی تربیت نسل سینماگران انقلابی است. همان‌گونه که امام خمینی برای به سرانجام رساندن انقلاب، نسل انقلابی تربیت می‌کند، شهید آوینی نیز برای تبیین انقلاب اسلامی در عرصه‌ی هنر، نسل هنرمند انقلابی تربیت می‌کند. عکاسان، فیلم‌سازان و سینماگرانی که به واسطه‌ی همراهی با این شهید بزرگوار رشد کرده‌اند و هر کدام در عرصه‌ای از هنر طلایه‌دار هنر انقلاب شده‌اند، مجموعه‌ی کنکاش‌های شهید آوینی درباره‌ی تئاتر، تعزیه، شعر، سینما و تلویزیون، همگی در راستای تبیین هنر انقلاب بوده و فراتر از فضای رسانه‌ای آن زمان، مسیری روشن را پیش‌روی هنرمند ایرانی قرار می‌داده است.
رویکرد شهید آوینی به هنر نیز رویکردی انقلابی است. در همان سال‌هایی که مدیران تکنوکرات حوز‌ه‌ی فرهنگ فقط به اداره‌ی ظرفیت‌های موجود هنر و برآوردن نیاز روز جامعه می‌اندیشیدند، آن شهید بزرگوار با آسیب‌شناسی سینمای دهه‌ی شصت، به حوزه‌ی مبانی سینما وارد می‌شود و دغدغه‌‌ی تعریف جذابیت در سینما را دارد و در این راه، نه روی‌گردانی از جذابیت را پیشنهاد می‌کند و نه به دنبال پذیرش جذابیت سینمای غربی است. او جذابیت مرسوم سینما را متکی بر ضعف‌های بشر و محصول اندیشه‌ی مدرن غربی می‌داند که تمتع از جهان مادی را هدف خود قرار داده است.
لذا در راستای حیات باطنی و تمدن فطری انقلاب اسلامی، جذابیت فطری را پیشنهاد می‌کند. اما چرا جذابیت؟ برای اینکه جذابیت اساس هنر و رسانه‌ی امروزین است و اساس تهاجم فرهنگی غرب به سایر کشورها و انفعال در مقابل این جذابیت، بزرگ‌ترین چالشی است که پیشاپیش مسئولین فرهنگی ما قرار دارد. جذابیت مادی و نفسانی هنر و رسانه‌های غربی همان چالشی است که سال‌ها رسانه‌ی ملی، هنر و ارزش‌های فرهنگی را درگیر کرده است و نرسیدن به این چالش، باعث شده است عده‌ای به نفی کلی جذابیت روی آورند و آثار هنری و رسانه‌ای بی‌مخاطب تولید کنند و عده‌ای دیگر برای جذب مخاطب به هنر، به هر نوع تخطی از اندیشه‌های انقلاب اسلامی تن در دهند.
یکی از نمودهای این واقعیت، بحران مخاطب در سینمای ایران و دیگری، گرایش مخاطبین رسانه‌ی ملی به شبکه‌های ماهواره‌ای است که هر دو به خاطر این است که تکلیف هنر انقلاب با جذابیت مشخص نشده است و راهی که شهید آوینی آغازگر آن بود، پس از وی امتداد نیافت. متأسفانه سیاست‌گذاران حوزه‌ی فرهنگی به جای تبیین و تعریف جذابیت در رسانه، سینما و... به جذابیت حداقلی و تلطیف‌شده‌ای روی آوردند که هنر غربی آن را در نهایت قدرت داراست. بنابراین تولیدات هنری و رسانه‌ای ما تبدیل شده است به نمونه‌ی دست‌دومی از آنچه در غرب وجود دارد.
بدیهی است که هر چه ما از جذابیت در سینما ارائه می‌دهیم، تقلید و برداشتی محدود از سینما و هنر غرب است؛ چرا که به واسطه‌ی محدودیت‌های شرعی، نمی‌توانیم آنچه در هنر غربی، اساس جذابیت است داشته باشیم. امروزه موسیقی غربی یا موسیقی تقلیدی از غرب که یا در لس‌آنجلس یا در استودیوهای زیرزمینی تولید می‌شود، مخاطب موسیقی اصیل و سالم را به خود جذب کرده است. تماشای فیلم‌های هالیوودی که به صورت غیرقانونی و با ارزان‌ترین قیمت در اختیار مخاطب ایرانی قرار می‌گیرد، موجودیت سینمای گیشه‌ی ایران را، که ترکیب مسخره‌ای از ابتذال و شعارزدگی است، تحت تأثیر قرار داده است و گرایش به شبکه‌های ضد‌خانواده‌ای مثل «gem» و «فارسی ۱»، رسانه‌ی ملی را با چالشی اساسی مواجه ساخته است.
از طرف دیگر، هنرمندان این عرصه، که دانش‌آموخته‌ی دانشگاهی هستند که هنر غربی را تدریس می‌کند، چون خود را در مقابل این همه محدودیت شرعی و عرفی در ارائه‌ی جذابیت‌ها می‌بینند، کم‌کم تبدیل به اپوزیسیون می‌شوند و در بزنگاه‌های حساس، نظام اسلامی را دچار مشکل می‌کنند و بسیاری چالش‌های دیگر که همه به واسطه‌ی عدم تعیین تکلیف هنر و رسانه‌‌ی نظام با جذابیت ایجاد شده است.
چنانچه گفته شد، شهید آوینی، هم به صورت تئوریک و مبنایی با نگارش مقالات خود سعی در تبیین هنر انقلاب اسلامی ایران نمود و هم به تربیت نسل سینماگر انقلابی پرداخت، اما بی‌مهری‌هایی که به این شهید بزرگوار در زمان حیات مبارکشان شد و عدم پویایی و هوشمندی نظام فرهنگی کشور باعث شد تا راه آن شهید بزرگوار ادامه نیابد و ایده‌ها و اندیشه‌های ایشان در طراحی نظام کارآمد فرهنگی و استراتژی فرهنگی - ‌هنری به کار گرفته نشود. پس از شهادت ایشان نیز هرچند نسلی که ایشان تربیت کرده بود یا تحت تأثیر اندیشه‌های ایشان، بعدها وارد حوزه‌ی فرهنگ و هنر شدند و در حد توان خود به آفرینش آثار هنری پرداختند؛ اما هنوز، چنان که در زمان حیات سيد‌مرتضي عیان بود، هیچ اندیشه‌ی بسامان و نظام‌مندی در حوزه‌ی برنامه‌ریزی هنر، فرهنگ و آموزش هنر در عرصه‌ی مدیریتی جاری نیست که عهده‌دار تبیین هنر انقلاب اسلامی و تبدیل آن به روش، استراتژی و برنامه‌ی مدیریتی باشد.
پس از شهادت سید شهیدان اهل‌قلم، تنها حرکتی که جهت پویایی راه آن بزرگوار انجام شد دستور مقام معظم رهبری جهت تشکیل دوباره‌ی گروه روایت فتح و سپس بنیاد فرهنگی روایت بود که موجب زنده ماندن یاد و نام آن شهید شد؛ اما بی‌مهری‌هایی که به واسطه‌ی حضور ۱۶ساله‌ی تکنوکرات‌ها در عرصه‌ی مدیریت فرهنگی، به اصحاب هنر انقلاب روا داشته شد، باعث شد کماکان هنر و رسانه‌ی انقلاب از اندیشه‌های ناب امام خمینی و شاگردان مکتبش بی‌نصیب بماند. این خلأ ۱۶ساله‌ی مدیریتی کم‌کم به خلأ شدید اندیشه و تولید علم در زمینه‌ی هنر انقلابی نیز منجر شد؛ تا جایی که در سال ۸۴ نیز که قرار بر احیای گفتمان انقلاب اسلامی در حوزه‌ی دولت بود، حتی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی وقت نیز نتوانست در حوزه‌ی هنر و سینما مدیریت انقلابی داشته باشد و هنر انقلاب را به مسیر اصلی خود بازگرداند. اوج این فقر و خلأ اندیشه در زمان مدیریت فرهنگی دولت دهم و معاونت سینمایی‌اش، یعنی آقای شمقدری عیان شد؛ چرا که تیم سینمایی آقای شمقدری با شعار و هدف احیای مدیریت انقلابی سر کار آمدند، اما در سال سوم مدیریت خود، در نقطه‌ی مقابل نسل حزب‌اللهی و جامعه‌ی ‌دین‌مدار قرار گرفتند.
راه‌حل این معضل، یعنی فقر اندیشه و نیروی انسانی در هنر انقلاب، بازگشت به اندیشه و مدل شهید آوینی است. می‌بایست آثار کم ولی موجز شهید آوینی به دانشگاه هنر وارد شود و بلکه آموزه‌های ایشان و سایر متفکرین هنر دینی و انقلابی، اساس و مبنای آموزش هنر قرار گیرد. می‌بایست اندیشه‌های سینمایی شهید آوینی به طور جدی در دانشگاه‌ها تدریس شود و بازنگری جدی در سیستم آموزشی دانشگاه هنر و مراکز هنری صورت گیرد و بازار دانش‌آموختگان هنر، که رسانه‌ی ملی و سایر نهادهای حکومتی است، بر اساس اندیشه‌ی آن بزرگوار به تولید بپردازد.
از طرف دیگر، تبیین هنر انقلاب نباید امری محدود و جزئی در نظر گرفته شود. حرکت متفکرین و مؤلفین در تبیین اندیشه‌های هنری اسلام و متفکرین اسلامی، امام خمینی و رهبر معظم انقلاب، می‌بایست حرکتی پویا باشد و به عنوان جریان اصلی اندیشه و هنر جامعه قرار گیرد. متأسفانه برخی نهادهای حکومتی، به واسطه‌ی انتشار جزوه یا کتابی درباره‌ی تبیین هنر انقلاب، این کار را تمام‌شده می‌دانند و بارها در سخنرانی مسئولین فرهنگی متوجه شده‌ایم که فکر می‌کنند از این مرحله گذر کرده‌اند. تا وقتی که اندیشه‌ی انقلاب تبیین نشود و تبدیل به سبک هنری و فلسفه‌ی (حکمت) هنر نگردد، نمی‌توان انتظار داشت که نظام اسلامی در صدور انقلاب و مقابله با جنگ نرم دشمن، چنان که باید، عمل کند.
یکی از رخدادهای بدتری که این سال‌ها اتفاق افتاده است تبدیل گروه تلویزیونی روایت فتح به مرکز سفارش مستندهای فاخر و خارج شدن این گروه از مرکزیت تبیین اندیشه‌های شهید آوینی است. گروه روایت فتح، که با حمایت مقام معظم رهبری تشکیل شد و تا چند سال اخیر هم مرکزیت تبیین اندیشه‌های شهید آوینی را بر عهده داشت و هم مرکز گردهمایی و تربیت نسل جوان و مستندسازان انقلاب بود، در سال‌های اخیر، دیگر آن وظایف را انجام نمی‌دهد و عملاً فقط به سفارش مستندهای فاخر می‌پردازد و در واقع به تهیه‌کننده‌ی سینمای دفاع‌مقدس تبدیل شده است؛ در حالی که در سال‌های قبل، این گروه مرکز تجمع و فعالیت نسل مستندساز تربیت‌یافته در مکتب شهید آوینی بود و نسل جوانی که علاقه‌مند به اندیشه‌ی این شهید بودند در این گروه، در کنار نسل گذشته، به طور عملی تربیت می‌‌شدند و راه فیلم‌سازی آن بزرگوار را ادامه می‌دادند. همچنین نشست‌های تخصصی بازخوانی و تبیین آثار شهید آوینی، در گروه تلویزیونی روایت فتح انجام می‌شد که در سال‌های گذشته، کم‌رنگ شده و در دو سال اخیر، به طور کامل تعطیل شده است و این رخداد کورسوی موجود در راستای ادامه‌ی راه آن بزرگوار را خاموش نموده است. امید است که با شروع دوباره‌ی فعالیت‌های عادی این مرکز، باز هم شاهد درخشش عظمت تفکر این متفکر انقلاب اسلامی و سید شهیدان اهل‌قلم در حوزه‌ی فیلم‌سازی باشیم. 

حسين اميري (برهان)

https://siasatrooz.ir/vdcf1ed1.w6dyxagiiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی