کارون برای خودش شعر داشت و لب کارون قصهها! امروز اما ... از آن کارون و لبش غصه مانده!! آبادان، اهواز، مسجدسلیمان، بهبهان و... خاکی شده! دستش را از دل خاک و گِل دراز کرده ما را طلب ميکند؛ همین خوزستان زرخیزی که شریان کشور است.
حکایت امروز خوزستان حکایت بیمار بدحالی است که از سالهای پیش، گاهگاه تب داشته و رنگش ميپریده اما زود خوب ميشده وا اسفا! که پزشک معالج این هشدارها را گذرا ميدانست که مریض بیماری را رد کرده کاش پزشک حاذقی بر بالین این بیمار بود که این هشدارهای کمرنگ را جدی ميگرفت که کار به امروز نمیرسید.
حکایت امروز خوزستان و دیگر شهرهای مرزی و مرکزی یک هشدار جدی است که بدانیم؛ بسیاری از مسایل زندگی از جمله مسایل محیطزیستی مرز نمیشناسد کشور من، کشور تو ،شهر من، شهر تو، دیگر قصه فراموش شده است! باد و خاک مشکلِ کشور و شهر تو را مشکل کشور و شهر من ساخته است.
امروز محرز شده است که مسایل سیاسی و روابط بینالمللی ، مسائل اقتصادی؛ اجتماعی و فرهنگی در پیوند وتاثیر متقابل و مستقیم با یکدیگرند و همه این پیوستگیهاست که جهان و کشورها را یکپارچه ميکند.
افسوس که ساعت شماته دار هشدار، زنگ مينواخت و ما برسرش ميکوفتیم و ميخوابیدیم: سالها بود که ميخواندیم و ميشنیدیم و ميدیدیم که " آب شهرهای خوزستان آلوده است، مردم برای استفاده از آب باید منتظر تهنشین خاک موجود در آن باشند! " بارها شهر را تعطیل کردیم تا شاید بادی بوزد و هوا آرام گیرد! حل حوادث طبیعی را به طبیعت واگذار کردیم!
علت گرد و غبار را منشا خارجی دانستیم و برای مالچپاشی و ایجاد کمربند سبز و آموزش مردم فرافکنی کردیم غافل از اینکه این نفسهاي مردم است که قربانی این فرافکنیها ميشود حالا ساعت شماته دارِ عصبانیِ ما، خیال خاموشی ندارد و همچنان پرشتاب و عصبانی هشدار ميدهد: رنگ بسیاری از شهرها خاکی شده سبز نیست! شاید از پس این نقمت ، بتوان نعمتی را دید "توجه همگانی به مسائل زیستمحیطی."
همگان ميدانیم که در دنیای امروز یکی از شاخصههاي توسعه کشورها توجه و میزان مشارکت مردم و دولتها به مسایل محیطزیستی است و شاید آنچه که دیروز آنها را ملزم به تعیین چنین شاخصهای کرده امروز؛ برای ما محرز شده باشد. و این یک نعمت، و شروع کار است.
به گزارش پانا، تجربه نشان داده اینکه گفته شود از مسئولان انتظار داریم، انتظاری بیهوده است باید همه برای حل مسایل زیستمحیطی بویژه پدیده اخیر و آلودگی هوا آستین بالا بزنیم این یک عزم ملی را ميطلبد نقش گروههای مرجع و رهبران فکری نقشی بسیار برجسته است باید به جای پرداختن به مسائلی که نیاز مردم نیست به مسایل و نیازهای اساسی آن پرداخت لازم است گروههای مرجع: علما، روحانیون روشنفکران، هنرمندان، قهرمانان، معلمان، اساتید و دانشجویان به میدان بیایند مردم را سازماندهی کنند و جذب NGO (سمنها)سازند - فعالیت در گروههای محیطزیستی باید تکلیف و وظیفه شهروندی فرض شود. هرکس بنابر توان خود و مطابق با سطح پیروان خود باید با حداکثر توان در این عرصه ظاهر شود، بسیج عمومی امکانات و توانمندیهای فردی، گروهی و سازمانی با شناسایی این توانمندیها و بکارگیری به جا و مناسب از آن به یک سازماندهی منسجم و حمایت از NGO (سمنهای) از ضروریاتی... است که قطعا وظیفه همه سازمانها و نهادهای دولتی متولی محیطزیست است.
این زنگ هشدار فریاد برآورده که دیگر دوره موازی کاری و فرافکنی سازمانها و نهادهای محیطزیستی گذشته باید هم افزا و مشارکت در راستای هم حرکت کرد تا تلاشها به ثمر بنشیند، دیگر دوره آزمون و خطا گذشته باید بر مبنای پژوهشهای کارشناسی شده فعالیت کرد.
زنگ هشدار خشمگین فریاد ميزند که این زخم بزرگ و عفونی شده دیگر بار بردوش یک نهاد و سازمان دولتی سنگینی ميکند باید حل مشکل را به میان توده مردم برد باید آموزش داد. باید فرهنگسازی کرد باید از مساجد از مدارس از دانشگاهها کمک گرفت باید هر روز از خود بپرسیم سهم من چیست؟ دیگران چه کردهاند و مسئولین چه ميکنند؟ سوالی قدیمی است که برای پیدا کردن پاسخش فقط وقت را به هدر دادهایم و زخمها را عمیقتر و عفونیتر کردهایم باید همت کرد و آغاز نمود با این پرسش اساسی که سهم من چیست؟ و بیتردید سهم همه ما بیرون کشیدن زندگی از دل خاک و گلی است که شهرهایمان را در خود مدفون ميکند!