دوشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۵ - ۲۳:۳۸
کد مطلب : 95932

خاطره غیر انتخاباتی ننجون

راستش ما تصمیم گرفتیم دیگر در سیاست هیچ دخالتی نداشته باشیم. به خاطر همین ترجیح می‌دادیم در...

راستش ما تصمیم گرفتیم دیگر در سیاست هیچ دخالتی نداشته باشیم. به خاطر همین ترجیح می‌دادیم در یک روزنامه که در نامش واژه "سیاست" وجود نداشته باشد ، طنز بنویسیم. مثلا روزنامه "همه چی آرومه روز" ولی از آنجایی که چنین روزنامه‌ای نداریم عجالتا همینجا می‌نویسیم ولی از سیاست پرهیز می‌کنیم.
از دوران مدرسه و تحصیل یک خاطره داریم که شاید خواندنش برای شما هم جالب باشد. در مدرسه "کامیار" یک مدیر داشتیم که آدم خیلی دموکراتی بود و تمام تصمیمات خرد و کلان مدرسه را با "خرد جمعی" می‌گرفت و اصلا "خودرای" نبود.
مثلا سر صف از بچه‌ها می‌خواست درباره اقلام خوراکی در بوفه مدرسه اظهارنظر کنند تا سلیقه همه دخیل باشد. یکی می‌گفت ساندویچ همبرگر و دیگری دلش کیک تی‌تاپ می‌خواست. یکی پیشنهاد می‌داد سالاد الویه با آب پرتقال سرو بشود. من نظرم این بود که بشقاب سرد و بشقاب داغ و میوه‌جات تازه هم بفروشند. مدیر مدرسه با صبر و حوصله زیاد تک‌تک حرف‌ها را می‌شنید و سر تکان می‌داد و احسنت احسنت می‌گفت و سر آخر از مشارکت همه در امور مربوط به مدرسه تشکر می‌کرد.
از فردا آش همان آش بود و کاسه همان کاسه و می‌رفتیم "بوفه" و غیر از ساندویچ کالباس لزج و بی‌مزه با کاهوی پلاسیده و نوشابه داغ، چیزی پیدا نمی‌شد.
چرا می‌خندید؟ من که منظوری نداشتم. فقط خاطره تعریف کردم. لطفا این خاطره ساده را به مسائل سیاسی ربط ندهید. مدیون باشید اگر فکر کنید منظور خاصی داشتم. گفتم یک خاطره تعریف کنم و دور هم باشیم. همین!

https://siasatrooz.ir/vdchiwnw.23nmxdftt2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی