بدون شك يكي از جذابترين موضوعات و گونههاي سينمايي، سينماي پليسي است كه توانسته است در طول بيش از يك قرن افراد زيادي را به پاي پرده نقره اي سينماها بكشاند.
اما به راستي آيا اين گونه از فيلمهاي اكشن تا چه ميزان توانسته است در ايران به جايگاه پليس و تعامل دوسويه اين بخش از جامعه با مردم ايران بپردازد؟
در نگاهي به فيلمهايي كه در آنها به نقش پليس پرداخته شده، دوران پيش از انقلاب اساسا چندان توجه قابلي به اين موضوع نشده است. در دوران پس از انقلاب نيز پليس به چند شكل در فيلمها ظاهر شده است. يكي از اين اشكال پليس به مثابه پليس عملياتي است كه اتفاقا بسياري از فيلمهايي كه از مدخل به پليس پرداختهاند به دلايلي از جمله فيلم نامه و كارگرداني و بازيهاي ناپخته نتوانست آنچنان كه بايد وشايد در اقبال گيشه و مخاطب موفق باشد. شايد از همين روست كه هيچ يك از فيلمبينهاي حرفهاي هم كاراكتر پليس موفقي را در حافظه شفاهي خويش ثبت شده به ياد نميآورند.
حال آنكه در مقام مقايسه مي توان فيلمهايي از گونه پليسي جهان را كه به خصوص «آلن دلون» در آنها ايفاي نقش نموده است به خاطر آورد كه حتي براي ايرانيها نيز فيلمهاي خاطرهمندي است.
در نوع معمايي فيلمهاي سينمايي ايراني نيز مي توان به طور مثال به فيلم «بازجويي يك جنايت» نخستين اثر سينمايي سجادي كه كار نسبتا خوبي است اشاره نمود.
اما كارگردانان ديگري در ايران تلاش نمودند كه پليس ايراني را ضمن به تصوير كشيدن در حالتهاي عملياتي و معمايي، به عنوان پليسي با هويت ايراني طرح نمايند. ميتوان گفت «بندر مه آلود» امير قويدل به نوعي به سينماي پليسي ايراني نزديك شده و تعامل خوبي را با چنين نقشي ايفا نموده است. «فرامرز قريبيان» در اين فيلم به عنوان پليسي ايراني است كه وظايف و ظاهر كارآگاههاي مرسوم را نيز عهدهدار است.
فيلمهاي پليسي در دورهاي طولاني با موضوعات و بزهكاري در زمينه مواد مخدر مواجه بود. در اين فيلمها هم اغلب چندان توجهي به فيلم نامه و مسائل هنري ساخت فيلم صورت نگرفت و لذا هيچگاه نتوانست آنچنان كه بايد و شايد در ذهن مخاطب جا بگيرد.
«قافله» مجيد جوانمرد و «نيش» ساخته همايون اسعديان با تمام اشكالاتي كه داشتند به مراتب از همپالگيهاي خود مطلوبتر برآورد ميشوند.
«سايه به سايه»، «چهره به چهره» 'علي ژكان' نيز از ديگر فيلمهاي سينماي با بهرهمندي از گونه پليسي است كه تا حدودي در آنها پليس ايراني و البته معمولا در تعقيب قاچاقچيان مطرح شده است.
اما اساسا رخوت موجود در ساخت فيلمهاي پليسي از سويي و جذابيت چنين فيلمهايي براي بينندگان تلويزيون از سوي ديگر، سيما را به عرصه ساخت تله فيلمها و سريالهايي پليسي رهنمون نمود. در اين ميان آنچه تلويزيون كرد به نسبت سينما عرصه مطلوبتري را جلوه داده است.
«خواب و بيدار» مهدي فخيمزاده تا مدتها توانست بينندگان تلويزيون را مسحور نموده و با خود پيش ببرد.
اما نوعي ديگر از نگاه به پليس نيز وجود دارد كه به نظر ميرسد برخي از كارگردانهاي با تفكرات سياسي و استراتژيك به آن بيشتر توجه دارند و آن پرداختن به پليس در فيلم و نقد حاكميت در يونيفرم پليس باشد. نكتهاي كه شايد در فيلم گزارش يك جشن ابراهيم حاتميكيا بيش از ساير فيلمها خودنمايي ميكند. اين فيلم كه هنوز موفق به اخذ پروانه نمايش نشده، با نشان دادن پليس در حقيقت تلاش داشته است كه كليت ناهنجاريهاي اجتماعي را در نقد حاكميت و در لباس پليس مطرح كند.
به هر تقدير مروري بر پرونده پرداختن سينماي ايران به پليس مويد پرداخت ضعيف به پليس به خصوص پليسي با داشتن صفات ايراني و اسلامي است.