سه شنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۷ - ۲۰:۵۸
کد مطلب : 105552

روز خبرنگار بر سوگلی‌های دربار دولت مبارک!

مبارک باشد. به سلامتی. انشاءالله قلم‌تان استوار باشد، همچون «قدم»های‌تان. انشاءالله تن‌تان سلامت باشد و...

مبارک باشد. به سلامتی. انشاءالله قلم‌تان استوار باشد، همچون «قدم»های‌تان. انشاءالله تن‌تان سلامت باشد و همچنان «خوب» ببینید و بنویسید و نشر دهید!
- دوستان اشتباه نشود. با شما نیستیم!
- آقا ما؟
- بله با شما هستم! خودِ خودِ شما. منظور از تبریک و میمنت و مبارکی شما و آنهایی نیستید که قلم‌شان زیر پای آقایان را جارو نمی‌کند.
ببخشید مثل اینکه متوجه نمی‌شوید. بگذارید به زبان فارسی سخت که نه، به زبان فارسی واضح و نرم و ساده و آسان بگویم.
درست است که امروز «روز خبرنگار» است. اما خودِ معنیِ خبرنگار چند سالی می‌شود که مفهوم دیگری دارد. باز هم «سخت» شد؟! بگذارید اینطوری بگویم:
«روز خبرنگار» از نظر آنهایی که پناه می‌بردند به خدا (چون معلوم نیست هنوز هم پناه می‌برند. البته بیشترش معلوم شده که...!) «از استبداد رأی، عجله در تصمیم، تقدّم نفع شخصی و گروهی بر مصالح عمومی و بستن دهان رقیبان و منتقدان» روز آن دسته از خبرنگارانی است که قلم‌شان با منویات، تفکرات و نظراتِ مشعشعِ حضرات هم‌«آهنگ» است و با هر سازی که آقایان بزنند، می‌توانند خودشان و قلم‌شان را بچرخانند، بلرزانند و...
منظور آنهایی هستند که بعد از گذشت ۵ سال مثل آن بنده خدایی که توی جوی آب افتاده بود، هنوز صدای «قوطی» می‌دهند و همچنان اینقدر نفس‌شان چاق و دم‌شان گرم است که می‌توانند تویِ بادکنکِ سراسر سوراخِ «برجام» بدمند و بادَش کنند و چهره‌ی لگدمال شده و درب و داغانش را «بزک» کنند.
منظور آنهایی هستند که به اسم «مردم» ناله سر می‌دهند و چشم و گوش‌شان به دهان مبارک «دولت» و سایر مسئولان است. آنهایی که درد مردم را نه از سر بی‌فکری، بی‌برنامگی، اشرافیت و عافیت‌طلبی مسئولان که از دلِ توهمِ لولوی رقیب می‌دانند.
آنان که تهِ راهکار و راه‌حل‌شان برای حلِ مشکلات کشور «رفع حصر» و آزادی زندانیان سیاسی (همان مجرمان و خطاکاران بزرگ) است و ته فهم‌شان از «درد» مردم، خواسته‌های سیاسی خودشان است.
همان‌ها که هم «نان»‌شان در روغن است و هم قلم‌شان! همان‌ها که دست‌شان تا آرنج توی بیت‌المال «وول» می‌خورد و دو قورت و نیم‌شان هم باقی است. همان‌ها که هم یارانه‌شان را دوبله و سوبله می‌گیرند و هم توی صفحات جریده‌شان، جای زیادی برای «آگهی»های ملوکانه دولتی دارند. همان‌ها که بعضی وقت‌ها زیرمیزی‌های ریز و درشت هم می‌گیرند. حالا می‌خواهد ساختمان و اتومبیل و پست و مقام باشد، یا «کمک»های بلاعوض!، دعوت به محدوده‌ی طرح ترافیک (با خانواده) یا کارت‌های هدیه‌ی ناقابل و...
همان‌ها که در دوران گذشته و «دولت قبل» هم «حق‌السکوت» می‌گرفتند و به بها و بهانه‌ی بستن چشم و دهان‌شان از دولتی که منتقد و مخالف و حتی تشنه به خونش بودند هم «صله» می‌گرفتند.
(آقایان نیازی به یادآوری نیست که؟ بله با شما هستم! خودِ خودِ شما)
همان‌ها که از صدقه سرِ اطاعت اوامر، هم «سواد»دار شده‌اند و هم اوراق «سجلی» معتبر کسب کرده‌اند و توی وانفسایی که مطبوعات مستقل و غیر «آویزان» به سختی تنفس می‌کنند، در «بهشت» خودخواسته و خودساخته زندگی می‌کنند و از پنجره‌ی دفتر «رسانه»‌ی‌شان به ریش ما و مردم می‌خندند.
وگرنه برای جماعت خبرنگار و روزنامه‌نگار و مطبوعاتی که نتواند تا کمر خم شود که هیچ روزی مبارک نیست.
برای دست به قلم‌هایی که می‌خواهند از درد مردم بگویند، هدیه‌ای جز دست قلم شده نیست! پاداشی جز فحش و ناسزا و تهمت و اتهام نیست. جزایی جز تحمل «زور» نیست.
برای بچه‌هایی که مثل شهدای غواص «دست»های‌شان را بسته‌اند و دهان‌شان را به «زور» و فشار، مهر کرده‌اند که هیچ روزی نه «روز» است و نه مبارک است و نه «خبرنگار».
بچه‌هایی که باید «حجله»ی شهادت قلم‌شان را کنار حجله‌ی تا همیشه داغ و تب‌دار شهید صارمی و شهید صارمی‌ها گذاشت. بچه‌هایی که چون دل به این مردم و نظام و کشور بسته‌اند، باید همه‌جور فشار و زخم زبان را تحمل کنند و دم نزنند.
دوستان عزیزم، شبه خبرنگارهای مثل من «بزدل» و «کاسب»، روز خبرنگار تسلیت باد!

نویسنده: مهدی رجبی

https://siasatrooz.ir/vdcfttdy0w6dxta.igiw.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی

عمو جان ، آقا رجبي اون وقتي كه يوسف پور در دولت بود و اين كشتي بر گل نشسته سياست روز را با آن امثال ش.م ها داشت اداره مي كرد و اوضاع به سامان بود هم تسليت مي گفتي ! چه گلي بر سر اين ملتي زدي ، فقط شما حق را مي گويي و پناه به خدا بردي ؟ !!! امثال شما بوديد كه براي مرد كذب و بي وفايي جشن گرفتيد ! حالا پول كم رسيده عزيز من دستتان خبرنگار دولتي شد ! خبرنگار درباري ! آن موقع كه دولت دست شما بود چه كرديد ! من البته فكر نكني جارو كش روحاني و امثال وي هستم ولي از تقسيم بندي خبرنگار به درباري و ... دچار اتصالي مي شوم