?>?> تور کتابگردی خانوادگی | سیاست روز
پنجشنبه ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ - ۰۰:۵۵
کد مطلب : 95753
تجربه‌ای تازه از جنوب تهران در شهر آفتاب

تور کتابگردی خانوادگی

تور کتابگردی خانوادگی

پیدا شدن سر و کله «نمایشگاه کتاب تهران» یعنی بهترین فرصت برای خیلی‌ها که دنبال تفریح هستند حتی؛ خانوادگی می‌روند و کتابی می‌خرند و دورهمی ناهاری هم می‌زنند! تا باشد از این جور تفریحات سالم برای ملت ما.
خرج زیادی هم ندارد رفتن به نمایشگاه کتاب از مترو گرفته تا اتوبوس شهری و حتی ماشین شخصی. خصوصا امسال که انصافا فضای «شهر آفتاب» که محل برپایی نمایشگاه باشد، هم فال است و هم تماشا. فضای دنج و البته بزرگی که خانه ایده‌آلی برای کتاب و اهالی‌اش می‌تواند باشد. یعنی بهتر از این مگر می‌شود سراغ داشت واقعا.
فکر کنید با مترو عازم شهر آفتاب می‌شویم؛ از هر گوشه پایتخت راحت قابل دسترسی‌ست. ساختمانش بوی نو می‌دهد از جنس بوی کاغذهای یک کتاب تازه. از آنجا به بعدش نیز سردرگم نمی‌شوی چون تازه از ساختمان مترو که پیاده می‌شوی کلی از این ون‌های بامزه، براحتی مردم را به سالن‌های اصلی می‌برند.
چندین سالن بزرگ شیشه‌ای بهم چسبیده که ناشران و غرفه‌های مختلف را درونش جای داده. البته برای ناشران بخش عمومی است چون ناشران دانشگاهی و کودک و غیره درون چادرها جایی گرفته‌اند که در اندازه خود، شیک و خوشگل‌اند. لااقل فکر نمی‌کنم چنین امکاناتی را در مصلی دیده باشیم.

شوی کتاب در جمع خانواده‌ها
از آن بی‌نظمی مصلی خبری نیست؛ نه اینکه نباشد ولی نه مثل قبل. ولی تا چشم کار می‌کند خانواده‌هایی را می‌بینی که یا لابلای غرفه‌ها می‌چرخند و یا از فضای نمایشگاهی شهر آفتاب استفاده می‌کنند. بالاخره همه چیز مهیای یک سفر فرهنگی توریستی است! همه روی چمن‌ها و بخش‌های سبزی که از قبل تدارک دیده شده، لم داده‌اند.
فضا برای استراحت مردم انگاری کم است؛ فضاهای آماده را می‌گویم خصوصا اینکه مردم تا خسته می‌شوند یا اطراف غرفه‌ها نشسته‌اند یا بیرون از سالن‌ها هرجایی که چشم کار می‌کند، کنار هم نشسته و کتاب‌هایشان را ورق می‌زنند. شاید کسی فکرش را نمی‌کرد که این همه جماعت به سمت شهر آفتاب هجوم بیاورد. البته جمعیت پنجشنبه و جمعه در روزهای میانی برگزاری نمایشگاه، بعید می‌دانم دیگر تکرار شود.
بازار سلفی گرفتن‌ها هم که گرمِ گرم است از همان دم پارکینگ یا وقتی از مترو بیرون می‌زنی، عکس انداختن‌ها شروع می‌شود. موسیقی هم که در فضا می‌پیچد و حال و هوای نمایشگاهی بودن فضا را دوچندان می‌کند.
هرکسی سرش به کاری گرم است؛ موجودی ساکنی را در اینجا نمی‌بینی، همه درحال جنبیدن‌اند و اینکه از همه قشری نیز هستند از خدماتی‌ها تا بچه‌های بازیگوشی که توی سالن کودک و نوجوان مشغول بازی یا عکس انداختن با عروسک «صمدِ» مجموعه شکرستان هستند! انگار دنیا را بهشان داده‌اند وقتی بادکنک و همین عروسک‌ها و رنگ‌های شاد غرفه‌های آنجا را می‌بینند. فکر می‌کنم بهترین جای نمایشگاه کتاب باشد البته اگر بیخیال خوردنی‌ها بشویم.

حمله به سمت غذاهای گران‌قیمت
اغذیه‌فروشی‌ها که کارشان سکه است به خصوص دم ظهر و عصر و گاه برای رسیدن به یک ساندویچ، صف هم می‌بینیم. جمعیت زیاد است البته و این گلایه‌ای ندارد. بالاخره این جمعیت را باید سیر کرد. البته برندهایی اغذیه‌ای که اینجا هستند نیز اسم و رسمی دارند. بخورید و مطمئن باشید که کارتان شاید مثل قبلترها دیگر به بیمارستان نمی‌کشد.
بیچاره دانشجویان که درون غرفه‌های دانشگاهی و آموزشی در چرخش هستند. غرق در کتاب خریدن‌اند! یکی دنبال کتب کمک آموزشی هست و به فکر کنکور و دیگری دنبال سفارشات فلان استاد که اجبارا باید بخری. لااقل با تخفیف چنددرصدی می‌توانند چندکتابی بخرند و دردشان را دوا کنند. اینها زیادی مظلوم‌اند! چون از نمایشگاه آمدن فقط پول‌خرج‌کردن را می‌بینند.
نشانی این جماعت نیز کوله‌های سنگین به دوش و یا کیف‌های مسافرتی است که تویش کتاب ریخته‌اند و از سر و کول غرفه‌ها بالا می‌روند.

خارج از توصیفات خوشمزه!
حالا خارج از این توصیفات خوشمزه! «شهر آفتاب» خود جنس است برای میزبانی نمایشگاهی مثل کتاب. قیافه به روزی دارد و بی‌ریخت نیست. خوش‌مسیر است اتفاقا وگرنه این همه پارکینگ چندهزار نفری‌اش پر نمی‌شد. از آن ریسک‌های یک‌هویی بود که اتفاقا در همان دوره اول برپایی نمایشگاه کتاب جواب داد.
پیشنهاد برای بهتر شدن برگزاری زیاد هست؛ خصوصا اگر ارشادی‌ها بچرخند و از مردم بپرسند اتفاقا ریز و درشت مشکلات را. بالاخره مردم‌اند که باید راحت باشند. امیدوارم دوستان ارشاد حاضر در نمایشگاه نیز همگی مثل هم نباشند که صرفا توی اتاق‌های رئیس و روسا دورهم بشینند.
جاهایی را می‌بینیم به اسم فلان مرکز مثل نظارت کتاب و غیره اینجا، که صرفا جمع شده‌اند و از هم پذیرایی می‌کنند. بعید می‌دانم حتی یک دور کامل نمایشگاه را چرخیده باشند! البته انهایی که باید تخلفات ناشران بینند، دیده اند و گوششان را هم پیچانده اند!
بگذریم فعلا که نمایشگاه کتاب حال خوبی دارد. کمی بی‌نظمی‌هایش مثلا در رفت وآمد مردم بخصوص ساعت اتمام آن، قابل توجیه می‌زند. البته کسی بدش نمی‌آید که اینها نیز کلهم حذف شود. اینجا خانواده‌ها برای ساعتی هم که شده حتی با کتاب نخریدن، دور هم خوش‌اند. (فردا)

https://siasatrooz.ir/vdcipya3.t1aww2bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی