چندشب پيش مهران مديري در برنامه دورهمي به انرژي و شادي بيش از حد و مصنوعي گويندگان برنامههاي صبحگاهي راديو انتقاد كرد و گفت: صبح تو تاكسي ميشيني كلي مشكلات داري بعد راديو را راننده روشن میكند گوينده پر انرژي میگويد: سلااااام عجب صبحيه چه روز قشنگي!
اين اظهار نظر مديري به مذاق يكي از گويندههای راديو اصلا خوش نيامد و گفت: «آقاي مديري آغاز كارش با راديو بود. او در برنامه كودك راديو صداي خروس درميآورد و قوقولي قوقو میكرد.
اين يک مشت از خروار واكنشهای هيستريك آدمهاي دوران ماست. اصلا بحث با آن گوينده راديو نيست كه حقا و انصافا صداي دلنشيني دارد و به شدت خواستني است؛ قصدم از نگارش اين چند خط طرفداري از مديري نيست؛ بيتعارف دوستش ندارم؛ ده سال پيش بود به گمانم، در يكي از اتوبانهای شهر سوار ماشيني او را ديدم كه هنوز كه هنوز است مدل آن ماشين را نفهميدم كه چه بود؛ به گونهاي با تبختر، من را از شيشه دودي ماشين احتمالا چندصدميليونياش نگاه كرد كه كاملا مشخص بود نگاهش به آدمها كاملا از موضع قدرت است؛ هرچند كه بعدها كه اين موضوع را براي همكارانش تعريف كردم گفتند نه اينگونه نيست و او آدمي به شدت خاكي است. بگذريم!
مد شده تا آدمي انتقاد میكند گذشتهاش را به او يادآوري میكنيم؛ آقاي گوينده! اگر فردي زماني صداي خروس را تقليد میكرده ولي هم اكنون براي اجرای كوتاه يك برنامه آن هم در تلويزيون زير ١٢ ميليون تومان نميگيرد نشانه ضعف او نيست كه اينگونه انتقادت را شروع میكني؛ مهمتر از اين، جناب گوينده اگر كسي شغلش تقليد صداي خروس بوده طبق كدام اصلي نبايد انتقاد كند و تا ابد بايد صداي خروس دربياورد؟!
چه بر سر ما آمده تا كسي محبوب میشود گذشته او را بر سرش میكوبيم؛ فلان خواننده فالوئرهايش ميليوني شد اولين واكنش انتشار عكسهايش پيش از عمل جراحي بود. فلان مجري محبوب شد عكسهای بيحجابش نقل محافل شد.
وقتي خودمان در گذشته مانديم دليلي ندارد آدمهايي را كه پله پله به آينده صعود كردند اينگونه لجنمال كنيم.
جالب اينجاست كه هيچكدام هم گذشته خود را انكار نكردند كه نيازي باشد من و شما به آنها يادآوري كنيم كه چه بودند و حالا چه شدند؛ به عنوان مثال شما اگر به مديري بگوييد شما كارت را با تقليد صداي خروس شروع كردي؟ بعيد است كه بگويد نه اولين كارم دوبلوري صداي مارلون براندو بود!
نویسنده: احسان گلمحمدی