این روزها بحث مبارزه با فساد جدیتر بیان شده است اما میتوان از الگوهای موفق دوره ابتدای انقلاب نیز در این مسیر بهره برد، بر همین اساس برای مردم بفرمایید، با توجه به خصوصیات پدر، او تا چه میزان پیرو مبارزه با فساد بود و در این مسیر توصیه میپذیرفت؟
کسانی که با شهید لاجوردی آشنا هستند و سیره مبارزاتی او در قبل و بعد از انقلاب را میشناسند یکی از خصوصیات بارز او را همین مسئله میدانند که دقت بسیار زیادی در مصرف بیتالمال داشتند. پدرم هرجا مسئولیتی داشتند تلاش میکردند بر نحوه خرج بیتالمال نظارت و دقت بسیار داشته باشند. این رویه و روش سرچشمه در اندیشههای اسلامی او داشت. پدرم اسلام ناب محمدی(ص) را با اعماق وجودشان پذیرفته بودند و لذا به این مسئله اهمیت بسیار میدادند و این امر موجب شده تا مبارزه با فساد از هر نوعی از جمله در حوزه فساد مالی از ارکان کاری او باشد. شهید لاجوردی در این زمینه بسیار دقیق بودند و نه تنها خود و هم همکاران و اعضا خانواده را از ابتدا به این مسئله سفارش میکردند و اهمیت این مسئله برای همگان مشخص کرده بودند که تلاش داشتند تا این مهم را در وادی عمل نیز اجرا کنند.
برای درک بهتر، لازم میدانید مثال عینیتر بزنید تا مردم بیشتر با سیره عملی این شهید آشنا شوند؟
شهید لاجوردی در عمل نشان میدادند که بحث بیتالمال برایشان چقدر مهم است. نحوه رفتار او را در خاطراتشان به خوبی میتوان مشاهده کرد که در عملکردها و نشست و برخواستها دقیقا روی این مسئله تاکید داشتند. او برای حفظ این مهم از هیچ اقدامی فروگذار نبود چنانکه در جهت حفظ بیتالمال خود را از بسیاری از چیزهایی که مسئولان برای خود مجاز میدانستند محروم میساخت و حتی در بسیاری از مراکزی که کار میکردند حقوق دریافت نمیکردند. پدرم حتی تا سالهای آخر که در سازمان زندانها بودند اصلا حکم کارگزینی نداشتند چراکه نمیخواستند حقوق دریافت کنند.
پس خرج زندگی خانواده از کجا تامین میشد؟
پدرم از قبل از انقلاب مغازهای را با برادرانش در بازار شریک بودند. از زمانی که وارد عرصه مبارزه شدند تامین نیازهای مالی خانواده از طریق همین مغازهای که در بازار بود، صورت میگرفت. عموهای من هم بالاخص عموی بزرگم (سیدمرتضی لاجوردی) بسیار مقید بودند و خانواده شهید لاجوردی را خانواده خودشان میدانستند و لذا در تامین هزینههای زندگی ما خللی ایجاد نمیشد.
جالب است بگویم که پدرم در زمانی هم که مسئولیتی نداشتند و به قولی بیکار میشدند در زیرزمین خانه مسکونیمان کارگاهی درست کرده بودند که آنجا خیاطی و نجاری میکردند و هرگز بیکار نمینشستند. پدرم همیشه به اراده خودشان متکی بودند و به دیگران تکیه نداشتند. البته شاید این حرفهایی که میگویم در دوران کنونی برای بسیاری باور کردنی نباشد چراکه امروز نه تنها صحبت از حقوقهای نجومی و آنچنانی هست، بلکه برخی خود را از مزایایی بهرهمند میکنند که آن را حق خود میدانند و حتی از برخی نزدیکان آنها میشنویم که میگویند ما حقمان را از سفره انقلاب بر داشتهایم. لذا من میدانم که برای این افراد زندگی اقتصادی و تلاشهای کاری شهید لاجوردی باور کردنی نیست، اما خوب است که در این دورانی که این افراد چنین زندگیهایی را برای خود رقم زدهاند، زندگی شهید لاجوردی بیان شود تا مردم بدانند که مسئولان انقلابی چطور زندگی میکردند.
آقای لاجوردی دقیقا در دهه ۷۰ به شهادت میرسند آنچه در ذهن عامه مردم هست این است که او بسیار سادهزیست بودند و حتی با دوچرخه رفت آمد میکردند اما چرا تلاش بسیار شده تا چهرهای از او به نمایش گذاشته شود که خشن و حتی برخی اوقات غیرمنطقی جلوه میکند. چرا تلاش نشده است که زندگی واقعی و آن لطافتهای درونی شهید لاجوردی انعکاس داده شود. ریشه این کمکاری برگرفته از عدم روشنگری از سوی خانواده و یا دوستان او بوده یا دلیل دیگری داشته است؟
ببینید این مسئله را از دو جنبه میتوان بررسی کرد. یکی تلاش دشمن است که اصلا بعید به نظر نمیآید که با رسانهها و تبلیغات گسترده به دنبال پنهانسازی حقایق وجودی شهید لاجوردی و امثال او باشد چراکه به خاطر شدت لطماتی که منافقین و نفوذیها از شهید لاجوردی دیدند علیه او اقدامات بسیاری برای تخریب چهرهاش صورت دادهاند در همین حال سادهزیستی و انقلابی بودن او به مذاق برخیها خوش نمیآید لذا دوست ندارند که حقایق زندگی پدرم آشکار شود و دیگران بدانند که در نظام جمهوری اسلامی مسئولانی بودهاند که نه تنها حقوق نمیگرفتند بلکه تمام وقتشان و تلاششان این بوده که مشکلی از مشکلات نظام اسلامی و کشور را حل کنند. به خصوص در دهه ۶۰ ترورهای گستردهای از سوی منافقین صورت میگرفت و آنها نه تنها مسئولین بلکه مردم کوچه و بازار را هم به شهادت میرساندند و شهید لاجوردی در جمع کردن و مقابله با این قائله نقش بسیار مهمی داشتند. بر همین اساس منافقین دیدند که برای آنها جایگاهی در کشور وجود ندارد و خیلی از آنها فرار کردند و خیلی از منافقینی هم که در زندان بودند در اصل توبه نکرده بودند و در ظاهر ادعای توبه داشتند و شهید لاجوردی این را میدانست.
اما بعد از برکناری شهید لاجوردی از سمت دادستانی انقلاب اسلامی تهران بسیاری از این منافقین به دلیل فشارهایی که آن زمان از بیت آیتالله منتظری میآوردند آزاد شدند.
این آزاد شدهها بعدا تواب واقعی نشدند؟
نه، بعدا همین عده آزاد شده بعدا به همان گروهک منافقین خلق پیوستند و در مرصاد بعد از قطعنامه ۵۹۸ به کشورمان حمله کردند. و آن جنایات را در کرمانشاه انجام دادند و بسیاری از کسانی که مجروحان جنگی بودند را هم زنده زنده سوزاندند. خیلی از اینها بیان نشده و یا آنقدر گذرا از کنار آن عبور شده که بسیاری از جوانهای ما اطلاع ندارند که چنین جنایتهایی صورت گرفته است. شهید لاجوردی با تیزهوشی و دقتی که روی این مسائل داشتند میخواستند از چنین حوادثی و جنایاتی که احتمالا بعدا روی میداد، پیشگیری کنندد. علاوه بر آن، تیزبینی و جریانشناسی که داشتند درباره اینکه یک مسئول در نظام جمهوری اسلامی چه ویژگیهایی باید داشته باشد، بسیار مقید بودند و لذا عدهای هم آن را بر نمیتابیدند چنانکه هماکنون نیز عدهای اگر این صحبتها را بشنوند، نمیپذیرند و برای خود حق و حقوقی را قائل هستند، بگونهای که حقوقهای نجومی برایشان بسیار عادی میآید و برای حقوقهای نجومی خود توجیه میآورند.
با توجه به مباحثی که درباره شخصیت شهید لاجوردی ذکر کردید نقش خانواده در شناسایی ایشان به جامعه تا چه اندازهای بوده است؟
خانواده در حد توانی که داشته، نظیر حضور در گفتوگوها