سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶ - ۲۲:۵۹
کد مطلب : 101333

آنها دلشان همه یا هیچ می‌خواهد

برجام چه می‌شود؟ پایبندی ایران به برجام تایید می‌شود یا نمی‌شود؟ ترامپ با برجام چه می‌کند؟ چرا آمریکا بر عدم اجرای تعهداتش اصرار دارد؟...

برجام چه می‌شود؟ پایبندی ایران به برجام تایید می‌شود یا نمی‌شود؟ ترامپ با برجام چه می‌کند؟ چرا آمریکا بر عدم اجرای تعهداتش اصرار دارد؟ چرا ترامپ می‌خواهد ایران را ناقض برجام معرفی کند؟ از جمله سوالاتی است که این روزها به کرات مطرح می‌شود و محافل رسانه‌ای و سیاسی و اقتصادی کشور را مشغول خود ساخته است.
مجموع این سوالات یک اصل را نشان می‌دهد و آن اینکه ترامپ برجام را به گروگان گرفته است. كليد واژه‌اي از سوي آمريكايي‌ها در مقاطعي مطرح گرديد و آن اينكه آمريكا يا بر سر همه چيز توافق مي‌كند يا هيچ توافقي نمي‌شود. هر چند محافل رسانه‌اي همه يا هيچ را به سياست هسته‌اي آمريكا نسبت دادند ولي ماهیت اصلی این گفتار در کليد واژه گفتاري آمريکايي‌ها در دوره اوباما و ترامپ سه اصل اجازه هسته‌اي به ايران نمي‌دهيم، ايران نبايد از تروريسم حمايت کند و اولويت آمريکا رضایت تل آویو است، مشاهده مي‌شود.
براين اساس مي‌توان گفت که واژه همه يا هيچ در گفتمان آمريکايي صرفا در قالب توافق هسته‌اي نبوده و هر سه عوامل مذکور را دربر مي‌گيرد که البته مولفه‌هايي مانند حقوق بشر و يا گزينه نظامي به عنوان ابزار فشار در اين عرصه مطرح شده‌اند. آنچه از ابتدای ورود ترامپ به کاخ سفید نیز مشاهده می‌شود در مجموع در قالب همین اصل است هر چند که نوع ادبیات آن متفاوت است.
اکنون حمايت از مقاومت ملتها، بيداري اسلامي، مبارزه با رژيم صهيونيستي و تسليم رفتارهاي منطقه‌اي آمريکا نشدن و داشتن توان موشکی و دفاعی بالا مولفه قدرت ايران هستند. آنچه غرب در فضاي جنگ نرم صورت مي‌دهد کم ‌ارزش نشان دادن اين دستاوردها و حتي اهميت‌زدايي از آن است.
به کاربردن واژه‌هايي مانند حمايت ايران از تروريسم منطقه، سپاه ايران عامل بحران و تفرقه در منطقه است و باید تحریم شود، ايران جنگ نيابتي در منطقه به راه انداخته در حالي كه در داخل چالش اقتصادي دارد، عملکردهای نظامي ايران در منطقه موجب تنش همسايگان با آن شد، تغيير رفتار ايران عامل ثبات در منطقه و ارتقابخشی جايگاه منطقه‌اي و منافع اقتصادي ايران است و... از جمله اين واژگان است.
جالب توجه آن است که آمريکا در حالي رابطه سياسي با همسايگان را نشانه قدرت منطقه‌اي عنوان مي‌کند که از يک‌سو خود حضور نظامي در منطقه را تقويت مي‌کند و از سوي ديگر رابطه با کشورهايي (کشورهاي عربي) را نشانه اقتدار و جايگاه منطقه‌اي معرفي مي‌کند که اين کشورها هيچ استقلالي نداشته و مطيع آمريکا هستند و ارتباط با آنها دستاورد چنداني ندارد حال آنکه ديپلماسي عمومي و مقاومتي ظرفيتي بزرگ براي ايران در منطقه است.
به عبارتي هدف نهايي آمريکا آن است که ارزش مبارزه با آمريکا را به ضدارزش و مذاکره با آمريکا براي به اصطلاح لغو تمام تحريم‌ها را به ارزش مبدل سازد.
در این میان یک کلید واژه قابل توجه مشاهده می‌شود و آن اینکه سران آمريکا تاکيد مي‌کنند، برجام براساس راستي‌آزمايي رفتاري ايران خواهد بود نه اعتماد به آن.
آنچه از رفتار آمريکايي‌ها برآورد مي‌شود، آن است که آنان بعد جديدي از توافق دو مرحله‌اي را براي خود تعريف کرده‌اند و آن توافق هسته‌اي در مرحله نخست و پيش‌برد ساير اهداف همزمان با اجراي توافق است. به عبارتي در تعريف جديد آمريکايي‌ها از توافق دو مرحله‌اي ابتدا بر سر چگونگي اعمال محدوديت‌هاي هسته‌اي ايران و چگونگي لغو تحريم‌ها توافق صورت مي‌گيرد و پس از امضای توافق فاز دوم حرکت آمريکا براي رسيدن به همه آنچه در ذهن دارد آغاز مي‌شود.
اوباما مرحله نخست توافق هسته‌ای یعنی نگارش برجام با آن همه ابهامات را اجرایی کرد و اکنون چنانکه جان کری به ترامپ توصیه کرد، آمریکا سعی دارد تا از برجام نردبانی بسازد برای سایر اهداف از پیش تعریف شده که در روند امضای برجام امکان بیان آن نبوده است.
در این میان راهبرد آمريکا بر اساس اصل تقسيم کار با متحدان چينش شده است بگونه‌اي که محور رهبري با آمريکا است.
چنانکه در برجام مطرح شده، مسئول راستي آزمايي هسته‌اي ايران آژانس بین‌المللي انرژي اتمي مي‌باشد. آنچه در کارنامه آژانس مشاهده مي‌شود عدم صداقت رفتاري و وابستگي شديد آن به غرب است بگونه‌اي که به مجري اهداف غرب مبدل شده است.
هر چند که جمهوري اسلامي ايران تاکيد دارد که پذيرنده بازديد آژانس از مراکز نظامي نخواهد شد اما نبايد از ترفندهاي پنهان آمريکا غافل بود. آمريکا در حالي که آژانس در حال راستي آزمايي است از يک‌سو با سوالات بي‌پايان، سعی دارد ايران را گرفتار چرخه مذاکره با آژانس مي‌نمايد که نتيجه آن نيز عدم لغو تحريم‌ها است در حالي که در فضاي رسانه‌اي چنان تبليغ خواهد کرد که با راستي آزمايي آژانس، تحريم‌ها لغو و سرمايه‌گذاري خارجي در ايران رونق خواهد گرفت و ايران در منطقه نيز موقعيتي ممتاز مي‌يابد.
از سوي ديگر در فضاي قدرت نرم تلاش مي‌کند که ديدگاه ملت ايران را در قبال دشمني آمريکا با ترديد همراه سازد و به نوعي پشتوانه ملي نظام در حفظ ارزش‌ها را کاهش دهد، در حالي که همزمان با برجسته‌سازي عدم همکاري ايران با آژانس افزايش فشار جهاني بر جمهوري اسلامي براي آنچه پايبندي ايران به توافق هسته‌اي می‌نامد را مطالبه مي‌‌کند.
به عبارتي آمريکا به دنبال بازگشايي پرونده موشک‌ها در دوره راستي‌آزمايي است در حالي که در تصور خود بر این توهم است که ايران به دليل فشار داخلي و خارجي گزينه اي جز پذيرش آن نخواهد داشت.
بعد دیگر ابزارهای ضد ایرانی آمریکا شامل کنگره می‌شود. کنگره در دوران اوباما در حالي ادعاي لزوم نظارت بر توافق نهايي را مطرح مي‌ساخت که يک کليد واژه در ادبيات گفتاري آنان مشاهده مي‌شود و آن اينکه مسئله پايان شعار مرگ بر آمريکا بايد در بيانيه نهايي گنجانده شود. اکنون نیز در دوران ترامپ از محورهای سخنان نمایندگان کنگره و نیز دولتمردان آمریکا را اعتراض به شعار مرگ بر آمریکای ملت ایران تشکیل می‌دهد.
اين امر زماني نمود بيشتري مي‌يابد که از يک‌سو در فضاي رسانه‌اي آمريکا تلاش مي‌شود تا دشمن ايران را فقط رژيم صهيونيستي و عربستان عنوان دارند که مخالفت‌هاي ادعايي آمريکا با خواسته‌هاي صهيونيست‌ها و رياض در همين راستا است که مکمل آن مواضع صهيونيست‌ها است که مي‌گويند اوباما به سمت ايران پيش رفته و در حال سازش است.
از سوي ديگر چنان القا مي‌سازند که ريشه ناکامي اقتصادي و عدم جايگاه جهاني ايران به خاطر شعار مرگ بر آمريکا است تا مردم را نسبت به اين شعار کليدي بي‌تفاوت و سرد سازند. جالب توجه آنکه گرفتار سازی نخبگان کشور در اشتباه محاسباتی رویکرد تعاملی با آمریکا، از محورهای طراحی آنان است چنانکه برژنسکي ۲۰/۱/۹۴ مي‌گويد توافق مي‌تواند در ميان نخبگان ايراني در باب ضديت با آمريکا ترديد ايجاد نمايد.
فاز دیگر طراحی آمریکایی شامل متحدان منطقه‌ای است. بخشي اصلي متحدان منطقه اي آمريکا ر ا کشورهاي عربي و صهيونيست‌ها تشکيل مي‌دهند. آنچه از سوي آنها مشاهده شده تاکيد کشورهاي عربي مبني بر لزوم پايان حمايت ايران از تروريسم است در حالي که صهيونيست‌ها نيز بر اين اصل و نيز پذيرش ماهيت جعلي اين رژيم تاکيد دارند. آمريکايي‌ها از چند محور می‌خواهند از ترکيب عربي - صهيونيستي براي رسيدن به مقصود بهره گيرند.
آمريکا در حالي با برجسته‌سازي نقش منفي آنان در روند راستي‌آزمايي چهره خود را مثبت نشان مي‌دهد که همزمان تقابل ايران با آنان را زمينه‌ساز به نتيجه نرسيدن راستي آزمايي و لغو تحريم‌ها عنوان مي‌کند در حالي که راهکار خروج از اين وضعيت را عدم حمايت ايران از مقاومت و رويکرد تعاملي با غرب يا به ادعاي آنها، آشتي با جهان عنوان مي‌کنند. آمريکايي‌ها برآنند تا حمايت از مقاومت را يک ضد ارزش معرفي کرده که دستاوردي براي ايران ندارد. آمريکا تلاش دارد تا مدل نه غزه، نه لبنان را در اشکال جديدي پياده نمايد در حالي که محور آن را نيز دوري ملت ايران از ارزش‌هاي مقاومت تشکيل مي‌دهد که با محوريت لزوم تغيير رفتار منطقه‌اي ايران در قبال کشورهاي عربي و صهيونيست‌ها براي لغو تحريم‌ها تشکيل مي‌دهد.
طرح آمريکا براي وارد ساختن کشورهاي عربي و صهيونيست‌ها به مرحله راستي‌آزمايي زماني آشکارتر مي‌شود که آمريکايي‌ها در ادبيات سياسي خود تاکيد دارند توافق هسته‌اي جدید به تامين خواسته‌هاي متحدان منطقه‌اي آمريکا منجر می‌شود و ديگر آنکه آنها مي‌گويند ايران بايد ثابت کند که تهديدي براي امنيت منطقه نمي‌باشد.
بعد دیگر رفتار آمریکا تحرک علیه ایران از طریق متحدان اروپایی است که هر چند با آمریکا فاصله گرفته‌اند اما در باب مطالبات ضد ایرانی با واشنگتن چندان زوایه‌ای ندارند.
هر چند که اروپا بویژه به دلیل مسائل اقتصادی رویکرد به ظاهر دوستانه‌ای با ایران دارد اما در عمل همان سیاست تقابلی را در قالب پلیس خوب و بد ایفا می‌کند. شاید در مقاطعی و مواردی به خاطر منافع اقتصادی رویکردهایی به ایران نشان دهد (به ویژه فرانسه و انگلیس و آلمان) اما این رویکرد بیشتر در قالب وابسته‌سازی ایران به اقتصاد غرب و دور شدن از اصل ما می‌توانیم و اقتصاد مقاومتی و درون‌زا و نیز اعمال فشار بر ایران برای پذیرش خواسته‌های آمریکا و اروپا در مذاکرات بلندمدت پس از توافق هسته‌ای خواهد بود. این همگرایی با آمریکا بویژه در حوزه منطقه‌ای و مقابله با رفتارهای ثبات‌زای ایران در منطقه و عدم حمایت از مقاومت شدت بیشتری دارد.
در جمع بندی کلی از آنچه ذکر شد می‌توان گفت آمريکا در پروسه زماني به نام راستي‌آزمايي و نيز لغو تحريم‌ها، به صورت موازي انسجام ملي، توان دفاعي و موقعيت منطقه‌اي ايران را هدف گرفته تا زمينه‌ساز اقدام نظامي شود. هدف نابودي زيرساخت‌هاي ايران در تمام عرصه‌ها و ايجاد هرج و مرج و آشوب در کشور است که تحقق‌بخش روياي آمريکا و متحدانش براي عقب‌راندن ايران براي ده‌ها سال خواهد بود.
در يک کلام مي‌توان گفت که گزينه نظامي ادعايي آمريکايي‌ها به عنوان مرحله به نتيجه نرسيدن ديپلماسي نمي‌باشد بلکه واژه صحيح آن است. «گزينه نظامي آخرين گزينه پس از ديپلماسي براي مهار ايران است».
آمريکا با حربه ديپلماسي سعي در نابودي ظرفيت‌هاي انساني، تسليحاتي و منطقه‌اي دفاعي ايران دارد تا در نهايت گزينه نظامي را اجرایی سازد.
لازم به ذکر است تا زماني که پيشرفت‌هاي هسته‌اي، توسعه نظامي و موشکي، اصل مبارزه مردم با آمريکا و موقعيت ايران در منطقه وجود دارد آمريکا گزينه نظامي را اجرا نخواهد کرد بلکه پس از اجراي سناريوي حذف اين اصول به سمت گزينه نظامي پيش خواهد رفت.
نکته مهم آنکه يک کليد واژه در ادبيات سياسي آمريکا مشاهده مي‌شود و آن اينکه آنها هرگز از روابط برابر و يکسان سخن نمي‌گويند بلکه تاکيد دارند ايران با تغيير رفتارهايش مي‌تواند اميدوار به کمک‌هاي آمريکا باشد. خلاصه کلام آنکه سياست آمريكا تسليم‌سازي براي رابطه است و اين تسليم شدن يعني آنکه ايران به کشورهاي عقب مانده و ضعيف مبدل شده باشد که گزينه‌اي جز تسليم شدن ندارد. 

نویسنده: قاسم غفوری

https://siasatrooz.ir/vdcipzazpt1aup2.cbct.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی