محمد مرسی نخستین رئیسجمهور مصر که بعد از دیکتاتوری حسنی مبارک با رای مردم برگزیده شده بود در حین محاکمه در دادگاهی تشریفاتی به طرز مشکوکی مرد. این خبر همان قدر قابل تامل است که باید درباره آزادی دیکتاتور مصر (حسنی مبارک) بعد از بیرون رانده شدن توسط مردم از این سرزمین تامل و تدبر داشت. انقلاب مردم مصر که با خواست مردم صورت گرفت به قدری دچار انحراف و حضور نفوذیها شد که به جای دیکتاتور، رئیسجمهور قانونی محاکمه میشد و نهایتا دیکتاتوری که انقلاب بابتش راهافتاد در حال خوشگذرانی است و مرسی که با رای مردم بر صندلی مسئولیت تکیه زده بود به زندان رفته و به طرز مشکوکی مرد.
مرگ مرسی درست است که مشکوک بوده و امریکا و گروههای مخالف مردمی طبق بیانیه اخوانالمسلمین متهم اصلی هستند اما، او ان زمان که اعتماد مردم را نادیده گرفت و بدون توجه به خواست مردم کارهایی را انجام داد که پشتوانه اصلیاش را از دست بدهد، مرد. اگر مرسی در نخستین سفرش در قامت رئیسجمهوری به عربستان سفر نمیکرد، اگر فریب وعدههای امریکایی و غربی و حتی اسرائیلی را نمیخورد رفتهرفته مردم طردش نمیکردند تا با وجودی که رای میلیونی دارد در غربت و در دادگاه فرمایشی از دنیا برود یا بکشنش.
اگر مرسی همانند روزهای انتخابات مصر طرفدار داشت قطعا هیچ کدخدایی، هیچ مخالفی جرات نمیکرد به او نزدیک شود چه برسد به اینکه به بند کشیده شود. اگر مرسی آنروز که بر مسند قدرت تکیه زده بود خواست واقعی مردم را اجرا میکرد، اگر دست دوستی کارشاناسان ایرانی که خواستند تجربه انقلاب اسلامی را بدون هیچ چشمداشتی در اختیارش قرار دهند پس نمیزد، اگر برای رابطه با آلسعود، امریکا و اسرائیل پلهای پشت سرش را قطع نمیکرد و مردم را یکییکی نا امید و از دور و برش نمیپراکند، امروز به جای اینکه در دادگاههای فرمایشی محاکه و به قتل برسد، توانسته بود مصر را از مشکلات عدیده و تجزیه و طمع دشمنان نجات داده و دیکتاتور را بابت همه ظلمهایش محاکمه کند.
اگر مرسی منحرف نمیشد حتما میتوانست مصری مستقل و آباد بسازد، مصری که مردمش هر روز دلهره نداشته باشند که سربازان امریکایی اشغالشان میکند یا خطوط لوله انرژیاش به دست اسرائیلیها در صحرای سینا منفجر شده و خبر مرگ سربازان و بیپناهای وطنشان را بشنود.
مرسی نه توانست نماد یک مرد آزادیخواه و مردمی را برای خود حفظ کند و نه توانست حتی یکسال رایی را که مردم با شور و هیجان برای ریاستش به صندوق ریختند را صیانت کرده و پشتیبانشان باشد. مرسی امروز که پایان یافته نماد عاقبت انحراف از خواست مردم و دلخوش کردن به بزک غربی است، نماد شخصی است که نفهمید مردم کشور چه میخواهند و جز سرخوردگی و شاید پشیمانی از انقلاب برایشان دستاوردی نداشت.
مرسی نماد شخصی است که نتوانست، نخواست یا نفهمید که مردمی که بهپا خواسته و جانشان را کف دستشان گرفتهاند دیگر تحمل استعمار ندارند و حاضر نمیشوند در ظاهر دولتی دموکرات دستاوردهایشان را به غرب ببخشد و برای همین هم خیلی سریعتر از آنچه تصورش را میکرد از روی دوش مردم به زمین افتاد و حالا از سطح زمین هم پایینتر میرود و دفن میشود.
مرسی دفن میشود اما تجربه مرسی باید زنده نگاه داشته شود تا مصر بتواند از این به بعد، هم درست انتخاب کند و هم درست و در بزنگاهها مطالبهگری را آموخته و اجازه ندهد پایان مرسی، پایان انقلاب مردمی نیز لقب گیرد. مصری ها باید از تجربه مرسی درس گرفته و یاد بگیرند افرادی را انتخاب کنند که استقلال کشورشان را زیر سوال نبرده و آنقدر انقلابی باشد که حتی اگر در تنگنا و تهدیدات هم قرار بگیرد حاضر باشد خودش و خانوادهاش را قربانی منافع ملی و انقلاب مردمی کند.
مصر اگر یکپارچه از انحراف ایجاد شده در انقلابش عبور کند میتواند منشا تحولات افریقا قرار گرفته و تاثیر بسزایی در رشد و اعتلای خود و دیگر همسایگانش داشته و مظهر مردمی بودن در قارهای که مردم را تنها برای بیگاری میخواهند شود. مرگ مرسی می تواند پایان یک انقلابیای که منحرف شد نام گیرد و درس عبرت برای آنهایی شود که مردم را نادیده گرفته و زرق و برق و وعدههای غربی را به خواست مردمشان ترجیح میدهند.
نویسنده: ماهورا کیهانی