دوشنبه ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۷ - ۲۲:۲۹
کد مطلب : 104258
در جریان باشید

هنوز هم کمابیش از پایگاه مردمى برخوردار بود

شیخیه
مكتب شيخيه (كشفيه - پايين سرى) در اوايل قرن ۱۳ ه.ق به وسيله احمد بن‌زين‌الدين معروف به «شيخ احمد احسايى‏» (۱۱۶۶- ۱۲۴۱ ق) پديد آمد. مكتبى كه نه تنها خود دستخوش تحولات زياد گرديد، بلكه باعث ‏به وجود آمدن تحولات بسيار دينى، اجتماعى و حتى نظامى در كشور ايران شد و پاشیده شدن بذر بابيت و بهائيت گرديد. شيخ احمد احسايى، گرچه در حوزه‏هاى علوم دينى حضور داشت، اما كمتر در درس اساتيد حاضر مى‏شد و مدعى بود كه در فراگيرى علوم، شاگرد كسى نبوده و تنها آنچه را مى‏داند از راه خواب به دست آورده است. شاگردان او نيز اين ادعا را درباره استاد خود تصديق مى‏كردند. اين نكته به رغم آن كه حكايت از نوعى بلوغ و رشد فكرى دارد، مى‏تواند نشانگر نقطه ضعفى نيز باشد، زيرا برخى از علوم و معارف، چيزى نيستند كه در قالب الفاظ و مفاهيم قرار گرفته و هر كسى بتواند بدون استاد آنها را به دست آورد. همان طور كه در مورد فلسفه و عرفان هميشه تذكر داده‏اند كه خواندن اين درس‏ها، بدون استاد موجب زحمت ‏براى خود و ديگران مى‏گردد. پيروان شيخيه، چنان در حق شيخ احمد مبالغه كرده كه ادعا نموده‏اند: (شيخ خدمت‏حضرت حجت(عج) رسيده است. اين در حالى است كه حتى برخى از بزرگان، به انحراف و بلكه تكفير شيخ احمد، حكم داده‏اند.
زادگاه احسایى روستاى (مطَیرفى) واقع در منطقه «احساء» مى‏باشد. احساء از مراکز قدیمى تشیّع بوده است و امروزه ایالتى است در شرق عربستان سعودى بر ساحل غربى خلیج‌فارس، به مرکزیت شهر «هفوف». احسایى در پنج سالگى قرآن را نزد پدرش شیخ زین‏الدین احسایى آموخت. ادبیات عرب و مقدمات علوم دینى متداول را در احساء فرا گرفت. او از رؤیایى در ایام تحصیل خود یاد مى‏کند که در آن شخصى تفسیر عمیقى از دو آیه قرآن به وى ارائه کرده بود. وى مى‏گوید: «این رؤیا مرا از دنیا و آن درسى که مى‏خواندم رویگردان ساخت.»
این حالت سرآغاز تحولى معنوى در زندگى شیخ احمد بود که رؤیاهاى الهام‏بخش دیگرى را درپی آورد. او مى‏گوید: «پس از آنکه به دلالت یکى از رؤیاها به عبادت و تفکر بسیار پرداخته است، پاسخ مسایل خود را در خواب از ائمه اطهار(ع)، دریافت داشته و در بیدارى بدرستى و مطابقت آن پاسخ‌ها با احادیث پى برده است. (احسایى در سال ۱۱۸۶ ق. مقارن با آشوب هاى ناشى از حملات عبدالعزیز حاکم وهابى سعودى به احساء، به کربلا و نجف عزیمت کرد و از حوزه درس بزرگان تشیع همچون آقا محمدباقر وحید بهبهانى، سیدعلى طباطبایى صاحب ریاض، میرزا مهدى شهرستانى و سیدمهدى بحرالعلوم و شیخ جعفر کاشف‏الغطاء، بهره‏مند شد و اجازه‏هاى متعدد روایى از مشاهیر عالمان دریافت کرد. احسایى علاوه بر فقه، اصول و حدیث، در طب، نجوم، ریاضى قدیم، علم حروف و اعداد و طلسمات و فلسفه مطالعاتى کرد و در سال ۱۲۰۹ ق. به سبب بروز طاعون از عتبات به احساء بازگشت و در سال ۱۲۱۲ ق. به عتبات مراجعت نمود. سپس بصره را مسکن دائمى خویش قرار داد.
در این هنگام بود که براى نخستین‌بار شروع به بیان بعضى از عبارات معماگونه و مرموز نمود که خشم علماى متشرعه بصره را برانگیخت. در سال ۱۲۲۱ ق. به قصد زیارت عتبات به کربلا و نجف سفر کرد و سپس به قصد زیارت حضرت رضا(ع) عازم خراسان گشت. در بین راه در یزد توقفى کرد. اهل یزد از او استقبال گرمى به عمل آوردند و از وى خواستند که نزد آنان بماند و او اجابت کرد و پس از بازگشت از مشهد، یزد را مسکن خویش قرار داد و شهرت بسیارى کسب کرد. چندى بعد فتحعلى شاه وى را به تهران دعوت نمود و در حق او نهایت احترام را به جا آورد و از شیخ درخواست کرد تا در تهران مقیم شود، اما او این درخواست را رد کرد و به یزد مراجعت کرد. در سال ۱۲۲۹ ق. در راه زیارت عتبات به کرمانشاه وارد شد و با استقبال مردم و شاهزاده محمدعلى میرزاى دولت شاه حاکم کرمانشاهان روبرو گشت و به اصرار حاکم در کرمانشاه اقامت کرد. در مدت اقامتش در آنجا سفرهایى به قصد حج و زیارت عتبات انجام داد. پس از مرگ دولت شاه، در سال ۱۲۳۷ ق. عازم مشهد شد و در میانه راه چندى در قزوین توقف کرد. در همین زمان بود که با مخالفت برخى عالمان روبه‌رو شد که پاره‏اى از دیدگاه هایش را غلوآمیز و انحرافى تلقّى مى‏کردند.
نخستین مخالفت آشکار با احسایى از جانب ملامحمدتقى بَرَغانى، معروف به شهید ثالث، از عالمان با نفوذ قزوین صورت گرفت. نقل شده است که برغانى در آغاز مانند دیگر بزرگان قزوین، حرمت شیخ را نگاه مى‏داشت، اما در مجلسى که احسایى به بازدید او رفته بود، از روى آگاهى، عقیده خاص وى را در باب معاد جسمانى جویا شد و پس از شنیدن پاسخ، به وى اعتراض کرد و آن مجلس با جدال اطرافیان به پایان آمد. این رویارویى به میان مردم نیز کشید و جمعى از علما از احسایى کناره جستند.
رکن‏الدوله، علینقى میرزا حاکم قزوین، محفلى براى آشتى علما با حضور آن دو ترتیب داد اما این بار گفت‌وگو به تکفیر احسایى از جانب برغانى انجامید و انتشار این تکفیر توقف بیشتر احسایى را در شهر دشوار ساخت. احسایى از قزوین به مشهد و سپس به یزد و از آنجا به اصفهان و کرمانشاه رفت و در تمام شهرها با سردى از او استقبال شد، گر چه هنوز هم کمابیش از پایگاه مردمى برخوردار بود. اما تلاش برغانى در تأکید بر تکفیر او و نامه‏هایى که در این‌باره مى‏نوشت، از عواملى بود که عرصه را بر احسایى در واپسین سفرش به کربلا تنگ کرد و او را از نیّت ماندگار شدن در آنجا منصرف ساخت. آنچه از فتواى برخى علما بر ضد احسایى نوشته‏اند، مربوط به همین اوان و پس از آن است. 

حمید رشادیان - تورج گیوری

https://siasatrooz.ir/vdchmknz623nvid.tft2.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی