شنبه ۲۸ فروردين ۱۳۹۵ - ۲۳:۴۳
کد مطلب : 95518

بادیگارد یا محافظ؟! مسئله این است

فیلم ابراهیم حاتمی‌کیا به لحاظ فنی می‌تواند مورد چالش قرار بگیرد. گروهی که فیلم را یک اتفاق ویژه و کارگردانی آن‌را فراتر از سینمای ایران می‌دانند و برخی دیگر که معتقدند این فیلم در مقایسه با کارهای قبلی صاحب اثر، دچار پس‌رفت شده است.
تا حدودی هم هر دو نگاه درست است. فیلم حاتمی‌کیا در اغلب سکانس‌ها و به طور ویژه در سکانس‌های ابتدایی و انتهایی یک اتفاق بزرگ محسوب می‌شود که به جرات می‌توان گفت نمونه‌ داخلی آن را ندیده‌ایم. صحنه‌های اکشنی که اجرای آن کار بسیار دشواری است، اما نظر بخش دوم منتقدین هم درست است. شاید اگر این فیلم پیش از «چ» ساخته شده بود، کسی مشکل چندانی با آن نداشت.
اما اشکال کار آنجاست که مخاطبان شاهکاری به نام «چ» را دیده‌اند و سطح توقعشان از حاتمی‌کیا بسیار بالاتر رفته است. اما با همه این تفاسیر، اقبال مردم به این فیلم هم در جشنواره و هم در سالن‌های سینما نشان می‌دهد که حاتمی‌کیا برخلاف هم‌نسلان خودش و حتی قدیمی‌ترها، همچنان می‌تواند با مخاطب ارتباط برقرار کند و آنها را راضی از سالن سینما بیرون بفرستد. ضمن آنکه او برخلاف سینمای روشنفکری عمل می‌کند و شبیه دیگران فیلم نمی‌سازد. شاید مزاح تلقی شود، اما عده‌ای معتقدند سینمای ایران یا شبیه فرهادی فیلم می‌سازد و موفق می‌شود و یا اگر چنین نکند، تضمینی برای موفقیتش نیست. کاری که ظاهرا این روزها سخت شده، اما ابراهیم حاتمی‌کیا از عهده آن به خوبی برآمده است.
اگر جدول فروش فیلم‌هایی که کارگردانان نامی و نسل قبلی سینمای ایران آن را ساخته‌اند نگاه کنیم، به خوبی متوجه این موضوع می‌شویم. اینکه آنها آنقدر در خود فرو رفته‌اند که از مردم فاصله گرفته‌اند. آنقدر درگیر داستان‌های روشنفکری شده‌اند که یادشان رفته در جریان ساخت فیلم باید برای مخاطب هم سهمی قائل شد.
اگر به آثار سینمایی حاتمی‌کیا دقت کنیم، به خوبی درمی‌یابیم که قطعا او برای گیشه فیلم نساخته است که اگر ساخته بود، هم زحمت کمتری می‌کشید و هم منفعت بیشتری می‌برد. اما او فیلم و جشنواره و اکران را فضایی برای بیان عقاید خودش و بخش قابل توجهی از جامعه می‌داند. نه جشنواره‌های پرزرق و برق خارجی چشم او را خیره می‌کند و نه اکران فیلمش دلش را خوش. او فیلم می‌سازد تا بتواند حرف بزند. حرف‌هایی که خیلی وقت‌ها شنیده نمی‌شود و مسئولان ترجیح می‌دهند پنبه‌ی بی‌خیالی در گوششان فرو کنند.
مثل همین فیلم آخر که می‌خواهد یک سوال بپرسد:
آیا نسل سومی‌ها وارثان خوبی برای انقلاب اسلامی هستند؟
فیلم بادیگارد، نه تنها دو طیف قدرت طلب و وظیفه گرا را در نسل اولی‌ها نشان داد بلکه به قضاوت در مورد نسل سومی‌ها به عنوان وارثان و محافظان انقلاب اسلامی پرداخت. از همان صحنه اول، دو راهی اصلی را بیان و مخاطب فیلم را میخ کوب پرده سینما می‌کند. جدا از صحنه‌های برخوردهای فعال ، زیبایی همه فیلم بر سر دوراهی وظیفه به مثابه اعتقادات و وظیفه به مثابه کسب قدرت و ثروت بود. حتی دختر بادیگارد نمی‌توانست مثل مادرش فکر کند که زندگی را به مثابه اعتقادات ببیند. نامزد مهندس جوان صنعت هسته‌ای هم در ابتدا نمی‌توانست سختی زندگی برای مجاهدت در کشورش را بپذیرد. اما همه دوراهی به اینجا ختم نشد.
دوراهی دیگر برای همان مهندس صنعت هسته‌ای است. او اگرچه برای افتخار کشورش کار می‌کند اما نمی‌تواند پاسخ نامزدش را در مورد زندگی راحت بدهد، همانطور که الیاس هم بین عشق به مریم و عشق به وظیفه، تصمیم می‌گیرد شغل اش را رها کند. حیدر به نسل سومی‌ها طعنه می‌زند که اگر وظیفه امروز خود را رها کنید، به همان عشق‌هایی هم که فکر می‌کنید برای آینده شما وجود دارد، نخواهید رسید. حیدر عشق مهندس را متصل می‌کند و به عشق الیاس هشدار می‌دهد. تذکر حیدر عشق و اعتقاد به وظیفه حفظِ نظام است که حفظِ نظام از اوجب واجبات است.
اما اینجا فقط حیدر نیست که محافظِ نسل سومی‌های کشورست، بلکه همسر او هم که او را انتخاب کرده محافظِ ناموس این نظام است. او به زندگی و رفت و آمدهای دانش آموزانش توجه دارد و حتی خودش را در خطر می‌اندازد. او همراه همسر اش فریاد می‌کشد که «در را باز کن» و بعد چادر اش را خرج کفن محافظِ شخصیتِ نظام می‌کند.

https://siasatrooz.ir/vdch6mnw.23nmzdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی