یک: احساس عجول است و سرعت تحولات و جریان اینترنت این عجله در داوری رویدادها را مضاعف میکند. آنقدری که اگر حواسات نباشد، بیهیچ بنیان نظری و حتی بیهیچ مشارکت یا مشاهدهای از نزدیک و با تماشای چند کلیپ کوتاه و آن هم از زاویهای بسته، حکم قطعی میدهی! درد را نشناخته، از درمان مینویسی!
دو: آیا تظاهرات اخیر صرفا ریشه اقتصادی دارند؟ آیا خودجوشاند؟ آیا شعارها تنها همینهایی هستند که در ویدیوها میشنویم؟ جمعیت معترضین در هر کدام چقدر است و تعداد تماشاگران چقدر؟ ترکیب زن و مرد چطور؟ یا پیر و جوان؟ یا بومی و مهاجر؟ خاستگاه اقتصادی حضار کجاست و پایگاه اجتماعیشان کجا؟
سه: آیا به صرف تشابه و همزمانی اعتراضات در قم و مشهد و اصفهان و غیره، میشود انگیزه همه آنها را یکسان دانست؟ و اگر تفاوتی میانشان باشد، آیا با دارویی واحد میشود علاجشان کرد؟ آیا این تحرکات تودهای است یا سازمانیافته؟ رسانههای جمعی در برابرشان فعالاند یا منفعل؟
چهار: نهادهای انتظامی و حاکمیتی را که نمیدانیم، اما در بین خودمان در جایگاه روشنفکر و شهروندانی مسئول آیا اصلا کسی حواساش به جمعآوری، دستهبندی و تجزیه و تحلیل دادههای پراکنده هست؟ یا پایمان را روی هم انداخته و باچشمانی خیره بر گوشیهایمان تحلیلهایی را میخوانیم که بیشتر تخیّلاند؟
پنج: تعارف که نداریم، داریم؟ ما این کشور را را دوست نداریم،
مگر نه؟ عاشقاش هستیم! ما صبح تا شب با هم دعوا میکنیم، روی اعصاب هم خط میاندازیم، زن با شوهر، پدر با پسر، مستاجر با صاحبخانه، همسایه با همسایه... اما گوشت هم را هم اگر بخوریم، استخوان هم را دور نمیاندازیم! راز هزاران سال ماندگاری این دیارِ قشنگ و لبالب از یار اصلا همین است. اما و هزار اما که میتوان و باید، سرزمینی بهترتر داشت. نیّت خوب کفایت نمیکند، گاه میشود حکایتِ دوستی خاله خرسه...، احساس به جای خود، برای عقل دوراندیش اهمیتی بیشتر قائل شویم.
این یادداشت از کانال تلگرامی حسین دهباشی بازنشر داده شده است.