دارکوب، درامی اجتمــــاعی- خانوادگی و سومین اثر سینمایی بهروز شعیبی است که در سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر در چندین رشته نامزد دریافت سیمرغ بلورین شد و در این میان توانست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول زن (سارا بهرامی) و بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (جمشید هاشمپور) را از آن خود کند.
این فیلم به کارگردانی بهروز شعیبی، نویسندگی آزیتا ایرایی و حسین ترابنژاد، تهیهکنندگی سیدمحمود رضوی و با بازی مهناز افشار (نیلوفر)، امین حیایی (روزبه علیزاده)، سارا بهرامی (مهسا)، جمشید هاشمپور، شادی کرمرودی (تینا)، هادی حجازیفر (مازیار)، علیرضا کیمنش (کاوه) و... است.
داستان فیلم روایتی از حال و هوای زنانه مهسا زن معتادی است که به طور اتفاقی در حال دزدی از یک فروشگاه زنجیرهای بزرگ همسر سابق خود روزبه را که مدیر اجرایی آنجاست میبیند. این حادثه در ابتدا آغازی است برای مطالبه مهریه، اخاذی و دریافت پول برای آزاد کردن جنین (نوزاد) فروخته شده تینا دوست مهسا (شادی کرم رودی)، اما با ورود گلی و نیلوفر، دختر و همسر روزبه (مهناز افشار) مادرانههای مهسا نیز وارد ماجرا میشود... .
در دارکوب از نظر ساختاری در ابتدا، این عنوان فیلم است که مانند دو اثر دیگر شعیبی مخاطب را به خود جلب میکند. گویی در دارکوب این صدای ناموزن معضلات اجتماعی است که به روح و روان بیننده نوک میزند و او را وارد پوسته پنهان معضلات و آسیبهای اجتماعی میکند. تلخی وقایعی که یکی پس از دیگری و به طور متناوب در فیلم روایت میشود با صدای نه چندان ناخوشایند دارکوب همخوانی دارد. هرچند که عنوان فیلم با محتوای آن همخوانی ندارد، اما از نظر معناشناسی میتواند از این جنبه قابل قبول باشد. شعیبی در این فیلم تاحدی از عناصر بصری و فضاسازی در جهت تبیین روایت تاریک و تلخ داستان بهره گرفته است.
انتخاب نور، رنگ، دکور، لباس، گریم مناسب به خوبی با فضای اعتیاد، خشونت، نوزادفروشی و... همخوانی دارد. به خصوص عنصر گریم با نمایش دو صحنه متفاوت از مهسا قبل از بیخانمانی و بعد از آن خوش میدرخشد. یکی دیگر از عناصر اثر گذار فیلم طراحی صحنه و دکوپاژ است، به خصوص خانهای که مهسا و تینا به همراه زنان دیگر در آن زندگی میکنند.
مکانی که فلاکت و بدبختی از در و دیوار آن میبارد. از نظر تصویر و قاب بندی، استفاده از لانگ شاتها و مدیوم شاتهای مختلف در کنار تکینک دوربین روی شانه (اورشولدر) با تعلیقهای فیلم هماهنگ است و حس خشونت، اضطراب، دلهره و وحشت را القا و مخاطب را با مهسا و نیلوفر همراه میکند. به خصوص صحنهای که روزبه در فروشگاه، مهسا را روی زمین میکشد و به بیرون پرت میکند، یا در سکانسی که نیلوفر در توالت عمومی پارک گیر میافتد و با چاقو توسط یک مرد تهدید میشود، و زمانی که همخانههای مهسا با هم کتک کاری میکنند و صحنهای که مهسا بطری شیشهای را میشکند و روی دستش خط میاندازد تا روزبه را تهدید کند. همگی از صحنههای اثرگذار فیلم هستند. انتخاب موسیقی، قاب باز و نورپردازی تا حدی با داستان فیلم هماهنگ است. بخصوص ترانه تیتراژ پایانی فیلم یکی از نقاط قوت آن به شمار میآید.
در دارکوب، کارگردان از عنصر تعلیق و تضاد برای پیشبرد داستان استفاده کرده است. تضاد بین زندگی مرفه در مقابل زندگی پست و فقیرانه حاشیه شهر با همه عناصر و نشانههای آن به خوبی به تصویر کشیده شده است. به خصوص در دو سکانس ابتدایی فیلم این تضاد بسیار اثرگذار است.
با این همه، به نظر میرسد فیلم از نظر شخصیتپردازی، چندان موفق نیست. مهسا شخصیت یکدستی ندارد. زن معتادی که در زمان بارداری اعتیادش را به جنین منتقل کرده است و حاضر به ترک اعتیادش نبوده است، حالا بعد از چند سال حس مادریاش گل میکند و مانند یک قهرمان برای به دست آوردن دخترش حاضر است همه کاری بکند که اولین آن ترک اعتیاد است. شخصیت روزبه مرد عاشقی که خیلی زود معشوق را رها میکند، حتی با ورود دوباره مهسا به زندگی روزبه، او همچنان منفعل است و تنها به چند دیالوگِ «از زندگی من برو بیرون» بسنده میکند. نیلوفر که خیلی زود با ورود مهسا به زندگیاش کنار میآید و تسلیم میشود و یا تینا که نمیدانیم برای چی میخواهد مهسا را خفه کند و شخصیت مبهم زنانی که همخانههای مهسا هستند. به نظر میرسد تنها شخصیت قرص و محکم و در عین حال منفور و مشمئزکننده فیلم همان دلال خرید و فروش جنین و نوزاد با بازی جمشید هاشمپور است.
یکی از مهمترین نقاط قوت دارکوب بازی بازیگران آن است و به واقع سارا بهرامی، شادی کرم وردی و جمشید هاشمپور در دارکوب بازیهای شایستهای از خود به نمایش گذاشتهاند و مخاطب راضی از بازی آنها سالن سینما را ترک میکند. اما حتی این بازیهای اثرگذار نیز نتوانسته است ضعفهای فیلمنامه و محتوایی فیلم را بپوشانند.
فیلم از نظر محتوایی دست روی سوژههایی میگذارد که مخاطبان بارها اخبار آن را شنیدهاند و تصاویر آن را در فیلم ها، مستندات و گزارشهای خبری دیدهاند. با این تفاوت که در دارکوب، معضلات و آسیبهای اجتماعی، آن هم از دریچه نگاه و دنیای زنانه و با حال و هوای مادرانه آن به نمایش گذاشته میشود. در حقیقت، شعیبی در این فیلم میخواهد مجموعهای از معضلات اجتماعی همچون اعتیاد، خودفروشی، نوزادفروشی، خرید و فروش مواد، بیخانمانی، فقر، بیپناهی، خشونت و... را یکجا برای مخاطب ترسیم کند و همین یک جا نشان دادن مجموعهای از سوژههای ناب باعث میشود تا اثری در حد متوسط ارائه دهد.
با این همه، آنچه نقطه تأکید کارگردان در این فیلم است بیان سه ضلع مثلث اعتیاد، نوزادفروشی و حس مادری است. کارگردان در به تصویر کشیدن معضل اعتیاد در زنان آن هم زنانی از طیفهای مختلف پولدار و فقیر و حتی نمایش زنان معتادی که کارتن خواب هستند، به خوبی تصویرپردازی کرده است. نوزاد فروشی ضلع بعدی این مثلث است که از همان سکانس آغازین فیلم آن را میبینیم و با همان سکانس ابتدایی، بیننده به دنیای پلشتیها و پلیدیهای زیر پوست شهر پا میگذارد و تا پایان فیلم با مرگ جنین تینا همچنان روایت میشود. حس مادرانه، حسی است که معتاد، فقیر و ثروتمند نمیشناسد. زن که باشی، در هر نقطه عالم که باشی، مادر که باشی، باز ترانه مادریت بهترین سرود هستی و انگیزه بخش ترین عنصر زندگی است. شعیبی در دارکوب مادرانههای مهسا، نیلوفر و تینا را به خوبی به تصویر میکشد.
مهسا زنی خوشبخت که اعتیاد او را از عرش به فرش کشانده است و همه هستی او را سوزانده است و حال تنها امید او دخترش باران است. نیلوفر زنی است که به خاطر گلی یا همان باران با اینکه قدرت مادر شدن دارد، بچهای به دنیا نمیآورد و مادرانههای خود را با این دیالوگ که «ای کاش خودم او را به دنیا میآوردم، خود او را شیر میدادم...» میسراید و تینا دختری که فرزند در شکم خود را نوعی پول میبیند و حال و هوای دوگانهای دارد. از یک سو بچه برای او یعنی تسویه حساب با بدهکار و از سویی دیگر این حس مادرانه اوست که باعث میشود تا تلاش کند، پولی بدست آورد و برای بچهاش مادر باشد.
در مقابل زنان، مردهایی که دارکوب آنها را به تصویر کشیده است از نظر نقشها و وظایف مردانه چندان موفق نیستند. در حقیقت شعیبی در دارکوب به طور ناخواسته فضایی واقعی اما ناامیدکننده از مسئولیت گریزی مردان جامعه را به تصویر میکشد. روزبه مردی موفق، ثروتمند و منفعل که حتی مانع از مادر شدن نیلوفر میشود و برای اینکه از دست مهسا خلاص شود تصمیم میگیرد مهاجرت کند. کاوه نامزد تینا مردی خائن که پول مهسا را بر میدارد و فرار میکند و کارش همین بچه دار شدن و فروش نوزاد است و فرار. مازیار برادر مهسا که ارثیه او را به بهانه اینکه آن را دود میکند و میفرستد هوا، بالا کشیده است و یا شخصیت مردی دلال(جمشید هاشم پور) که به دنبال زنان برای خرید و فروش نوزاد است.
در کنار همه اینها، کارگردان در دارکوب شبکه روابط اجتماعی را به خوبی نشان میدهد. از یک سو، همکاران روزبه و نحوه مواجهه آنها با مشکل پیش آمده، و از سویی دیگر، همخانههای مهسا که گهگاه، شادی میکنند، میرقصند، دعوا میکنند و همدیگر را نصیحت میکنند و همانقدر که گناهکار و ناپاک به نظر میرسند، ظهور و بروز انسانی دارند و یا همسایههای روزبه که با مهسا درگیر میشوند و بر علیه او شکایت میکنند.
فیلم پایانبندی خوبی ندارد و شعیبی میخواهد در کنار صحنههای ناامیدکننده، انسانیت و امیدواری را به بیننده القا کند اما خیلی اغراق گونه و گل درشت عمل میکند.
در مجموع، شعیبی در دارکوب از نظر ساختاری فیلمی قابل قبول ارائه میدهد. اما از نظر محتوایی چندان موفق نیست و تنها به توصیف معضلات و آسیبهای اجتماعی میپردازد، بدون اینکه برای برونرفت از آنها راهکار یا راهحلی ارائه دهد.
نویسنده: اعظم علی اصفهانی - کارشناس ارشد مدیریت رسانه