جهان امروز دورانی بس حساس را سپری میکند بگونهای که برخی از ناظران سیاسی آن را همانند دوران پیش از جنگهای جهانی میدانند. در کنار بحرانهای سیاسی و امنیتی جاری در جهان یک نکته قابل توجه بویژه در حوزه اقتصاد مشاهده میشود و آن اینکه نظام سرمایهداری همواره بر یک کلید واژه تاکید دارد و آن لزوم وارد شدن کشورها به نظام جهانی است. قدرتهای غربی چنین ترویج میکنند که کشورها نباید در انزوا باشند و برای ورود به نظام بینالملل تلاش نمایند آنها تاکید دارند که در این معادله حاضر به کمکرسانی به کشورها نیز هستند. شاهد مثال ادعایی آنها نیز اتحادیه اروپاست که بر اساس طرح مارشال آمریکا پس از جنگ جهانی دوم برای بازسازی ویرانههای اروپا شکل گرفت و به مرور به اتحادیهای ۲۸ عضوی مبدل شد.
نظام سرمایهداری با محوریت آمریکا ادعا دارند که اتحادیه اروپا که اتحادیهای همسو با نظام سرمایهداری و اهداف آمریکایی است توانسته به رشد و بالندگی رسیده و هر کشوری که به دنبال رسیدن به پیشرفت و توسعه میباشد باید در مسیر نظام سرمایهداری و توجه به مطالبات آمریکایی گام بردارد.
حال این سوال اساسی مطرح میشود که نظام جهانی مورد نظر این کشورها چیست و در ازای تحقق این مسند چه مطالباتی از کشورها دارند؟
بر اساس ساختار ادعایی این طیف با محوریت امریکا، کشورها برای ورود به ساختار جهانی یا به زعم آنها آشتی با جهان باید چند مولفه مورد نظر داشته باشند که حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و حتی نظامی را شامل میشود.
نمود عینی این رفتار را در سیاست امریکا و چند کشور که خود را قدرت برتر غرب مینامند در قبال اتحادیه اروپا و ناتو میتوان مشاهده کرد. در اتحادیه اروپا هر چند بر اصل سود و منفعت مشترک تاکید میشود اما عملا این کشورهایی مانند آلمان، فرانسه و انگلیس هستند که برای سایر کشورهای اروپایی تصمیم میگیرند که در بسیاری از مواقع نیز با واسطه به تحقق اهداف امریکا منجر میشود.
اکنون در ساختار اتحادیه اروپا و ناتو سه اصل به وضوح دیده میشود. نخست آنکه کشورهای کوچک تحت این پیمانها حقی برای تصمیمگیری سیاسی و اقتصادی ندارند و صرفا کشورهایی هستند که پیرو سیاستهای امریکا و بزرگان اروپا هستند. نمود عینی این وضعیت اجرای طرحهای ریاضت اقتصادی در بسیاری از این کشورها است که به رغم هزینههای سنگین برای آنها مجبور به اجرای آن شدهاند. شرایط بحرانی کشورهایی همچون یونان، پرتغال، ایرلند و حتی ایتالیا و اسپانیا نیز نمودی از این وضعیت است. جالب توجه آنکه در حوزه ناتو نیز وضعیت مشابهی دارند چنانکه باید تامین کننده هزینههای مالی و انسانی امریکا در لوای حفظ نام و تقویت ناتو باشند.
جالب توجه آنکه کشورهای اروپایی که به دلیل حذف استقلال سیاسی خود وادار به انجام کارهایی میشوند که به تشدید بحران اقتصادی و چالشهای جهانی برای آن شده است مشارکت اجباری این کشورها در اعمال تحریمهای امریکا و بزرگان اروپا علیه سایر کشورها نمودی از این وضعیت است.
هرچند که اروپاییها تحریمهایی را علیه کشورهایی نظیر جمهوری اسلامی ایران، چین و کوبا وضع کردهاند اما به اذعان خودشان نتیجه این تحریمها تشدید چالشهای اقتصادی برای آنان بوده است. عدم استقلال سیاسی و اقتصادی هزینههای معنوی بسیاری نیز برای کشورهای کوچک اروپایی به همراه داشته که بخشی از آن ایجاد حس حقارت در میان ملتهای آنان و بخشی از آن نیز منفور شدن نزد افکار عمومی جهان است.
به عنوان مثال به دلیل روابط شخصی سران امریکا و کشورهایی مانند انگلیس فرانسه و آلمان با رژیم سعودی اتحادیه اروپا از محکوم سازی جنایات سعودی در یمن و منطقه خودداری میکند حال آنکه این اقدام اتحادیه اروپایی به پای تمام کشورهای این قاره نوشته میشود. حال آنکه بسیاری از کشورهای اروپایی به دنبال محکوم سازی و مخالفت با جنایات سعودی هستند اما چون در قالب ناتو و اتحادیه اروپا استقلال سیاسی اقتصادی خود را از دست دادهاند گزینهای جز سکوت و حمایت ندارند. در حوزه فرهنگی نیز بسیاری از این کشورها اجبارا در قالب همسانی و همسویی با اتحادیه، فرهنگ بومی خود را کنار گذاشته و اجبارا پذیرنده ساختار فرهنگی جاری در کشورهای بزرگ اروپایی شدهاند که یکی از ابعاد آن ترویج فرهنگ خشونت و نژادپرستی در این جوامع بوده است. نمونه بارز این وضعیت نوع رفتارهای غیر انسانی بسیاری از کشورهای اروپایی با پناهجویان آواره از جنگ است که تحت تاثیر فضای روانی و القایی بزرگان اروپا در کیان بسیاری از جوامع اروپایی ایجاد شده است.
نکته نهایی در باب ذوب شدن کشورهای اروپایی در جوامع جهانی ادعای قدرتهای بزرگ را در حوزه نظامی میتوان مشاهده کرد. بسیاری از این کشورها در لوای نام رفتار مشترک با قدرتهای غربی از داشتن ارتش و نیروی دفاعی مستقل محروم شدهاند و برای کوچکترین اقدام دفاعی وابسته به قدرتهای امپریالیستی نظیر امریکا در لوای نام ناتو هستند. بررسی ساختار نظامی حاکم بر اروپا نشان میدهد که بسیاری از این کشورها از یک سو اشغال شده نظامی امریکا هستند و از سوی دیگر به دلیل نداشتن استقلال نظامی اجبارا وابسته به ناتو شدهاند. ناتویی که جز تامین خواستههای نظامی امریکا و انگلیس کارکرد دیگری نداشته و سایر اعضا با ضعف نظامی اجبارا باید در این پیمان باقی مانده و تامین کننده هزینههای انسانی، مادی و جنگ افروزیهای آنان باشند و ناخواسته شریک جرم خیانات جهانی آنان میگردند.
نظام سرمایهداری با ادعای جهانی شدن و ورود به جامعه جهانی در حالی اروپا را الگوی سایر کشورها قرار داده که تحولات اخیر اروپا حقیقتی دیگر را آشکار میسازد. رای انگلیسیها به خروج از اتحادیه اروپا در مرحله نخست و از آن بالاتر رای دیروز نشست کشورهای موسس اتحادیه اروپا مبنی بر بی اهمیت بودن خروج انگلیس و تاکید بر لزوم تسریع در این خروج و اوج گیری تب خروج کشورها از این اتحادیه اروپایی نشان میدهد که الگوی ادعایی سرمایهداری مبنی بر دستاوردهای ذوب شدن در ساختار جهانی، حباب و سرابی بیش نبوده و در نهایت کشورها به دنبال پایان دادن به این چنین ساختاری هستند. در اصل رای انگلیسیها به خروج به رغم اصرار دولتمردانشان برای حضور و تاکید مردم بسیاری از کشورها بر تکرار این رویه را میتوان برگرفته از دلسردی حاضران در نظام جهانی ادعایی نظام سرمایهداری دانست استقلال و خروج از این وضعیت را راه نجات اقتصادی و سیاسی خود میدانند.
بر این اساس میتوان گفت واژه ورود به نظام بینالملل ادعایی بزرگان غرب بویژه آمریکا به منزله حذف شدن در ساختار جهانی و تبدیل شدن به مهرهای وابسته و بدون استقلال و آزادی است که با واژه زیبایی همچون آشتی با جهان یا قرار گرفتن در ساختار جهانی آن را پنهان میسازند. به عبارتی نتایج همه پرسی خروج انگلیس از اتحادیه اروپا و نیز موج گسترده تمایل کشورهای اروپایی برای خروج از این اتحادیه نشان داد که سرمایهداری غربی آن مدینه فاضله ادعایی نمیباشد و همگرایی و وابسته شدن به آن نه تنها دستاوردی به همراه ندارد بلکه در نهایت به سرخوردگی از این حضور منجر میشود چراکه کارنامه نظام سرمایهداری گواه یک حقیقت است و آن اینکه ملتها و حتی کشورها اهمیتی برای آن ندارند و صرفا به دنبال سود و منفعت خود هستند و در نهایت دلبستگان به این نظام را نیز قربانی منافع خود میسازند. تحولات اخیر اروپا بیانگر یک اصل ریشهای است و آن اینکه برای رفع چالشها نمیتوان چشم امیدی به نظام سرمایهداری داشت و تنها راه رسیدن به اهداف از جمله در حوزه اقتصادی تکیه برداشتههای داخلی در ساختار اقتصاد مقاومتی است چنانکه بسیاری از کشورهای اروپایی اکنون اذعان دارند که اگر به جای دلبستن به نسخهها و وعدههای نظام سرمایهداری غربی، به داشتههای درونی و تقویت ظرفیتهای داخلی روی میآوردند اکنون چنین گرفتار بحرانهای اقتصادی و نابسامانیهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی نبودند. آنانی که زمانی آشتی با سرمایهداری غربی را افتخار خود میدانستند اکنون به دنبال قهر با آن هستند چراکه ادامه دوستی و همراهی با آن را برابر با نابودی یافتهاند و دیگر حاضر به پرداخت هزینههای بیشتر این دوستی نیستند و در جاده خروج از این دوستی قرار گرفتهاند.