آیا رئیس سازمان سینمایی پس از رایزنی فرهنگی در فرانسه مانند شاهان و منورالفکران فرنگ رفته عصر قاجار فرهنگ از کف داده و معبد هنر و فرهنگ جهان را بیش از همه در پاریس میجوید؟ به راستی جلوس یک رایزن فرهنگی در فرانسه بر کرسی ریاست سینمایی کشوری انقلابی راز و رمزی دارد!؟
از تاسیس مدرسه ملی سینما به سبک و سیاق حضرات فرانسوی و مرور سینمای فرانسه که به آثار فرانسوی محصول سال ۲۰۱۵ اختصاص داشت و تقلید ناشیانه پوستر جشنواره جهانی فجر از جشنواره کن که بگذریم به خبر تازهای میرسیم به این شرح: نشست تخصصی بررسی نحوه ایفای نقش دولت در سینمای فرانسه که با حضور میشل فرودون و آنی یس دو ویکتور و جمعی از مسئولان فرهنگی و هنری و سینماگران کشور در تالار سیفالله داد خانه سینما برگزار شد. امضا خانه سینما.
بده بستانهای مدیران ارشد خانه سینما و سازمان سینمایی هر قدر هم که ژستهای نچسب رضا میرکریمی در انتقادهای سالی یکبار از دولت را چاشنی خود کند چیزی نیست که غیرقابل انکار باشد. مدیرخانه سینما آنقدر رئیس سازمان سینمایی را راضی نگه داشته که او سند جشنواره جهانی سی و پنجم را از حالا به نام او بزند.
اما ظاهرا روابط حسنه نهاد صنفی و سازمان دولتی پیچیدهتر از آن چیزی است که به نظر میرسد چراکه احتمالا علقه رضا میرکریمی به سینمای فرانسه کمتر از رئیس دولتی سینما نیست. کریمی البته پیشتر تاثیرش از میشاییل هانکهای که آثار او چند دوره در قله جشنواره کن قرار گرفت علنی کرده بود و کیست که نداند کن کارکردی بیش از یک جشنواره فیلم دارد و کارویژه اصلیاش الهامبخشی به فیلمسازان کشورهای جهان سوم و به ویژه انقلابی است.
حالا بهتر میتوان راز علاقه بیحد و حصر حجتالله ایوبی به سیدرضا میرکریمی را فهمید. شاید ایوبی رسالت خود را ریلگذاری قطار سینمای ایران به سمت فرانسه میداند و میرکریمی به عنوان رئیس صنف سینماگران ایران بهترین گزینه برای اجرای نیت رئیس دولتی سینماست. آیا کریمی و ایوبی، دو روی یک سکه انحراف سینمای ایران به سمت فرنگیزدگی هستند؟
گرایش به سینمای فرانسه را باید بزرگترین انحراف در تاریخ سینمای ایران قلمداد کرد. از پشت هر عینک خوشبینانهای هم که نگاه کنی قرار گرفتن نگاه فرنگی در راس سازمان سینمایی مسئلهای نیست که بتوان با بیخیالی از کنار آن گذشت.
سینمای فرانسه نماد سینمای روشنفکری است با تمام مولفههای آن. مابه ازای تقلبی سینما - صنعت هالیوود. سینمایی که هیچگاه ظرفیت تبدیل شدن به یک صنعت را ندارد. هیچگاه توان جذب مخاطب انبوه را ندارد. هیچگاه نمیتواند به سینمای ملی تبدیل شود. اصلا سینمای فرنگی تضاد جدی با ماهیت سینما یعنی عامهپسند بودن دارد.
سینمای فرنگی بیشتر به کار تخدیر و ارضای طبقه شبهروشنفکر میآید که علیالقاعده نسبتی با دغدغههای اصلی جامعه ندارند. طبقهای که نیازها و آمال و آرزوهای متفاوت و منحصر به خود را دارند. بیشترین مصرف و کمترین تولید ملی دارند. وادادهترین قشر در حوزه اعتماد به ظرفیتهای ملی و میهنی هستند. قطبنمای اندیشه این طبقه در بیرون مرزهای ملی است.
سینمای فرنگی سینمای الهامبخش و امیددهنده نیست، سینمای افسرده و مایوسکننده است. نه انعکاس واقعیت جامعه بر سبیل انصاف را تکلیف خود میداند و نه تقویت روحیه ملی را کارویژه خود.
سینمای فرنگی بیش از هر چیز چشم به فراسوی مرزها و کانون اروپای فرهنگی یعنی فرانسه دارد. برای سینماگر فرنگی هویت و کرامت ملی محلی از اعراب ندارد.
نتیجه همدلی دو نهاد دولتی و صنفی سینما این میشود که در جشنواره فجر انقلاب که باید محل تجلی و نمایش هنر انقلاب و آثار هنرمندان انقلابی باشد، بخش ویژهای برای مرور بر سینمای فرانسه قرار داده میشود و تمرکز ویژهای برای جلب استعدادهای جوان جهت تربیت آنها در تقلید و کپیبرداری از اصول سینمای به اصطلاح هنری فرانسه صورت میگیرد و طبیعی است که کار به اینجا ختم نمی شود.
ماحصل سه سال فعالیت خانه محترم سینما که باید بیش از همه دغدغههای اعضایش را در اولویت قرار دهد و سازمان سینمایی به چیزی جز ستایش سینمای فرانسه، تربیت نسل جوان در مسیر تقلید از این سینما و تکریم سینماگران مروج این نوع سینما نینجامیده است. جالب آنکه هیچ نیازی به پنهان کاری وجود ندارد، چراکه هم زمان با برگزاری جشنواره جهانی فیلم فجر ضیافت شامی به همت رایزنی فرهنگی سفارت فرانسه برگزار شده و مسئولان و دستاندرکاران جشنواره در آن حاضر میشوند و همان طور که دبیر جشنواره جهانی فیلم فجر در سخنانی از همکاری فیمابین این جشنواره و رایزن فرهنگی سفارت فرانسه ابراز خرسندی میکند، سفیر فرانسه در ایران نیز آمادگی این سفارتخانه برای همکاری با سازمانهای فرهنگی هنری ایران را اعلام میدارد. آیا میتوان نسبت به این همه فرنگیزدگی سینمایی بیتفاوت بود؟ (سینماپرس)