با توجه به اینکه با گذشت کمتر از یک هفته شاهد اتفاقات تروریستی در کشور بودیم و پدرتان هم در حادثه مشابه دهه شصت ترور شد و اینکه دبیر بنیاد هابیلیان (شهدای ترور) هستید، میخواهیم بیشتر درباره اوضاعی که در آن زمان رخ داد و منجر به ترور پیدرپی شخصیتها و مردم میشد برایمان توضیح دهید.
بله، آن موقع شرایط جامعه در دهه شصت و اوایل پیروزی انقلاب اسلامی طوری بود که دشمن تصور میکرد با توجه به اینکه هنوز نهادهای کشوری و ساختارهای حکومتی درست شکل نگرفته و آن قوام و قدرت لازم را ندارد اگر بتواند با هجمههای نظامی شخصیتها و مردم را از پا در بیاورد فرصت خوبی برای نابودی انقلاب پیدا میکند، لذا در آن دهه شاهد هستیم که انواع و اقسام تجربههای نظامی را علیهمان به کار میبرند وما داشتیم آنها را همزمان تجربه میکردیم.
یعنی بحثهای تجزیهطلبانه در مناطق مرزی، جنگ تحمیلی صدام علیه جمهوری اسلامی و همچنین ترورهای وسیع و گسترده توسط منافقین در داخل کشور را شاهد بودیم. همه اینها همراه با تحریمهایی که امریکا علیه مان اعمال میکرد به نظر میرسید با توجه به شرایط خاصی که در کشور ما حاکم بود قاعدتاً باید جمهوری اسلامی از پا در میآمد.
با این تفاسیر چطور شد که انقلاب نوپای مردم با این هجمههای نظامی و تحریمی از هم نپاشید؟
آنچه دو چیز مانع این قضیه (فروپاشی انقلاب) بود، یکی وجود رهبر قدرتمند نظام حضرت امام(ره) که مردم گوش به فرمان اوامر او بودند و دوم حضور گسترده مردم در صحنه اجازه نداد چنین چیزی محقق شود. این شرایط آن دوران بود که منافقین به صورت گسترده ترور میکردند اما آن چیزی که در تهران در چند روز گذشته شاهد بودیم نسبت به آن ترورهایی که در دهه شصت توسط منافقین واقع شده بود، اصلا قابل مقایسه نیست. براساس فرمایش رهبر انقلاب واقعاً باید این حادثه اخیر را نسبت به آن دوران به ترقهبازی تشبیه کرد.
پدرتان چه زمانی شهید شدند و شما چند سال داشتید؟
خب پدرم شهید هاشمینژاد در همان اوایل دهه شصت توسط منافقین به شیوه انتحاری روشهایی که امروز داعش به کار میبرد شهید شدند. این روشها در آن زمانها علیه مردم ما به کار میرفت. آن زمان پدرم و چهار امام جمعه دیگر را در شهرستانها و استانهای مختلف به شهادت رساندند و آن موقع من ۱۶ سالم بود.
تروری که برای پدر شما هدفگذاری شده بود جزو ترورهای کور نبود، چرا باید پدر شما که منصب رسمی ندارد ترور شود؟ مگر چه ویژگیهایی داشت که باعث میشد منافقین از او احساس خطر کنند؟
من درباره ترور کور و ترور هدفدار عرض کنم که خب منافقین هر دو شیوه را در مورد مردم ما به کار بردند، هم ترورهای هدفمند درباره شخصیتهای نظام و هم ترورهای عمومی مردمی و هر کدام هم هدف خاصی را دنبال میکرد. ترورهای هدفمند به این دلیل شکل گرفت که گروههای تروریستی در ابتدا شروع اقدامات تروریستی و جنایتکارانه تصورشان بر این بود اگر از شخصیتهای نظام کسانی که رهبری فکری و اجرایی نظام را دارند ترور کنند، قادر خواهند بود در سایه هرج و مرج وسیعی که قاعدتا باید به وجود میآمد کشور را ساقط کنند و خودشان به زور حاکمیت مردم را در دست بگیرند.
اینکه شما فرمودید چرا پدر من، باید بگویم که ایشان سمت رسمی نداشتند اما نقش بسیار عمیق تاثیرگذاری در شکلگیری نظام جمهوری اسلامی داشتند. شما ملاحظه کنید اولین هدفی که منافقین اجرا کردند در مورد رهبر انقلاب بود. ایشان آن موقع فقط امام جمعه تهران بودند، در ظاهر قضیه شاید نقش اجرایی نداشتند اما دشمن به خوبی نقش عمیق و گستردهای که رهبر انقلاب داشت، به خوبی درک کرده و میدانست در آینده این نقش چه تأثیراتی در جامعه میگذارد، لذا هدفمند این نقشه را اجرا و به اصطلاح شخصیتهای نظام را ترور کردند. شهید مطهری هم همینطور؛ شما اگر ملاحظه کنید دو ماه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی شهید مطهری که فقط یک ایدئولوگ در انقلاب اسلامی بود، به شهادت میرسانند. این نشان میدهد که دشمن از نقشهای آگاهی دارد و رهبری فکری جامعه را شناخته و میداند که کسانی که مرزهای انقلاب اسلامی را میتوانند حفظ کنند چه کسانی هستند و ترورهایی که در مورد شخصیتها انجام شد در این چارچوب بود.
به تشکل بنیاد هابیلیان میرسیم، اول اینکه چطور شد این بنیاد تشکیل شد و قرار شد هفده هزار قربانی ترور، تشکیلاتی داشته باشند و بعد بفرمایید هدف بنیاد هابیلیان چه بود؟
ببینید ظرفیت خانوادههای شهدای ترور ظرفیت بسیار بزرگی است. خانواده شهدای ترور در کشورمان سندهای زنده جنایات تروریستی هستند، طبیعتا این اسناد زنده تأثیرات بسیار زیادی در داخل و خارج از کشور میتوانند برای بیان عمق جنایات تروریستها داشته باشند. میتوانند دست کشور را به لحاظ ادعاهایی که دشمنانمان علیه کشورمان به کار میبرند پر کنند. میدانیم که دشمن برای پیشبرد اهدافش سازمانهایی را مانند سازمان ملل تعبیه کرده برای اینکه وقتی میخواهد هدفی را مورد تهاجم قرار دهد از چند جانب بتواند این کار را پی گیرد.
بر همین اساس وقتی میخواهد به کشوری صدمه برساند معمولا ابتدا تحریم میکند و سپس متهم به نقض حقوق بشر و بعد حملات مختلف تروریستی را در آن کشور ترتیب میدهد. شما ملاحظه بفرمایید همه گروههای تروریستی را تقریباً اینها هدایت میکنند اینها اعترافات صریح خودشان است که تشکیل داعش، طالبان و القاعده جزو مواردی است که خانم کلینتون وزیر خارجه قبلی امریکا حتی به آن صریحا به حمایت و تشکیل آنها اعتراف میکند.
گاهی دشمن همه این کارها را با هم انجام میدهد برای اینکه بتواند به هدف صدمه برساند، ما به عنوان اسناد زنده جنایات تروریستی به نظرمان آمد اگر خانواده شهدا تشکلی داشته باشند، میتوانند درباره ادعاهای حقوق بشری دشمن و در مقابل ادعاهای کذب حامی تروریست بودن کشورمان فعالیت داشته باشند و نشان بدهند که کشور ما نه تنها حامی تروریسم نیست که همیشه طبق گفته بسیاری از خود غربیها نقش ثباتدهنده داشته و خود یکی از بزرگترین قربانیان تروریست از اول پیروزی انقلاب بوده است.
چه ویژگیای در ترورهای دهه شصت بود که میخواستید آن را برای جهان برجسته کنید؟
نوع حوادث تروریستی که در کشور ما انجام میشود نسبت به واکنشهای محکوم شدن توسط دنیا از نوع بینظیر است، در دهه شصت دشمن تصور میکرد که منافقین میتوانند جمهوری اسلامی را از پای در بیاورند و لذا در مورد جنایت عمیق و وسیعی که اینها در کشور انجام دادند کاملا نه تنها سکوت کردند بلکه اختیارات گسترده مالی، لجستیکی و رسانهای هم در اختیار تروریستها قرار دادند. شما میدانید یک حادثه تروریستی کوچک وقتی در جایی واقع میشود همه تقریبا به شکل نمادین هم که شده، آن حادثه را محکوم میکنند، مثلا در همین حادثه اخیر تهران همه ولو اینکه خود امریکاییها که دستاندرکار این جنایات هستند، خودشان به ظاهر محکوم میکنند. اما در دهه شصت چنین اتفاقی رخ نداد. وقتی رئیسجمهور و نخستوزیر و رئیس دیوان عالی کشورمان در حادثه تروریستی به شهادت میرسند یک کلمه حتی در محکوم کردن ظاهری اینها چیزی را از جهانیان ملاحظه نمیکنید. این واقعا در حوادث جهان استثنا است و نشان میدهد که کاملا این جنایات عمیق و گسترده بوده و زخمهایی که تروریستها در کشور ما ایجاد کردند توسط کشورهای غربی سازماندهی شده بود.
خب اینها را ما باید بازتاب بدهیم و نباید بگذاریم در تاریخ انقلاب اسلامی ما مدفون شود. نباید اجازه دهیم که دنیا از این جنایات چیزی نداند که اکنون اینطور شده است. از طرفی نسل جوان ما هم شاید یکی دو نسل بعد از آن دوران چیزی از اتفاقاتی که بر سر مردم ما آمد ندانند و شاید برخی متوجه نباشند که حامیان این گروههای جانی چه بر سر مردم ما آوردند. نسل جوان نمیدانند که این حامیان چگونه سکوت کردند و کمک کردند به توسعه وقایع تروریستی در کشور اما تشکیل بنیاد هابیلیان به روشنگری این اتفاقات خیلی کمک میکند. این بنیاد میتواند در این دنیای وانفسا و با فضای مجازی و شرایطی که وجود دارد اجازه ندهد که به فرمایش رهبری جای قاتل و مقتول عوض شود. اگر ما مسیر را درست تبیین نکنیم قطعا چنین اتفاقی خواهد افتاد. به نظر میرسد که بنیاد هابیلیان در این زمینه توفیقات زیادی داشته و باید این مسیر قطعا تقویت شود. لیست شهدای هفده هزارگانهای که مجموعه ما از ترور تهیه کرد امروزه سند محکمی در مقابل دشمن است برای آنکه نشان بدهیم ما در تاریخ انقلاب اسلامی چه مظلومیتهایی داشتیم و قربانی ترور شدیم و باز بیشتر از آن اینکه ما باید به صورت گسترده نحوه شهادت این عزیزان و گروههایی که دست به این اقدام زدند و حامیان آنها را برای نسل جوان بازگو کنیم که بتوانیم دشمن را به عقب برانیم.
نکاتی که اشاره کردید درست است اما کاری که به عنوان سند در دنیا ثبت شود و قابل استناد باشد چه؟ میتوانستید در سازمان ملل حداقل گروهک منافقین را گروهک تروریستی معرفی کنید، این اقدامات از سوی بنیاد هابیلیان صورت گرفته است؟
ببینید ما یک سری اقدامات انجام دادیم که خیلی موثر اما خیلی کم بود، یعنی ما توانایی این کار را در خارج از کشور داریم ولی خب بعضا شاید مسئولینی وجود دارند که این مسئولین خیلی به دلایل مختلف استنباط درستی از اقدامات ما نداشته باشند و لذا در رفت و آمد ما به سازمانهای بینالمللی اینکه استنباط درستی برای این کار چقدر ضروری است توسط این مسئولین واقع نشده باشد، تاثیر زیادی میگذارد. ما یکی دو سفر که توانستیم به سازمان ملل برویم به خصوص در کمیته حقوق بشر سازمان ملل تاثیرگذاریهای بسیار زیادی داشتیم و توانستیم با تبیین آنچه که در کشور ما واقع شده با برخی از مراکز حقوق بشری ارتباط برقرار کنیم و همین لیست ۱۷ هزار شهید ترور ما در یکی از گزارشهای سازمان ملل ذکر شد. و در گزارش آمد که هفده هزار تن از مردم ایران و حتی اسم هم برده شد که توسط گروههایی مانند سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به شهادت رسیدند. اینها چیزهایی بود که با یکبار رفتنمان تأثیر گذاشت و قطعاً بیش از اینها باید تأثیر داشته باشیم، اما متأسفانه همانطور که عرض کردم استنباط درستی توسط دولتها از این مجموعه وجود ندارد.
مگر بنیاد خصوصی نیست مگر برای اقداماتی که اشاره کردید احتیاج به اجازه دولت دارید؟
چرا خصوصی هستیم، نه ما منتظر اجازه کسی نیستیم و به هر حال با تواناییهای خودمان آنچه که امکانپذیر باشد، انجام میدهیم. ولی در همه دنیا مرسوم است مجموعههای فرهنگی و غیرفرهنگی کشوری مورد حمایت واقع شوند و در کشور ما باید این مدنظر باشد، به هر حال این مجموعهها احتیاج به پشتیبانی دارند و نمیتوانیم بگوییم که بدون پشتیبانی مجموعهای بتواند همه اموراتش را دقیقا انجام بدهد. به هر حال برای پیشبرد اهداف بنیاد در زمینه بحثهای حقوق بشری بحثهای بسیار گسترده و جنبههای مختلفی وجود دارد که اگر ما بخواهیم درست به آن بپردازیم و تبیین کنیم، طبیعتا نیاز به حمایت داریم البته ما این کار را به لحاظ محتوایی بسیار خوب میتوانیم انجام بدهیم اما اینکه بتوانیم تمام این موضوع را پوشش داده و حداقل کف آن چیزی که نیاز است، انجام بدهیم این با یکی دو سفر به سازمان ملل در طول ۱۰ سال گذشته تامین نخواهد