شنبه ۲۴ شهريور ۱۳۹۷ - ۲۰:۳۱
کد مطلب : 106047
زهره السادات لاجوردی در گفت‌و‌گو با سیاست روز:

پدرم چون دوباره پرونده انفجار نخست‌وزیری را باز کرد شهید شد

از آقای ناطق‌نوری انتظار داشتم بعد از چند دهه حقایق انفجار دفتر نخست‌وزیری را بگوید
این روزها در آستانه رونمایی از مستند زندگی شهید لاجوردی هستیم، دادستان انقلاب تهران، رئیس سازمان زندان‌ها و مبارزی که نقش بسزایی در مهار منافقین داشت کسی که شاید حلقه مفقوده انفجار نخست‌وزیری در سال ۶۰ تنها دست خودش باشد و بس، او فردی است که در دهه ۷۰ ترور شده است آن هم وقتی یک ماه تمام زیرنظر بوده و خودش حتی این موضوع را به خانواده اعلام کرده و خانواده هم به دور از چشمش به نهادهای مربوطه اطلاع می‌دهند که مواظب ترور باشند، اما نهایتا لاجوری با همان دوچرخه قدیمی و در همان بازار عمومی مردمی ترور می‌شود تا پرونده ترور دفتر نخست‌وزیری همچنان مبهم بماند. او مردی عجیب و غریب است که هنوز هم زوایای پنهان زندگی‌اش بر مردم انقلابی آشکار نشده است و مظلومیتش به حدی است که حتی بعد از اکران فیام ماجرای نیم‌روز رهبری اشاره می‌کنند که جا دارد مستقلا فیلمی از زندگی این شهید بزرگوار ساخته شود. لاجوردی کسی است که منافقین به خونش تشنه، توابین برایش اشک‌ریزان و نفوذی‌ها برایش کمین می‌کشیدند و نهایتا هم او را شهید کردند. برای درک بهتر ابعاد زندگی این شهید بزرگوار با دختر او زهره‌ السادات لاجوردی هم‌کلام شدیم تا زندگی پدر را مرور کنیم. او از روزهایی می‌گوید که پدرش برای نخستین‌بار پرونده‌ای را خانه می‌آورد و برای اعضای خانواده شرح می‌دهد و احساس نگرانی از ترور شدن را بر زبان می‌راند و حتی چند روز آخر با خانواده‌اش عکس یادگاری می‌گیرد و خداحافظی می‌کند. دختر لاجوردی از روزهایی می‌گوید که تنها یک پرونده را از زبان پدر شنیده و آن پرونده انفجار دفتر نخست‌وزیری است آن هم به این دلیل که پدر حس کرده به زودی ترور می‌شود و نگران بوده چون حس کرده نفوذی‌های دوران دهه ۶۰ مجددا در حال قدرت گرفتن هستند و باید مانعی برای آنها ایجاد کرد. با این مقدمه بخوانید ماحصل این گفت‌وگو را:
پدرم چون دوباره پرونده انفجار نخست‌وزیری را باز کرد شهید شد

این روزها بحث مبارزه با فساد جدی‌تر بیان شده است اما می‌توان از الگوهای موفق دوره ابتدای انقلاب نیز در این مسیر بهره برد، بر همین اساس برای مردم بفرمایید، با توجه به خصوصیات پدر، او تا چه میزان پیرو مبارزه با فساد بود و در این مسیر توصیه می‌پذیرفت؟
کسانی که با شهید لاجوردی آشنا هستند و سیره مبارزاتی او در قبل و بعد از انقلاب را می‌شناسند یکی از خصوصیات بارز او را همین مسئله می‌دانند که دقت بسیار زیادی در مصرف بیت‌المال داشتند. پدرم هرجا مسئولیتی داشتند تلاش می‌کردند بر نحوه خرج بیت‌المال نظارت و دقت بسیار داشته باشند. این رویه و روش سرچشمه در اندیشه‌های اسلامی او داشت. پدرم اسلام ناب محمدی(ص) را با اعماق وجودشان پذیرفته بودند و لذا به این مسئله اهمیت بسیار می‌دادند و این امر موجب شده تا مبارزه با فساد از هر نوعی از جمله در حوزه فساد مالی از ارکان کاری او باشد. شهید لاجوردی در این زمینه بسیار دقیق بودند و نه تنها خود و هم همکاران و اعضا خانواده را از ابتدا به این مسئله سفارش می‌کردند و اهمیت این مسئله برای همگان مشخص کرده بودند که تلاش داشتند تا این مهم را در وادی عمل نیز اجرا کنند.
برای درک بهتر، لازم می‌دانید مثال عینی‌تر بزنید تا مردم بیشتر با سیره عملی این شهید آشنا شوند؟
شهید لاجوردی در عمل نشان می‌دادند که بحث بیت‌المال برایشان چقدر مهم است. نحوه رفتار او را در خاطراتشان به خوبی می‌توان مشاهده کرد که در عملکردها و نشست و برخواست‌ها دقیقا روی این مسئله تاکید داشتند. او برای حفظ این مهم از هیچ اقدامی فروگذار نبود چنانکه در جهت حفظ بیت‌المال خود را از بسیاری از چیزهایی که مسئولان برای خود مجاز می‌دانستند محروم می‌ساخت و حتی در بسیاری از مراکزی که کار می‌کردند حقوق دریافت نمی‌کردند. پدرم حتی تا سال‌های آخر که در سازمان زندان‌ها بودند اصلا حکم کارگزینی نداشتند چراکه نمی‌خواستند حقوق دریافت کنند. 

پس خرج زندگی خانواده از کجا تامین می‌شد؟
پدرم از قبل از انقلاب مغازه‌ای را با برادرانش در بازار شریک بودند. از زمانی که وارد عرصه مبارزه شدند تامین نیازهای مالی خانواده از طریق همین مغازه‌ای که در بازار بود، صورت می‌گرفت. عموهای من هم بالاخص عموی بزرگم (سیدمرتضی لاجوردی) بسیار مقید بودند و خانواده شهید لاجوردی را خانواده خودشان می‌دانستند و لذا در تامین هزینه‌های زندگی ما خللی ایجاد نمی‌شد.
جالب است بگویم که پدرم در زمانی هم که مسئولیتی نداشتند و به قولی بیکار می‌شدند در زیرزمین خانه مسکونی‌مان کارگاهی درست کرده بودند که آنجا خیاطی و نجاری می‌کردند و هرگز بیکار نمی‌نشستند. پدرم همیشه به اراده خودشان متکی بودند و به دیگران تکیه نداشتند. البته شاید این حرف‌هایی که می‌گویم در دوران کنونی برای بسیاری باور کردنی نباشد چراکه امروز نه تنها صحبت‌ از حقوق‌های نجومی و آنچنانی هست، بلکه برخی خود را از مزایایی بهره‌مند می‌کنند که آن را حق خود می‌دانند و حتی از برخی نزدیکان آنها می‌شنویم که می‌گویند ما حقمان را از سفره انقلاب بر داشته‌ایم. لذا من می‌دانم که برای این افراد زندگی اقتصادی و تلاش‌های کاری شهید لاجوردی باور کردنی نیست، اما خوب است که در این دورانی که این افراد چنین زندگی‌هایی را برای خود رقم زده‌اند، زندگی شهید لاجوردی بیان شود تا مردم بدانند که مسئولان انقلابی چطور زندگی می‌کردند. 

آقای لاجوردی دقیقا در دهه ۷۰ به شهادت می‌رسند آنچه در ذهن عامه مردم هست این است که او بسیار ساده‌زیست بودند و حتی با دوچرخه رفت آمد می‌کردند اما چرا تلاش بسیار شده تا چهره‌ای از او به نمایش گذاشته شود که خشن و حتی برخی اوقات غیرمنطقی جلوه می‌کند. چرا تلاش نشده است که زندگی واقعی و آن لطافت‌های درونی شهید لاجوردی انعکاس داده شود. ریشه این کم‌کاری برگرفته از عدم روشنگری از سوی خانواده و یا دوستان او بوده یا دلیل دیگری داشته است؟
ببینید این مسئله را از دو جنبه می‌توان بررسی کرد. یکی تلاش دشمن است که اصلا بعید به نظر نمی‌آید که با رسانه‌ها و تبلیغات گسترده به دنبال پنهان‌سازی حقایق وجودی شهید لاجوردی و امثال او باشد چراکه به خاطر شدت لطماتی که منافقین و نفوذی‌ها از شهید لاجوردی دیدند علیه او اقدامات بسیاری برای تخریب چهره‌اش صورت داده‌اند در همین حال ساده‌زیستی و انقلابی بودن او به مذاق برخی‌ها خوش نمی‌آید لذا دوست ندارند که حقایق زندگی پدرم آشکار شود و دیگران بدانند که در نظام جمهوری اسلامی مسئولانی بوده‌اند که نه تنها حقوق نمی‌گرفتند بلکه تمام وقتشان و تلاششان این بوده که مشکلی از مشکلات نظام اسلامی و کشور را حل کنند. به خصوص در دهه ۶۰ ترورهای گسترده‌ای از سوی منافقین صورت می‌گرفت و آنها نه تنها مسئولین بلکه مردم کوچه و بازار را هم به شهادت می‌رساندند و شهید لاجوردی در جمع کردن و مقابله با این قائله نقش بسیار مهمی داشتند. بر همین اساس منافقین دیدند که برای آنها جایگاهی در کشور وجود ندارد و خیلی از آنها فرار کردند و خیلی از منافقینی هم که در زندان بودند در اصل توبه نکرده بودند و در ظاهر ادعای توبه داشتند و شهید لاجوردی این را می‌دانست. 
اما بعد از برکناری شهید لاجوردی از سمت دادستانی انقلاب اسلامی تهران بسیاری از این منافقین به دلیل فشارهایی که آن زمان از بیت آیت‌الله منتظری می‌آوردند آزاد شدند. 

این آزاد شده‌ها بعدا تواب واقعی نشدند؟
نه، بعدا همین عده آزاد شده بعدا به همان گروهک منافقین خلق پیوستند و در مرصاد بعد از قطعنامه ۵۹۸ به کشورمان حمله کردند. و آن جنایات را در کرمانشاه انجام دادند و بسیاری از کسانی که مجروحان جنگی بودند را هم زنده زنده سوزاندند. خیلی از این‌ها بیان نشده و یا آنقدر گذرا از کنار آن عبور شده که بسیاری از جوان‌های ما اطلاع ندارند که چنین جنایت‌هایی صورت گرفته است. شهید لاجوردی با تیزهوشی و دقتی که روی این مسائل داشتند می‌خواستند از چنین حوادثی و جنایاتی که احتمالا بعدا روی می‌داد، پیشگیری کنندد. علاوه بر آن، تیزبینی و جریان‌شناسی که داشتند درباره اینکه یک مسئول در نظام جمهوری اسلامی چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد، بسیار مقید بودند و لذا عده‌ای هم آن را بر نمی‌تابیدند چنانکه هم‌اکنون نیز عده‌ای اگر این صحبت‌ها را بشنوند، نمی‌پذیرند و برای خود حق و حقوقی را قائل هستند، بگونه‌ای که حقوق‌های نجومی برایشان بسیار عادی می‌آید و برای حقوق‌های نجومی خود توجیه می‌آورند. 

با توجه به مباحثی که درباره شخصیت شهید لاجوردی ذکر کردید نقش خانواده در شناسایی ایشان به جامعه تا چه اندازه‌ای بوده است؟
خانواده در حد توانی که داشته، نظیر حضور در گفت‌و‌گو‌ها

و نشست‌هایی که در باب معرفی ایشان به جامعه و به بخصوص به نسل جوان بوده را انجام داده و در سخنذرانی‌ها تا حدود زیادی در مورد ایشان و نقششان درپیروزی انقلاب اسلامی و تداوم آن نکاتی بیان شده است.
اما من فکر می‌کنم که صداوسیما و رسانه‌ها نباید اینقدر ساده از کنار این موضوع عبور کنند. منظور من فقط شهید لاجوردی نیست منظورم جریانی است که برای انقلاب تمام توان خود را گذاشته و در این راه به شهادت رسیدند.
ما اگر بتوانیم اینها را نشان دهیم که چه کارهایی صورت گرفته و شخصیت ایشان چگونه بوده اقدامی موثر در آگاهی بخشی به جامعه خواهد بود. مثلا به تصویر کشیدن نوع برخورد شهید لاجوردی با مجرمینی که در زندان اوین بودند می‌تواند برای امروز جامعه راهگشا شود. از بسیاری از همکاران و نزدیکان او ذکر می‌شود که اگر احساس می‌کرد فردی معاند نیست و در حقیقت فریب خورده است تمام تلاش خود را می‌کرد که این یک نفر بازگردد و راه حق را پیدا کند. ما بارها در جامعه با کسانی مواجه می‌شویم که تحت تاثیر رفتار و گفتار شهید لاجوردی راه خود را شناخته‌اند.
همین چند وقت پیش خانم پزشکی که مادرم را معالجه می‌کردند وقتی متوجه شده بود که مادرم همسر شهید لاجوردی است او را در آغوش گرفته و به شدت گریه می‌کرد؛ وقتی مادرم از او دلیلش را پرسیده بود، گفت که من از فریب خوردگان منافقین بودم و در زندان وقتی شهید لاجوردی برای من وقت گذاشت، این رفتار بسیار برایم تعجب‌انگیز بود و من در نهایت به کمک شهید، تواب شدم و توانستم مسیر درست را پیدا کرده و امروز به عنوان یک پزشک در جامعه خدمت کنم. از این افراد تعداد بسیاری در جامعه هستند اما متاسفانه ما آنها را به تصویر نمی‌کشیم و دشمن نیز از این مسئله سوء‌استفاده می‌کند و به نا حق وجهه‌های دیگری را که مدنظرشان است از جمله نشان دادن چهره‌ای خشن از شهید لاجوردی را به مخاطبان القا می‌نند.
در حالی پدرم اصلا قاضی نبود و دادستان بودند. حکم اعدام را قاضی می‌داد و شهید کار خود را انجام می‌داد و تا جایی که در توانش بود تلاش می‌کرد تا افراد اصلاح شوند. 

چند مثال عینی از کارهایی که انجام گرفت تا فریب‌خوردگان گروهک منافقین تواب شوند را برایمان توضیح می‌دهید؟
مثلا در حسینیه‌ای که در اوین درست کرده بود، زندانیان آنجا جمع می‌شدند و حتی ما هم خانوادگی آنجا شرکت می‌کردیم که در این حسینیه خانواده‌های افرادی که در جمع منافقین بودند نیز حضور پیدا می‌کردند. 

یعنی شهید لاجوردی خانواده خود را کنار زندانی‌ها می‌برد؟
آری یک حسینیه بود که زندانیان آنجا می‌آمدند و فیلم‌های آن هم موجود است که شهید لاجوردی گاهی خودشان در این حسینیه سخنرانی می‌کردند و گاهی از سخنران‌هایی دعوت می‌کردند و سعی بر این بود که به سوالات زندانیان پاسخ داده شود.
آنجا فرد می‌توانست عقاید خود را بیان کند. شهید لاجوردی می‌دانست که عقاید آن افراد نه اسلامی بلکه کاملا التقاتی است و سرانشان هم که نگاه کمونیستی و ضد انقلابی داشتند، با این حال فضا را برای آنها باز می‌گذاشت تا خود به این نتیجه برسند که اندیشه‌هایشان نادرست است و به مسیر درست باز می‌گشتند. بسیاری از این افراد تواب شدند و به جامعه بازگشتند هر چند که جمعی از اینها از این بیان مسئله ابا دارند و بعضی هم در این مورد صحبت می‌کنند چنانکه در مستند دادستان نشان داده شد عده‌ای از آنها بیان کرده‌اند که شرایط چگونه بوده است.
با این وجود فیلم‌هایی در آرشیو صداوسیما هست که البته بسیار کم پخش می‌شود. نقش شهید لاجوردی در بیداری و روشنگری این افراد برای اینکه از آن زاویه‌ای که با نظام گرفته بودند و حتی از خانواده جدا شده بودند آن طور که باید نشان داده نمی‌شود. لذا فکر می‌کنم اگر نسل جوان ما با شخصیت شهید لاجوردی آشنا شوند قطعا تاثیر بسیاری از شخصیت او خواهند گرفت. کسانی که دوست و همکار شهید بوده‌اند می‌توانند نقشی مهم در آشنایی نسل جوان با شخصیت ایشان داشته باشند.
به عنوان نمونه، در دورانی که پدر در زندان ستمشاهی بودند یکبار به ملاقات پدر رفتیم و با خوشحالی به او گفتیم که یکی از اقوام برایمان یک طوطی آورده و ما از آن در قفس نگهداری می‌کنیم پدر همان موقع گفتند بچه‌ها شما دوست دارید که من الان در زندان هستم؟ گفتیم مسلما نه، گفتند پس اگر پدرتان را دوست دارید بروید آن طوطی را نیز آزاد کنید و نباید در قفس آن را نگهدارید. این سخنان پدر چنان در ما اثر کرده بود که فکر می‌کردیم اگر آن طوطی را آزاد کنیم پدرمان را آزاد کرده‌ایم و آمدیم و آن پرنده را آزاد کردیم. این را می‌خواهم بگویم که پدرم ناراحتی و گرفتاری را برای هیچ‌کس نمی‌توانستند بپذیرند و هدفشان این بود که اگر جوان‌هایی در این راه گرفتار شده‌اند روشن شوند و حتی اگر کسی به دلیل ترورها و قتل‌هایی که انجام داده بود حکمش اعدام بود باز هم تلاش می‌کردند که آن فرد توبه کرده و بعد از دنیا برود. سعیشان این بود که افراد هدایت شوند چراکه اعتقاد عمیقی به آیه شریفه داشتند: وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَا أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا{و هر کس نفسی را حیات بخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که همه مردم را حیات بخشیده}(مائده ۳۲) 

یعنی عاقبت افراد برایشان مهم بود؟
بله دقیقا همین طور بود. 

نکته‌ای که وجود دارد این است که دربخشی از فیلم ماجرای نیمروز، فرد دیگری به جای پدرتان به تصویر کشیده می‌شود که بچه رجوی را بغل می‌کند در صورتی که در اسناد این پدر شماست که آن بچه را بغل می‌کند و با اینکه آن فرزند یک تروریست است اما سرنوشت او را از پدرش جدا می‌بیند و از آن حمایت می‌کند. اینکه این نوع رفتارهای شهید کمتر جایی بازگو می‌شود. نظرتان در این زمینه چیست؟
درست می‌گویید البته نسبت به این فیلم من انتقادهایی را وارد می‌دانم. هر کسی که با آن زمان آشنا باشد متوجه می‌شود که در دستگیری منافقین، نقش اول را شهید لاجوردی داشته اما در این فیلم نقش شهید لاجوردی به صورت واقعی نشان داده نشده است و در این فیلم چنان القا می‌شد که کارهای او چندان مورد تایید نبوده است در حالی که نقش شهید لاجوردی در مبارزه با منافقین بسیار پررنگ بوده است. به هر حال چنانکه مقام معظم رهبری نیز تاکید داشته‌اند امیدواریم که کارگردان‌ها و فیلمسازان آینده، کارهای ویژه‌ای در مورد شهید لاجوردی تولید کنند.
در مستنداتی که وجود دارد نشان می‌دهد که آقای لاجوردی بعد از محاصره خانه تیمی منافقین پسر رجوی را که کودکی دو ساله بوده بغل می‌گیرد و با نوازش آن بچه را محافظت می‌کند. دوستان پدرم نقل می‌کنند که شهید لاجوردی به دلیل شکنجه‌هایی که در دوران شاه شده بود دست و پایشان درد می‌کرد، برای استراحت می‌خواستیم بچه را از او بگیریم، آن بچه از بغل پدرم جدا نمی‌شد؛ یعنی آنقدر که این کودک در آغوش او احساس امنیت و آرامش می‌کرد، حاضر به جدایی نبوده است.
می‌خواهم بگویم به رغم مستنداتی که وجود دارد اما در فیلم ابا دارند که نشان دهند که شهید لاجوردی آن بچه را بغل کرده است. اینها مسائلی است که باید دقت بیشتری شود. البته ما با کارگردان فیلم صحبت کردیم و متوجه شدیم که او اطلاعات چندانی در مورد شهید لاجوردی نداشته‌اند و شاید به همین دلیل، نقش او در این فیلم کمرنگ نشان داده شده بود. به هر حال جای کار بسیاری در این زمینه می‌تواند وجود داشته باشد. 

برخی این شبهه را وارد می‌دانند که شهید لاجوردی چرا با منافقین برخوردی سخت داشته است؟
ببینید، شهید لاجوردی در همان دوران مبارزاتی در قبل از انقلاب در
زندان متوجه انحراف این جریان‌ها شده بود. در سال ۵۲ -۵۳ او در زندان متوجه شده بود که این جریان به جرگه مارکسیسم در آمده و عده‌ای این تفکرشان را آشکارا اعلام می‌کردند و عده‌ای نیز مانند مسعود رجوی ترجیح داده بودند که پوسته ظاهری اسلامی خود را حفظ کنند و به ظاهر نماز می‌خواندند و دم از اسلام می‌زدند در حالی که در باطن هیچ اعتقادی به آن نداشتند. شهید لاجوردی ماهیت پلید منافقین را به خوبی آگاه بودند و می‌دانستند که آنها در صددند نظام جمهوری اسلامی ایران را از بین ببرند لذا زمانی که منافقین دست به مبارزه مسلحانه زدند شهید لاجوردی برخورد بسیار قاطعانه‌ای با آنها داشتند. اگر کارگردانی بتواند که این مسائل را به تصویر بکشد در روشنگری و آگاهی بخشی بسیار موثر است و قطعا مورد توجه نسل جوان نیز قرار خواهد گرفت. 

از دوران ریاست ایشان بر سازمان زندان‌ها بگویید؟
شهید لاجوردی کسی بود که دوران ریاست بر سازمان زندان‌ها هیچگونه خرجی برای دولت نداشت و حتی خودشان براساس کارآفرینی که آنجا ایجاد کرده بود. زندانیان اگر حرفه‌ای بلد بودند آن را انجام می‌دادند و الا حرفه‌هایی همچون نجاری، خیاطی و قالی بافی به آنها یاد داده می‌شد.
در زندان نه تنها از وقت آنها استفاده مفید می‌شد بلکه از درآمدی که ایجاد می‌شد برای خانواده‌های خود زندانیان منبع درآمدی ایجاد شده بود. ایشان نه تنها بودجه‌ای از دولت نمی‌گرفت بلکه به دولت کمک هم می‌کرد. لذا می‌خواهم بگویم زندگی پدرم اگر از جنبه‌های مختلف چه زندگی شخصی و چه نحوه مدیریت ایشان بر زندان و حتی وصیتنامه او که به طور مفصل است و حقیقتا یک وصیتنامه سیاسی است چنانکه بسیاری از مسائلی که در فتنه ۸۸ روی داد سال‌ها قبل پیش‌بینی کرده بودند و در وصیتنامه خود آورده بودند که «بارها خطر این جریان‌ها را به مسئولین گوشزد کرده‌ام اما نمی‌دانم چرا به این امر اهمیت داده نمی‌شود» مورد بررسی قرار بگیرد می‌تواند برای امروز جامعه مفید باشد. 

فتنه ۸۸ را پیش‌بینی کرده بودند؟!
شهید لاجوردی فرد بصیری بودند که به جریانات کاملا آشنا بودند چنانکه فتنه ۸۸ را پیشترها پیش‌بینی کرده و تذکر داده بودند. لذا جا دارد که شخصیت او پردازش شده و برای نسل جوان باید بیشتر شناخته شوند که نتیجه آن از بین بردن حربه دشمن می‌شود.
به هر حال با توجه به کینه‌ای که دشمن از شهید لاجوردی دارد در شبکه‌های معاند چهره ایشان را بسیار خشن ترسیم می‌کنند. لازم است اصل واقعیات به مردم گفته شود. چنانکه مقام معظم رهبری می‌فرمایند دشمن چنان تبلیغ کرده است که جای شهید و جلاد را عوض کرده‌اند. این در اثر کم‌کاری ماست و من نیز کم‌کاری خودم در شناساندن شهید را می‌پذیرم و انشاالله خداوند توفیق دهد که در این عرصه بیشتر کار کنیم. 

آقای ناطق‌نوری اخیرا مصاحبه‌ای درباره شهید لاجوردی داشته و گفته‌اند که پدر شما جزوه‌ای سری دارند آیا چنین جزوه‌ای وجود دارد؟
بله اما این مسئله سال‌ها قبل سری بود اما در سال ۸۸ یک مجله آن را کار کرد بدین صورت که این جزوه که حدود ۵۰ صفحه بود آنجا منتشر شد. البته انتظار من از آقای ناطق این بود که بعد از گذشت چند دهه از انفجار دفتر ریاست جمهوری مباحث آن دوران گفته شود چراکه دیدم، آقای ناطق صحبت‌هایی کرده بودند ولی اجازه انتشار نداده بودند برای جامعه این سوال باقی است که چرا بعد از ۴ دهه هنوز هم در بیان مباحث مرتبط با پرونده ۸ شهریور ملاحظاتی وجود دارد و از بیان آنها خودداری می‌شود؟ 

در جست‌وجوهایی که درباره شهادت آقای لاجوردی داشته‌ایم در کنار نقش منافقین به هر حال رد افرادی را می‌توان دید که در موضوع انفجار نخست‌وزیری بوده‌اند و یا اینکه بعدها پست گرفته‌اند و یا از کشور خارج شده اند. شهید لاجوردی اصلا در منزل درباره پرونده‌ها صحبت می‌کردند، شهادت ایشان با این پرونده چقدر می‌تواند مرتبط باشد؟
تا قبل از سال‌های آخر، شهید لاجوردی سعی می‌کرد هیچ وقت خانواده را درگیر چالش‌های کاری نسازد و بسیاری از اخبار نظیر آنچه در مراسم تودیع و معارفه او گذشته و یا فشارهایی که از بیت آیت‌الله منتظری به ایشان وارد می‌شود را بعد از شهادت او متوجه شدیم. زمانی که به او فشار می‌آمد که یک رده بالایی را که در ترور دست داشته آزاد کند و رده‌های پایین را اعدام کند. یا فشارهایی که از سوی باند مهدی هاشمی به او وارد می‌شد هرگز در خانه مطرح نکردند مگر اینکه ما از پدر سوال می‌کردیم.
اما در سال‌های آخر به ویژه یک ماه قبل از شهادتشان که خودشان حس می‌کردند و دریافته‌ بودند که توسط منافقین تعقیب می‌شوند، یک روز در خانه در کنار ایشان بودیم یک پرونده‌ای را آوردند که برای همان قائله ۸ شهریور بود و برای ما توضیح دادند و اتفاقا اسامی افرادی که به امام(ره) نامه نوشته بودند و خواسته بودند این پرونده مختومه شود را برای ما خواندند آن زمان این اسناد منتشر نشد اما یکی از شواهدی که تقریبا هم درست است این است که ایشان چون دوباره می‌خواستند این پرونده بررسی شود، به شهادت رسیدند. 

چرا دوباره بررسی شود؟
چون افرادی که متهم بودند دوباره در جامعه نقش‌آفرینی می‌کردند و حتی در حال ایجاد اقتشاش بودند، بسیاری از منصب‌ها را گرفته‌ بودند چنانکه شهید در وصیتنامه خود گفته بود که این افراد، انقلابی‌ها را در صف قائدین می‌نشانند و خودشان در جایگاه‌های بالا قرار می‌گیرند. ایشان با باز کردن این پرونده به دنبال روشنگری درباره این افراد بودند و ما اعتقاد داریم که این افراد از این هدف شهید آگاه بودند و نمی‌خواستند که این روشنگری صورت گیرد لذا طرح ترور ایشان را اجرا کردند. 

با توجه به علائمی که حس کرده بودند خودشان از ترورشان چیزی می‌گفتند؟
بله کاملا آگاه بودند یعنی به گونه‌ای بود که مادرم می‌گفت مدت‌ها بود شهید لاجوردی وقتی می‌خواست از منزل خارج شود من از بالا نگاه می‌کردم و می‌دیدم که دو موتوری در دو سر کوچه ایستاده‌اند و آن زمان پدرم که محافظ نداشت خودش با ترفندهای مختلف از این معرکه‌ها خارج می‌شد.
یادم هست آخرین‌باری که همه خانواده دور هم جمع شده بودیم پدرم اصرار داشت که عکس دسته‌جمعی بگیریم که همه در آن حضور داشته باشیم. من وقتی علت را جویا شدم گفتند که دخترم در روزهای آخر حیاتم هستم. من خیلی تعجب کردم و همانجا یادم آمد که شب قبل خوابی دیده بودم و آن را نیز برای پدر تعریف کردم که محتوای آن این بود که خواب دیدم در محله پدرم تیراندازی شدیدی بود و می‌گویند که پدرتان را شهید کردند و من با ترس و هراس از خواب بیدار شدم. پدرم گفت آری دخترم من روزهای آخر عمرم است من این جمله پدر را سریع از ذهنم پاک کردم اما پدر چند روز پس از این صحبت‌ها به شهادت رسید. 

چرا درخواست محافظ نکردید؟
ببینید خانواده هشدار داده بود و حتی برادرانم وقتی آن وضعیت را دیدند که ایشان تحت نظر هستند و احساس می‌کردند که احتمال ترور پدرم هست به او گفته بودند که خودشان مسئولیت مواظبت از او را برعهده بگیرند اما شهید لاجوردی مخالفت کرده و گفته بودند این کار باید قطعا قانونی باشد. البته برادرانم و مادرم اطلاع داده بودند که پدر نیاز به محافظ دارد اما متاسفانه کسانی که در سال ۱۳۷۷ مسئولیت حفاظت از مسئولین را داشتند کوتاهی کردند. به هر حال از کسی که زمانی دادستان این کشور بود و می‌دانستند که منافقین چه کینه‌ای از ایشان دارند باید محافظت می‌کردند. به هر حال ایشان به فیض شهادت رسیدند؛ این فیض سعادتی بود که پدر به آن دست یافت. 

اسامی که پدر به شما گفته‌اند و گفتید که در سال ۱۳۸۸ یک بار منتشر شده آیا می‌توان به آنها دسترسی داشت و حداقل گوشه‌ای از آن را چاپ کرد؟
من اسامی همه را در حافظه ندارم. 

هنگام شهادت پدر در سال ۷۷ چند سال داشتید؟
۳۳ ساله بودم. 

نکته خاصی اگر دارید، بفرمایید.
خیر، ممنون از شما.

گفت‌وگو: قاسم غفوری - مائده شیرپور

https://siasatrooz.ir/vdcfjvdyew6dxxa.igiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی