بدون شک فیلم گینس، با محسن تنابنده به عنوان یکی از هنرمندان توانمند سینما و تلویزیون ایران و همین طور رضا عطاران که در این مدت مبدل شده است به یکی از بی رقیبترین پولسازهای سینماي ایران؛ نوید یک اتفاق خوب در زمینه سینمای کمدی کشور را ميداد؛ هر چند که تا امروز فروش خوب این فیلم ميتواند برگ برنده سازندگان این اثر باشد؛ اما بر خلاف انتظارات، فیلم با یک داستان ساده آغاز ميشود؛ و جدای از ایراداتی که به فیلم نامه این اثر وارد ميآید؛ روی آوردن محسن تنابنده به هر روشی برای خنده دارتر شدن فیلم، جای شگفت دارد. تنابنده شاید خودش بهتر ميداند که شوخیهاي موجود در گینس، برای همه ردههاي سنی که به سالنهاي سینما ميروند؛ مناسب نیست و حتی فراتر از این موضوع اصولا قرار نیست که ما برای خنداندن مخاطب در هر سنی، به هر سبک و روش مبتذلی، روی آوریم.
تنابنده از پرداخت به مذاکرات هستهاي گرفته تا ستارگان هالیوودی، همه و همه را در گینس گنجانده تا مخاطب را راضی نگه دارد؛ در گینس پر است از دیالوگهاي بیمحتوای بعضا جنسیتی که در شان مخاطب ایرانی نیست. اينكه بخواهیم با دیالوگهاي دوپهلو که هر دو سوی آن، در جامعه مبدل به بدیهیات شده است؛ تماشاگر را در سالنها به خنده وادار کنیم؛ به سختی ميشود نام یک اثر کمیک را به آن نسبت داد و بیشتر در زمره هجویات قرار ميگیرد. هجوی که عبور از هیچ خط قرمزی را ابا نداشته است و انواع و اقسام شوخیهاي زننده در آن، به وفور یافت ميشود.
در همین راستا سعی بر آن شده که نمایان گردد؛ اصولا تفاوت ماهیت یک اثر طنز و حد و مرز هایش با آثار شبهطنز این چنینی، در چه مواردی خلاصه ميشود . طنز در ماهیت خود تفکر برانگیز و چند لایه است. گرچه طبیعتش بر خنده استوار شده است، اما صرف خنده را تنها وسیلهای میداند برای رسیدن به هدفی برتر؛ طنز واقعی در ظاهر میخنداند، اما در پس این خنده، واقعیتی تلخ و وحشتناک وجود دارد که انسان را به تفکر وا میدارد. شاید به همین دلیل است که درباره طنز گفتهاند: «طنز یعنی گریه کردن قاه قاه، طنز یعنی خنده کردن آه آه.»
در سالهاي اخیر، کمدی جایگاه قابل توجهی در سینمای ایران برای خود دست و پا کرده است و در بعد کمیت ساخت این دست فیلمها به شدت پیشرفت داشته است؛ اما آیا کیفیت این فیلمهاي ارایه شده قابل قبولند؟ بیشک، فضای فوقالعادهاي که مخاطب امروزی سینمای ایران برای کمدی بوجود آورده؛ آن طور که بایسته است؛ توسط سینماگران ایرانی مدنظر قرار نگرفته و تبدیل به ژانر بزن در رویی شده که صرف خنده مخاطب، بدون توجه به برخی شئونات فرهنگی - ایرانی تولید ميشوند.
طلایهدار سینمای کمدی بعد از انقلاب اسلامی در ایران؛ اجارهنشینهاي داریوش مهرجویی است؛ نه اولین فیلم کمدی بعد از انقلاب؛ بلکه کمدیاي که ميتوان بعد از خندیدنهاي به جا و به موقع؛ به یک دیدگاه منطقی و چالشی تلخ و تفکربرانگیز رسید. متاسفانه از آن روز تاکنون فقط جسته و گریخته شاهد تولید چنین طنزهایی در سینمای کشور بودیم و با اينكه هجمهاي از فیلمهاي طنز خصوصا در سالهاي اخیر در سینمای ما به راه افتاده است اما همگان به بیکیفیتی درصد بالایی از این ساختها اذعان دارند.
بد نیست اگر هالیوود را مورد توجه خود قرار ميدهیم بدانیم که در همین سینما؛ بیش از یک قرن است که کمدیهاي گوناگون ميسازند و تا الآن هم بازارشان از سکه نیفتاده و در همین کارخانه رویاسازی هالیوود نیز، فیلمهای پاپکورنی یا به روایت ایرانی اش، سوپرمارکتی، کمفروش ندارند؛ اما باید توجه کرد در همین فیلمهای پاپکورنی نیز یک سری اصول و اساس فیلمسازی را مدنظر دارند. هالیوودیها در این زمینه، منطق روایی و چارچوب سینمایی را رعایت میکنند و یک فرم قابل پذیرش ارائه میدهند؛ حتی اگر دست آخر به دنبال ارائه یک مفهوم غنی نباشند.
در دهه اخیر با فروش خوبی که فیلمهاي درجه دو و سه طنز در سینمای ما داشتهاند؛ توجهات را بیش از پیش به سمت خود جلب کردهاند؛ اما از بد حادثه، به طور معمول ما عادت کردهایم هنگامی که به یک منبع ثروت دست ميیابیم تا شیره وجود آن را نخشکانیم؛ دست از سرش بر نخواهیم داشت؛ برایمان تفاوتی هم ندارد که این منبع معدن طلا باشد یا گیشههاي سینما؛ به هر سبک و سیاقی شده، ميخواهیم گیشه را فتح کنیم؛ و درست مشکل از زمانی آغاز شد که مخاطبان کمدی در ایران رو به افزایش رفت ولی به جای اينكه شاهد تلاش چشمگیر و اعتلای سینمای کمیک در ایران باشیم؛ بیشتر نظارهگر خزعبلاتی شدهایم که به هر قیمتی به دنبال دیده شدن خود و خندان مردم هستند. این غنای مالی در سینمای کمدی، کار را به جایی رساند که کارگردانی همچون سعید سهیلی از سینمای خود فاصله گرفت و فیلمهایی نظیر چارچنگولی و گشت ارشاد را ساخت.
وقتی رامبد جوان، فیلم «پسر آدم، دختر حوا» را ساخت؛ خیلی از منتقدان و نویسندگان اشاره کردند که این فیلم، یک کمدی رمانتیک شسته، رفته و استاندارد است که با نمونه قبلی اش در سینمای ایران، دستکم ۲۰سال، فاصله زمانی دارد. همین موضوع نشان ميداد در سینمای ما، حتی کمدی رمانتیک هم تولید نمیشود، در حالی که یکی از پرطرفدارترین و پرکاربردترین گونههاي سینمایی در دنیاست.
بیتردید اگر ویترین کمدی در سینمای ما که از قضا بسیار هم پرزرق و برق است؛ کمی متنوعتر بود، جریانی پولساز اما متعادل و منطقی در این حیطه شکل ميگرفت که هم مخاطبان گستردهای را جذب ميکرد و هم اينكه جایگاه ابتذالگونهاش به مرحله بیآبرویی نمیرسید. ارتباط میان هجو و واقعیت که از بین برود؛ هجویه مبدل به سخریه ميشود؛ شاید محسن تنابنده و تنابندهها یک نگرش سو نسبت به سینمای کمدی پیدا کردهاند که حالا حالاها زمان خواهد برد تا به عمق اهدافی که نمایش کمیک و طنز در دل خود جا ميدهد؛ برگردند.
فیلم هایی که داعیه متفاوت بودن دارد، به قدری اسیر لودگی میشوند که رسالت اصلی خود را فراموش میکنند؛ به نظر ميرسد رفته رفته باید این واقعیت را پذیرفت که سینمای کمیک ایرانی تبدیل به ابزاری پوچ و بیبهره شده است که تنها خروجی مثبت آن، پر کردن جیب عدهای است و ترویج بد فرهنگی برای بخشی دیگر در جامعه...
کمدی این روزهای سینمای ایران؛ درگیر تصویرسازی آدمهایی است که هیچ هویت مشخصی را نمیتوان برایشان بیان کرد. عمده آنها در همین تصاویر متحرک زاده شدهاند و در همین تصاویر همچون تیپهایی، دائم تکثیر میشوند و به همین سرعت تولید، از یادها خواهند رفت و فقط مختص ميشوند به ساعتی خنده دم دستی زودگذر؛ نه هنری، نه ماندگاریاي در سینمای کمیک، با این رویه به وقوع نخواهد پیوست.
جهان