نبردها اگرچه درمجموع با دردها و مرارتهای جسمی و عاطفی و خسارتهای مادی و معنوی توأم است اما در لابهلای سطور تاریخ آنها میتوان عشقها و دلبستگیهای تازه و بکری را هم یافت. آنچه از جنگ جهانی دوم که براثر زیادهطلبی آدولف هیتلر و عدم تعامل غرب با او حاصل شد و توانست دنیا را به چالشی عظیم روبرو سازد، چیزی نبود جز درد و رنج و آلام فراوان برای نیمی از ساکنان کره زمین که بالطبع پیامدهایی نیز برای دیگر نقاط دنیا به همراه داشت که هنوز هم آثار آن برجاست. کشور ایران که آنروزها تازه از یوغ اسارت قاجار خارجشده و به دام حکومت پهلوی گرفتار شده بود و مردم آن در تهیدستی و فقر فرهنگی محض به سر میبردند اگرچه درگیری چندانی از باب اعلام بیطرفی با جنگ جهانی نداشت اما آثار مخرب آن را در کالبد خود بهخوبی حس میکرد زیرا این کنفرانس تهران بود که پل پیروزی نام گرفت و آدولف هیتلر و آلمان را محکوم به دوپاره شدن و تقسیم بین غرب و شرق نمود و ارتش منهدم شده ششم را از قلب استالینگراد با پای پیاده به سرزمین خود برگرداند. در طول این ایام مردم قاره اروپا همهچیز خود را از دست میدادند و بعضی از کشورها آنچنان در هم کوبیده شدند که سالها برای روی پا آمدنشان سپری میشد. آتش این نبرد سهمگین جامعه کشور کوچک و مظلوم لهستان را آنچنان درهم کوبید تا قسمتی از مردم آن ناچار شوند خاک خود را ترک کرده و بهسوی دیگر نقاط دنیا بگریزند و شوروی سابق بتواند این سرزمین را به حیاطخلوت سوسیالیستها تبدیل نماید و کنفرانس تهران، اروپا را نیز همچون کشور آلمان دونیم نماید تا غرب آن به آمریکا و شرق آن به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وابسته باشند و این پایاننامه دکترین این کنفرانس با نام پل پیروزی بود و لهستانیهایی که با حمله ارتش سرخ شوروی به شرق این کشور از پای درآمدند و توسط سربازان این نظام به بیگاری گرفته شدند. این مردم صبور و با متانت در مظلومیت ازدسترفته خود پس از تحمل مشقتهای فراوان به کشورهای دیگر ازجمله ایران پناه آوردند که در این تقسیمبندی انسانها حدود سه هزار نفر سهم اصفهان بود.
آنها توانستند تن و روح رنجورشان را از جهنم نایگا و استپهای قزاقستان به منطقه خوش آبوهوا و زیبایی در قلب کویر یعنی اصفهان برسانند. این گروه تجارب تلخی را که پشت سر گذاشته بودند بهزودی فراموش کردند و امید ازدسترفته را دوباره به زندگی خود بازگرداندند. بر اساس آمارهای موجود حدود یک میلیون نفر از لهستانیهای آمده در روسیه مقیم شدند که ۱۱۶۰۰۰ نفر از آنها به ایران پناه آوردند. در این میان تنها پنج و دودهم درصد که توانسته بودند از شوروی جان سالم به در برند عازم ایران و آن گروهی که اصفهان را برای سکونت انتخاب کردند آنچنان شیفته اخلاق و برخورد مردم آن شدند که خود را همشهری فرض نموده و حتی تن به ازدواج در این شهر دادند. تعدادی نیز آموزشهای مقدماتی را به اتمام رسانده و با دریافت بورسیه عازم ادامه تحصیلات در لبنان گردیدند.
این جداییها نتوانست ارتباط با مردم اصفهان را قطع نماید و در میان سرگذشتهای متعدد این آوارگان که حالا همشهری مردم اصفهان در ایران شده بودند داستان زندگی کاترین کراکف که اتفاقاً متولد همین شهر بوده از همه شورانگیزتر است و فرازی از این رمان جاودانه را در این رمان میخوانید و خواسته یا ناخواسته قطرات اشک غم توأم با احساس شوق و افتخار از ایثارهایی که شده است گونههایتان را مرطوب خواهد کرد. امروز بیش از هفتادوپنج سال از عمر این رویداد بزرگ و استثنایی که به نظر میرسید میتواند برای همیشه پیوندی باشد میان قلبهای دو ملت اما با کملطفی هیئت حاکمه کشور لهستان روبرو شد که البته حساب جامعه آن سوای آنهاست زیرا فرصت ندادند حداقل یک قرن از ایثارهای ملت فهیم ایران بگذرد و باقیمانده نسل زنده حاضر در سرزمین Poland و بخصوص شهر کراکف که خواهرخوانده اصفهان است و میتوانند شهادت عادلانه دهند چون تاریخ شفاهی هستند دار فانی را وداع گویند و آنگاه دم از بیمهری برداشته و سری با ما و دلی با دیگری داشته باشند! و کنفرانس منافقان کوردل و دشمن مردم ایران را در ورشو پایتخت خود برگزار نمایند و تنها کشور اروپایی باشند که تلویحاً عمل دور از دیپلماسی جهانی دونالد ترامپ را پیرامون برجام صحه گذاشته و تأیید کنند و به یکی از ورزشکاران صهیونیست صفت خود «کاپیتان تیم ملی والیبال لهستان» اجازه اهانت به ملت این کشور دوست دیرینه را بدهند درحالیکه بازهم مورد الطاف ایرانیان قرارگرفته و اجازه مییابند فستیوال فیلمهای هنر و تجربه خود را با حضور کارگردان آن از یکم دسامبر «دهم آذر» در شهرهای تهران، اصفهان و شیراز برگزار نمایند که این چیزی نیست جز بزرگواری ملت همیشه زنده و پاینده ایران.
نویسنده: حسن روانشید