قصه توافق هستهای سردراز دارد، چرا که بنای آن از همان زمان که به توافق ختم شد، کج گذاشته شده بود، به همین خاطر همچنان یکی از موضوعات مهم کشور شناخته میشود که هم چالش برانگیز است و هم تنش آفرین.
چرا میگوییم دیوار برجام از همان ابتدا کج بناشد برای این که در یک تحول سیاسی اشتباه به رژیم و کشوری اعتماد شد که غیرقابل اعتماد است. دولت و اعضای تیم هستهای به همه آنهایی که آمریکا را فصل الخطاب میدانند، به ایالات متحده در جریان مذاکرات هستهای اعتماد کردند و حاصل این اعتماد برجامی شد که از ماهیت واقعی و حقیقی آن چیزی باقی نمانده است.
مجادلات و بگو مگوهای ایران و آمریکا بر سر محتوای توافق هستهای از همان زمان که به امضا رسید آغاز شد، حتی پیش از آن نیز این گفت وگوهای سیاسی بر سر موضوع هستهای ایران وجود داشت.
مجادلههای ایران و آمریکا زمانی شدت گرفت و آشکارتر شد که دولت ایالات متحده تغییر کرد و فردی رئیس جمهور شد که پیش از امضای توافق هم با آن مخالف بود.
ساز ناکوک آمریکای دوران ترامپ همه محاسبات و معادلات داخلی را به هم زد، به گونهای که وعدههای برجامی دولت به مردم محقق نشد و همین باعث گشت تا شرایط سیاسی و اقتصادی هم دستخوش تأثیر آن شود و بهبودی در روند مشکلات اقتصادی هم دیده نشود.
دو سال مذاکره و دو سال اجرای توافق هستهای از سوی ایران، با انتقادات بجا و قابل توجهی همراه بود که متأسفانه با بی توجهی روبرو گشت. سخن مخالفان و منتقدین برجام این بوده است که دلخوش کردن به این توافق اشتباه بزرگی است که باعث تحمیل هزینههای اقتصادی و سیاسی به کشور میشود. اعتماد نکردن به آمریکا و حتی اروپا هشدار اصلی و جدی منتقدین یا همان دلواپسان! به دولت و تیم مذاکره کننده هستهای بود. این هشدارها اکنون به نظر میرسد از سوی دولتمردان، اعضای تیم هستهای و البته برخی دلسپردگان به آمریکا هم اندکی دیده میشود، اما طبیعی است که اعلام رسمی ناموفق بودن و شکست پروژه مذاکره برای توافق هستهای کار دشواری برای آنهایی باشد که برجام را توافق بزرگی خطاب میکردند و میکنند.
آمریکا اعلام کرده است که برای پایان دوره ۱۲۰ روزه بعدی، برجام را تأیید نخواهد کرد و برپایبندی ایران به آن صحه نخواهد گذاشت، حال آیا این روش که بارها از سوی مقامات آمریکایی پیگیری شده یک بازی سیاسی روانی است یا نه، بحث دیگری است، اما در عمل واقعیت این است که آمریکاییها و اروپا به تعهدات خودشان در برجام پایبند نبودهاند و آن را به کرات نقض کردهاند و تنها ایران است که بر آن پایبند مانده است.
در این میان چند روزی است که از سوی برخی مسئولین همچون وزیر خارجه و معاونش عباس عراقچی سخنانی شنیده میشود که نشان دهنده تغییر رویکرد دولت نسبت به توافق هستهای است، چنین سیاستی را میتوان برخورد قاطع آنها با همه تخریبهایی دانست که آمریکا علیه توافق هستهای انجام داده و میدهد.
شاید بهتر بود که پیش از این، چنین سیاستی در دستور کار قرار میگرفت و برای جبران خسارات وارده به خاطر توافق هستهای، قاطعانه تر و انقلابی تر با رفتارهای آمریکا و اروپا برخورد میشد، دو سال اجرای برجام از سوی ایران و برچیده شدن فعالیتهای هستهای در قبال هیچ، دستاوردی نیست که از سوی مردم و نظام اسلامی پذیرفته شود.
اکنون که دولت و دستگاه سیاست خارجی به این نتیجه رسیده که باید مقابل بدعهدی آمریکا و اروپا از زبان تهدید بهره برد، اتفاق خوبی است اما نباید فراموش کرد که ماندن آمریکا و اروپا در برجام تنها بر روی کاغذ، آن دستاوردی نیست که ایران در پی آن بود، ضمن این که اکنون در جریان توافق هستهای یک تقسیم کار دقیق از سوی آمریکا و اروپا انجام شده است که قصد دارد، اجرای تعهدات طرف مقابل را به آنها گره بزند.
فرانسه در بحران غرب آسیا محور تحولات سوریه قرار گرفته است و انگلیس نیز در یمن نقش آفرینی میکند، هدف از این اقدامات، مذاکره با ایران بر سر بحران این دو کشور است که کشورهای غربی و عربی در ایجاد آن نقش اصلی را دارند.
آنها برای این که ایران را به مذاکره بر سر این دو بحران وارد کنند، تعهدات برجامی را به آن گره زدهاند و قصد دارند حل این دو بحران را به رسیدن ایران به دستاوردهای برجامی گره بزنند، در واقع کوتاه آمدن ایران در سوریه و یمن را میخواهند، تا تعهدات خود را در توافق هستهای اجرا کنند.
آیا میتوان به اروپا و آمریکا در این باره اعتماد کرد و تن به خواسته آنها داد، در حالی که آنها ماهیت اصلی خود را در برجام نشان دادند و بر همگان ثابت شد که غیرقابل اعتماد هستند؟!
آمریکا و اروپا که در بحران غرب آسیا شکست خوردهاند، در پی جبران تلاش میکنند و راهی را که برگزیدهاند، برجامی است که آن را گروکشی میکنند تا ایران را وادار به مذاکره بر سر سوریه و یمن کنند، در حالی که مومن از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود.