يكي از اتفاقات نسبتا خوب جامعه هنري ايران، برخوردهاي ملموس و سريع با برخي اتفاقات و پديدههاست.
اينكه هنرمندان در همراهي و همگامي با مردم و جامعه خود قدم برميدارند و بيتفاوت از كنار آن نميگذرند، اتفاق مباركي است. به عنوان مثال و شايد در معاصرترين اين اتفاقات بتوان به موضوع تشييع شهداي غواص در تهران و سراسر كشور پرداخت. كمپيني كه راه افتاد و همه آنها كه خود را مديون شهدا ميدانستند، سعي كردند به نحوي با اين حادثه بزرگ همراهي كنند. عدهاي شعر و ترانه گفتند، برخي تصنيف و ترانه خواندند و نماهنگ ساختند، كتاب منتشر شد، تئاتر خياباني اجرا شد و حتي خبر از ساخت فيلم درخصوص اين شهدا مطرح است.
درخصوص اتفاقات ديگر هم موضوع با كمي ضعف و قدرت متفاوت به همين نحو است. همين فاجعه منا هم از آن موضوعاتي كه هنرمندان و نخبگان، احساس مسئوليت كردند و با واكنشهاي خود در محافل مختلف، باز هم با مردم همراهي كردند.
مثلا روز گذشته اهالي هنر در ساختمان شماره ۲ خانه سينما دور هم جمع شدند و يا به همت جانبازان موزه صلح تهران و اقشار مختلف هنرمندان و خانه سینما، کمپین میلیونی جمعآوری امضا در سایت موزه صلح تهران برای محکومیت فاجعه منا و همچنین درخواست پیگیری از سازمان ملل برای کمک به افشاي حقایق این واقعه، در دسترس عموم شكل گرفت.
اين موج احتمالا طي روزهاي آينده نيز ادامه خواهد داشت. اما شايد بتوان يك نيمچه نقدي را هم به همين قشر هنرمند و فرهيخته جامعه داشت. همراهي با مردم اتفاق خوبي است، اما كافي نيست.
بيانيه، كمپين، ابراز همدردي يا هر اتفاق خوب ديگر تنها يك حلقه از زنجيرهاي است كه بايد شكل بگيرد. هنرمند جامعه ما بايد با افراد عادي تفاوتي اساسي داشته باشد. اگر ذهن مردم عادي در اثر يك حادثه و رخدادي براي چند روز درگير ميشود و واكنشهاي آني و كوتاهمدت بروز ميدهند، ذهن هنرمند اين جامعه بايد بيش از اينها به كار بيفتد و با ابزار و لوازم هنري كه آن را خوب مشق كرده، براي شهرت يا اثرگذاري بيشتر آن اتفاق كاري مهم انجام دهد. كسي منكر حركت خوب همراهي با مردم نيست، اما از يك جاي كار بايد هنرمند مردم را با خود همراه كند.
اگر اين روزها مثلا جامعه هنري ما (به خصوص حوزه تصوير و نمايش) به كمكاري درخصوص اتفاقات مهم انقلاب، دفاعمقدس يا حتي مسائلي قريبتر نظير فعاليتهاي هستهاي صلحآميز ايران، نقش تروريستها در منطقه و... متهم ميشود.
متاسفانه اين اتهام تا حدود زيادي وارد است. اينكه برخي هنرمندان موضوعاتي كماهميت يا با فراواني و عموميت كمتر را برجسته ميكنند، اما به راحتي چشمشان را بر حوادث و اتفاقات مهم ميبندند، جاي نقد جدي دارد. اينكه برخيها سياهنمايي را دوست دارند، اما وقتي پاي تعريف از بزرگيهاي ملت به ميان ميآيد، با فيگورهاي روشنفكري، خود را سفارشي ساز نميدانند، جاي تاسف دارد.
هنرمند اگر قرار است چراغ جامعه باشد و راه را نشان دهد، بايد كمي در رفتار خود تفكر كند و سعي كند با نگاهي درست و عميق، جامعه را به دور از برخوردهاي احساسي با خود همراه كند.