پنجشنبه ۳ تير ۱۳۹۵ - ۰۲:۵۱
کد مطلب : 96166

آمریکا در شبه قاره به دنبال چیست؟

شبه قاره که بسیاری آن را شامل پاکستان، هند و بعضا افغانستان می‌دانند دورانی بس حساس و قابل تامل را سپری می‌کند که بیانگر آینده‌ای ویژه برای این منطقه است. در حوزه هند رویکرد همه جانبه‌ای از سوی کشورهای غربی به دهلی نو مشاهده می‌شود که از مهمترین آنها اقدامات اخیر آمریکا است. مودی نخست وزیر هند به آمریکا سفر می‌کند در حالی که از یک سو در کنگره آمریکا سخنرانی داشته و از سوی دیگر اوباما رئیس جمهور آمریکا اعلام می‌کند که کشور پذیرنده پیوستن هند به باشگاه تامین کنندگان هسته‌ای است. محافل رسانه‌ای آمریکا نیز از احتمال سرمایه‌گذاری دهها میلیارد دلاری کشورشان در هند خبر دادند. در این سفر طرفین بر توسعه همکاری‌های نظامی و اطلاعاتی تاکید کردند. نکته قابل توجه آنکه مودی در کنگره آمریکا صراحتا پاکستان را متهم به تروریسم پروری کرد در حالی که مقامات و سناتورهای آمریکایی به رغم ادعای روابط نزدیک به پاکستان واکنشی به این سخنان نشان نداده و به نوعی مهر تایید بر مواضع مودی زدند. در حوزه پاکستان نیز تحولات قابل توجهی مشاهده می‌شود. از یک سو آمریکایی‌ها از قطع کمک‌های مالی و نظامی به پاکستان به بهانه برخی اختلافات سیاسی و عدم توجه اسلام‌آباد به مطالبات واشنگتن خبر داده‌اند و از سوی دیگر آمریکا به رغم مخالفت پاکستان همچنان به حملات پهپادی به خاک این کشور ادامه می‌دهد که نتیجه آن نیز کشته شدن
ملا اختر سرکرده طالبان بوده حال آنکه پاکستان در حال مذاکره با طالبان برای رسیدن به صلح و آتش بس پایدار بوده است. آمریکایی‌ها همچنین پاکستان را به دخالت در امور افغانستان متهم کرده و آن را از عوامل بحران این کشور نامیده‌اند. رد درخواست پاکستان برای عضویت در جمع تامین کنندگان هسته‌ای جهان نیز با پاسخ منفی غرب مواجه شده است. در حوزه افغانستان نیز مهمترین مسئله تاکید کشورهای غربی برای ادامه حضور نظامی در این کشور است چنانکه اوباما سند بازگشت نیروهای آمریکایی به وضعیت جنگی و افزایش نیرو را تایید کرده و انگلیس و ناتو نیز از افزایش نیرو خبر داده‌اند. جالب توجه آنکه بسیاری از ناظران سیاسی تاکید دارند تحرکات آمریکا با ادعای مقابله با طالبان از جمله ترور ملا اختر سرکرده این گروه، اقدامی آمریکایی برای تقویت داعش در منطقه بوده است هر چند که در ظاهر ادعای مبارزه با تروریسم را سر می‌دهند. در حوزه افغانستان آمریکایی‌ها اقدام دیگری نیز صورت داده‌اند و آن وصل کردن این کشور به آسیای مرکزی و قفقاز با خط لوله تاپی و انتقال برق این مناطق به افغانستان با عنوان کاسا ۱۰۰۰ است که نوعی جدا سازی افغانستان از شبه قاره و وصل ساختن آن به مراکز مورد نظر غرب در آسیای مرکزی و قفقاز است.
حال این سوال پیش می‌آید که چرا غرب بویژه آمریکا زنجیره‌ای از اقدامات را در شبه قاره آغاز کرده در حالی که محور اصلی آن را رویکرد به هند و افغانستان و ایجاد برخی چالشها برای پاکستان تشکیل می‌دهد؟ آنچه در فرآیند رفتاری غرب مشاهده می‌شود طراحی برای برهم زدن موازنه قدرت در منطقه است بگونه‌ای که هیچ همگرایی میان کشورها ایجاد نشود چنانکه رفتارهای اخیر آمریکایی‌ها عملات معادلات افغانستان، پاکستان و هند برای بهبود مناسبات و حل اختلافات را برهم زده بگونه‌ای که درگیری مرزی میان پاکستان و هند و پاکستان و افغانستان دهها کشته و زخمی برجای گذاشته و عملا طرفین از عدم وجود شرایط برای حل اختلافات گفته‌اند. حال این سوال پیش می‌آید که آمریکا از این برهم زدن موازنه به دنبال چیست؟
بسیاری از ناظران سیاسی توسعه حضور نظامی در منطقه را عامل این مهم می‌دانند که در قالب افزایش نیرو در افغانستان و نیز تحمیل برخی توافقنامه‌های امنیتی به پاکستان و هند با ادعای مبارزه با تروریسم صورت می‌گیرد که دستور اوباما برای افزایش حوزه فعالیت نیروهای آمریکایی در منطقه نمودی از آن است. آمریکایی‌ها برای حضور در منطقه سیاست انگلیسی تفرقه انداز و حکومت کن را اجرا می‌سازند در حالی در این میان سایشی سراسری در منطقه شکل می‌گیرد که حتی هند که آمریکا ادعای نزدیکی گسترده به آن را مطرح می‌سازد نیز در نهایت قربانی این طراحی شود. نکته بسیار مهم در رفتار غرب نگرانی‌های اقتصادی این کشورها است. آنان به شدت از احیای جاده ابریشم با محوریت چین، افغاستان، پاکستان، هند، ایران و حتی کشورهای آسیای مرکزی و قفقاز در هراس هستند لذا سناریوهای متعددی برای برهم زدن آن در پیش گرفته‌اند. تاکید بر استمرار تحریم‌های جمهوری اسلامی ایران، بر هم زدن مناسبات سیاسی کشورهای شبه قاره از جمله تقابل میان هند و پاکستان و افغانستان، ایجاد الگوهای جایگزین برای تامین نیازهای برخی کشورهای منطقه نظیر سوق دادن افغانستان به آسیای مرکزی و قفقاز و دور ساختن آن از ظرفیت‌های جمهوری اسلامی، سوق دادن هند به غرب‌گرایی به جای منطقه‌گرایی، ترویج و گسترش تروریسم در منطقه برای ایجاد بی‌ثباتی مدیریت شده را می‌توان در این چارچوب دانست.

مولف : علي تتماج
https://siasatrooz.ir/vdch-znw.23n--dftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی