سخت است اما باید تحمل کرد که خودکرده را تدبیر نیست زیرا دموکراتیک بعضی وقتها انتخاب آزاد را تحتالشعاع قرار میدهد تا سالها جوابگوی پیامدهای آن باشد. میگفت: من خوشم نمیآید کسی حق مرا بخورد، جواب شنید: بازهم به تو، من چشم دیدن هیچکسی را ندارم که سهم دیگری را نوش جان کند و امروز این اتفاق دوم در فروشگاههای زنجیرهای که باید ضامن آسایش و بهداشت و از سویی اطمینان در خرید کالا باشند بهراحتی میافتد! بدون اینکه جایگاهی برای پیگیری وجود داشته باشد زیرا پرداخت حقوق و مزایا و دریافت سهمیههای مختلف اما خارج از شمول ایستادن در صف و اجرای مقررات عمومی برای مدیران ناظر بر این واحدهای توزیعی به عهده همان فروشگاهی است که مدیر آن هستند و بالطبع این مسئول قبل از اینکه نیت نظارت بر رفتارها را داشته باشد نقش مصلح را آنهم نه بهصورت تساوی بلکه به نفع مستأجران واحد فروشگاهی دارد درحالیکه از طریق مالک و مسئول قانونی انتخاب شده است! امروز تعداد برندهای زنجیرهای از انگشتان دو دوست هم افزایش یافته که هرکدام سعی میکنند بهواسطه تبلیغات گسترده آنهم با استفاده ارزان از شبکههای اجتماعی، پیامک و همچنین رسانههای دیداری و شنیداری همراه با وعدههای اهداء جوایز و تخفیفهای ویژه مشتریان را علیرغم شیوهنامههای بهداشتی بهسوی مکانهایی جلب کنند تا علاوه بر خالی کردن جیب آنها هدیهای ارزنده به نام ویروس کرونا را رایگان تقدیمشان نمایند، اگرچه از بدو ورود قارچ گونه این فروشگاههای بهاصطلاح ارزان با عرضه مستقیم کالا، هزاران واحد صنفی کوچک و متوسط در سطح شهرها تعطیل یا نفسهای آخر را میکشند و ادارهکنندگان آنها هم که به امید این شغل تشکیل زندگی داده و به دربهدری و خونجگری افتادهاند تا ضمن پرداخت دیون خود و پایین کشیده کرکره شغل تازهای به دست آورند و زمزمه کنند: «سر پیری و معرکهگیری»! که از اینسو جهان به کام زنجیرهایها شده تا ضمن به چنگ آوردن مشتریان پروپاقرص، از آنطرف عنان تولیدکنندگان مقروض که هرلحظه احتمال ورشکست شدنشان بهواسطه فشارهای امور مالیاتی و تأمین اجتماعی بعید نیست و بالطبع نیازمند نقدینگیها هستند را در دست بگیرند و به آنها دیکته کند برچسبها را با چه قیمتی بر روی کالاها بزنند که این فروشگاهها بتوانند با تخفیفهای صوری در مرتبه اول به عرضه فریبنده بپردازند و باقیمانده را نیز به تابلوی حراج در لاین های میانی فروشگاه به پول نزدیک کنند تا دو سر سود باشد زیرا تولیدکننده ناچار است تابع نظر خریدار عمده که همین فروشگاههای زنجیرهای هستند، باشد که قانونشان تنها نقد فروشی پای صندوق است! و اینهم نیز یکی از اماکن درآمدی شهرداریهاست تا مجموعههایی را خارج از ضوابط اتاق اصناف و حقوق شهروندی اتحادیههای صنفی مختلف ایجاد و با اجارهبهای کلان و بهصورت مزایده در اختیار کسانی قرار دهد که میداند چگونه پول روی پول بگذارند و از چالشهای ایجاد شده توسط بعضی از دولتها در گذشته فرصت به چنگ آورند! دوشنبه ۱۱ مردادماه نزدیکترین و اولین فروشگاه را بانام کوثر هفت انتخاب تا فارغ از مشاهده کالاها و حراجیهای جورواجور به رصد نکاتی ریزی بپردازیم که توسط هیچیک از مشتریان عجول دیده نمیشوند، از ورودی اول شامل دو آسانسور و راهپلهای تنگ و باریک با چند لامپ کم که امروز اتفاقاً تمیز و روشن است میگذریم تا به طبقه دوم یعنی محوطه فروشگاه برسیم. همه کارگران با لباسهای یکرنگ قرمز در حال نظافت و مرتب کردن تمامی قسمتها هستند، بخش مواد پروتئینی کارگران خود را موظف به ضدعفونی و برق انداختن میزها، یخچالها و ابزار کارکرده است، یکی از خانمهای کارگر از دیگری میپرسد، بازرسها چه ساعتی میآیند؟ و او جواب میدهد: نمیدانم، به نظر مدیر رفته تا آنها را بیاورد! شصتم خبردار شد که اینهمه تلاش برای ایجاد نظم و ترتیب به خاطر ورود بازرسانی است که اصولاً باید سرزده بیایند نه اینکه خواجه حافظ شیرازی هم از ساعت و دقیقه ورود آنها خبر داشته باشد. صفهای مرغ و گوشت با دادن برگههای نوبت به متقاضیان مرتب میشود تا محموله آن با وانت روباز زیر تیغ خورشید از راه برسد! چون درصدد تهیه گزارش بودم توجهی به اجناس و اقلام نداشتم و برای امتحان سری به دستگاه عابر بانک کنار سالن زدم تا مبلغی را دریافت کنم. کارت را وارد و رمز و عدد مبلغ را تایپ کردم اما نه پولی تحویل و نه کارت برگشت شد! به دفتر حسابداری رفتم، پس از ده دقیقه معطلی کلید را آوردند و کارت را تحویل دادند. دوباره شروع کردم و بازهم همان اتفاق افتاد و در هر دو مرحله رقم ثبتشده بهواسطه پیامک از موجود کسر میشد. بار دیگر مسئول مربوطه را پیدا کردم تا کارتم را تحویل دهد. او درحالیکه اخمهایش را درهمکشیده بود و کارت را از دستگاه بیرون میکشید گفت: عیب از کارت شماست نه دستگاه! کنار محوطه ایستادم و به ورودی پارکینگ خیره شدم تا بالاخره پژوی خاکستریرنگ متمایل به مشکی درحالیکه چهار جوان متشخص در آن نشسته بودند وارد شد و از طریق رمپهای پارکینگ مستقیماً به طبقه سوم رفت و پس از گذشت نیم ساعت افراد بهوسیله همان خودرو از محوطه خارج شدند که انگار تشریفات بازرسی همان بالا حلوفصل شده بود! و البته پس از خروج آنها باز کاسه همان کاسه و آش همان آش هر روزی بود تا در یکلحظه بیش از دهها نفر پیر و جوان در صفی فشرده و قضایی مملو از ویروسهای مختلف منتظر ورود مرغی باشند که امروز بهجای ساعت یازده صبح به یک و نیم بعدازظهر موکول میشد تا فوج جمعیت بتوانند پس سروکله زدن چندساعته با یکدیگر و مسئولان فروشگاه هرکدام دو عدد مرغ با کارت ملی همراه با ویروس کووید ۱۹ و سویه دلتا پلاس را به خانه ببرند! ماجرای به همینجا ختم نمیشد و کارت عابر بانک هم در اولین شعبه به دریافت پول مفتخر گردید تا مسئولان این فروشگاهها بدانند کرم از خود سیب است نه مشتریان آن تا هرروز به تور کوثر گردی با چاشنی کرونا بپردازند!
نویسنده: حسن روانشید
نویسنده: حسن روانشید