حادثه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱ با تمام ابهاماتش يك پيامد بزرگ داشت و آن زمينه سازي براي دور جديد سياستهاي نظاميگرايانه آمريكا و البته متحدان اروپايي آن در قالب ناتو بود. آمريكا به بهانه انتقامگيري خون قربانيان اين حادثه و جلوگيري از تكرار حملات تروريستي در جهان جنگي تمام عيار را عليه افغانستان آغاز كرد. القاعده و طالباني كه زماني با عملياتهاي جنونآميز خود مجري طرحهاي آمريكا بودند اكنون نقش جديدي به نام زمينهسازي براي اشغال نظامي افغانستان به عنوان گام مهم روياي رويكرد به شرق را ايفا كرد. مفهوم شرق در ظاهر كشورهايي همچون چين بوده اما در اصل غرب به دنبال طرحي گسترده بوده و آن جلوگيري از اتحاد ميان كشورهاي بزرگ منطقه همچون چين، هند، روسيه، پاكستان، جمهوري اسلامي ايران و... به عنوان حاضران در جاده ابريشم بوده است. چنانكه انگليس براي برهم زدن ثبات منطقه زماني افغانستان را از ايران جدا و سپس تجزيه هند را رقم زد آمريكا نيز به دنبال تكرار اين روند با اشغال افغانستان بود. در نهايت در اواسط اكتبر ۲۰۰۱ آمريكا و ناتو اشغال افغانستان را رقم زدند در حالي كه شعار آنها مبارزه با تروريسم، برقراري امنيت جهاني و آبادي و استقلال براي افغانستان بود. بر اساس توافقات گذشته آمريكا و ناتو در سال ۲۰۱۴ بايد افغانستان را ترك ميكردند اما با ادعاي آموزش نيروهاي افغانستان و تكميل مبارزه با تروريسم حضور خود تا ۲۰۲۴ را بر اساس توافقنامه امنيتي كابل – واشنگتن تمديد كردند. اكنون ۱۵ سال از آن دوران ميگذرد در حالي كه كارنامه افغانستان حقايقي وراي اين ادعاها را نشان ميدهد. از يك سو امنيت و ثبات در افغانستان برقرار نشده چنانكه نزديك به ۴۰ درصد خاك اين كشور در دست طالبان و بدون نظارت دولت مركزي است و بخشهايي از آن نيز به دست داعش افتاده كه شرايطي بحراني را بر اين كشور حاكم كرده است. از سوي ديگر در كنار وضعت نابسامان اجتماعي و بهداشتي افزايش كشت خشخاش و توليد مواد مخدر نيز به معظلي بزرگ مبدل شده چنانكه آمارها نشان ميدهد ميزان توليد مواد مخدر به بالاترين حجم خود طي سالهاي اخير رسيده است. شكاف ميان گروههاي سياسي و ابهام در برگزاري انتخابات پارلماني را نيز بايد به اين وضعيت افزود. مجموع بحرانهاي مذكور در حالي افغانستان را فرا گرفته كه آمريكاييها و شخص اوباما كه ماههاي پاياني رياست جمهوري خود را سپري ميكند براي پنهانسازي اين وضعيت راهبردهاي كوتاه مدت متعددي در پيش گرفته اند. بخشي از اين طراحي در قالب ترور سران گروههاي طالبان و مخالفان دولت مركزي افغانستان تشكيل ميدهد كه ترور ملا اختر نمودي از آن است. برجسته سازي اختلافات افغانستان با همسايگان بويژه پاكستان و مقصر جلوه دادن ديگران در بحران افغانستان بعد ديگر اين راهبرد است چنانكه هر زمان كابل و اسلامآباد براي بهبود روابط گام برداشتهاند با دخالت آمريكا و انگليس ناكام مانده است. بخش ديگر توجيهات آمريكا را انتشار گزارشهاي مالي از فساد دولت افغانستان تشكيل ميدهد چنانكه اخيرا موسسه « سيگار» كه بررسي كننده عملكردهاي پنتاگون در افغانستان ادعا كرده آمريكا حقوق هزاران نفري را ميپردازد كه در ارتش افغانستان حضور ندارند. آمريكا با اين ادعاها به دنبال رفع مسئوليت خود در قبال افغانستان است. حربه ديگر آمريكا براي بزرگنمايي اقداماتش در افغانستان و نيز جذب كمكهاي مالي براي تامين هزينههايش را تكرار نشستهاي جهاني تشكيل ميدهد. یازدهمین کنفرانس بینالمللی بروکسل با موضوع همکاری برای برقرای صلح و ثبات در افغانستان در اواسط مهر ماه برگزار شد و «اشرف غنی» رئیسجمهور و «عبدالله عبدالله» رئیس اجرایی دولت وحدت ملی افغانستان نیز در این کنفرانس شرکت كردند. یازدهمین کنفرانس بینالمللی بروکسل در راستای نشست سال ۲۰۱۲ توکیو برگزار شد. در نشست توکیو تصمیم بر آن شد که کشورهای عضو ناتو تا سال ۲۰۱۶ میلادی سالیانه ۴ میلیارد دلار به افغانستان کمک کنند. کشورهای عضو ناتو و آمریکا با تعیین شروطی قصد دارند سالیانه مبلغ ۳ میلیارد دلار تا سال ۲۰۲۰ به افغانستان کمک مالی پرداخت کنند. در حالی که با توجه به سوابق این کشورها اجرایی شدنآن هم در ابهام است. این نشست در حالی برگزار شده که یک سوال همچنان باقی است و آن اینکه آیا این نشستها میتواند کمکی به رفع بحرانها و چالشهای افغانستان داشته باشد؟ بررسی کارنامه افغانستان از سال ۲۰۰۱تاکنون نشان میدهد که نشستهای مشابه بسیاری با این محورها برگزار شده اما هیچکدام دستاوردی برای این کشور به همراه نداشته است. آنچه در برآیند این نشستها مشاهده میشود عدم توجه به مولفهها و نیازهای افغانستان است. در طول ۱۵ سال حضور بیگانگان هیچ اقدامی در جهت امنیت و بازسازی افغانستان صورت نگرفته و این کمکها نیز صرفا به عنوان هزینههای نیروهای خارجی به کار گرفته شده است. با توجه به رفتارهای اشغالگران میتوان گفت نشستهایی مانند بروکسل صرفا یک توجیه برای ادامه حضور بیگانگان و نیز پنهان سازی جنایات آنها در لوای ادعاهای بشر دوستانه است. خروج اشغالگران راه نهایی رسیدن افغانستان به ثبات و امنیت است. آمار قربانیان ۱۵ سال حضور اشغالگران به عنوان نشانه واهی بودن ادعاهای بشردوستی آنان است که نهادهای جهانی بارها به آن اذعان کردهاند. مجموع رفتارها نشان ميدهد كه آمريكاييها طرحي براي حمايت از افغانستان ندارند و تحركات اخير آنها نيز صرفا در قالب تبليغات انتخاباتي و نيز ثبت موفقيتهاي ظاهري در كارنامه اوباماست كه سعي دارد تا خود را ناجي جهان و فاتح برقراري امنيت معرفي نمايد حال آنكه كارنامه ۸ ساله وي در قبال افغانستان كاملا واهي بودن اين ادعا را آشكار ميسازد.
با توجه به این شرایط میتوان گفت که راهکار پایان بحران افغانستان پایان حضور اشغالگران در این کشور است و نشستهایی مانند بروکسل بیشتر گردهمنشینی با ژستهای بشردوستانه است که نه تنها برای افغانستان دستاوردی ندارد بلکه توجیه کننده ادامه حضور بیگانگان است. کشورهای غربی که در هزینههای جنگ ماندهاند با برگزاری این نشستها هزینههای ادامه اشغال افغانستان را تامین میکنند در حالی که در ظاهر ادعای بشر دوستی و حمایت از بازسازی را مطرح میکنند. آنانی که به صورت مستقیم و یا با ترویج تروریسم خود زمینه ساز نابودی افغانستان شدهاند اکنون با ادعای کمک به بازسازی به دنبال ادامه حضورشان هستند که نتیجه آن ویرانی بیشتر این کشور خواهد بود چنانكه در طول ۱۵ سال اخير هيچ اقدامي جز در اين مسير صورت ندادهاند.