قدیمترها، وقتی هنوز اپراتورهای فعلی تلفن همراه این شکلی بازار را تسخیر نکرده بودند، یک اپراتور هم بود و هنوز هم هست که شعارش این بود: «بگو، بخند، زندگی کن»
به نظرم حالا باید توی شورای شهر تهران هم آن آیه ۳۸ سوره مبارکه شورا را برداشت و جایش همین شعار زیبا را گذاشت. شعاری که به شدت با عملکرد حضرات شورانشین تناسب دارد.
فکرش را بکنید. طرف طی سالهای اخیر توی یکی از چندین پست و میز و صندلیاش یکسال دوام نیاورده و بعد آقایان سراسر امید نامش را برای شهرداری تهران انتخاب میکنند. اصلا تا اینجایش بیخیال. حالا طرف بعد از چندماه دوباره تصمیم میگیرد، این یکی صندلی را هم پس بدهد و به معالجه بیماریاش بپردازد. اول شوراییها مثل برخی مربیان فوتبالی به طرف شوک میدهند که «نه بابا. حالت خوبه. داغی حالیت نیست. تو نمیفهمی. ما میفهمیم»
بعد که افاقه نکرد، میگویند: «خب آقایان و خانمهای شورا و وابستگان بیرون از شورا لطفا چوبهایتان را درآورید و آب را گِلآلود کنیم. آقا آخر این کار هم سوال دارد؟ شما چوبت را فرو کن توی آب!»
بعد که متوجه میشوند، دوریالی دوستان کجتر از این حرفهاست مجبور میشوند از سر اکراه توضیح دهند که: «ما که با این شهردار انتخاب کردنمان گند زدیم. حداقل بگوییم، شهردار ما کارش درست بود. دیگران نگذاشتند او کار کند و به زور انگشتش را جوهری کردند و زیر استعفانامه اجباری زدند. بگوییم چون میخواست با فساد در بیفتد، چوب لای چرخش کردند که ادامه ندهد. چون میخواست پته قبلیها را بیرون بریزد و به مردم بگوید آبادی شهرتان طی یک دهه گذشته نه به خاطر کار جهادی که به خاطر فسادهای بزرگ (از جنس داستان تخیلی املاک نجومی) بود کاری کردند که فلان جای شهردار عود کند و نتواند به خدمت خالصانه و فسادستیزش ادامه دهد»
اما یکی نیست به این جماعت گل و بلبل بگوید، داداش! آبجی! آدرس را داری اشتباه میروی. شما اگر میخواستید جلوی فساد را بگیرید که با رقمهای عجیب و غریب
اصلا اینها را بیخیال. نوش جانتان. بالاخره بعد از چند سال دوباره پست و مقام گرفتهاید و باید تلافی همه این سالهای نبودنتان را بکنید. اصلا برای خدمت به «مردم» مقدماتی مثل آمادگی مادی و معنوی و روحی و روانی خدمتگزار لازم است که شما با همین بریز و بپاشها آماده میشوید.
اما این داستان استعفابازی و صندلیبازیتان را کجای دلمان بگذاریم؟
طرف به پیر و پیغمبر قسم خورده که بیمار است و میخواهد برود. بعد شما وقت جلسه شورا را میگیرید، از وقتی که باید مثلا برای مردم کار کنید و تصمیم بگیرید، میزنید و نمایش مخالفت با استعفا بازی میکنید؟ بعد همان موقع میگویید اگر یکبار دیگر استعفا بدهد موافقت میکنید؟ ما را چه فرض میکنید؟ گلابی بعد از برجام؟
طرف باید یک برگ دیگر از سربرگ بیتالمال را حرام کند و شما هم وقت جلسه را حرام کنید که به تعداد مخالفان جلسه اول، در نوبه دوم موافق جمع بشود؟
شما که از همان اول سرپرست موقت و حتی شهردار آینده را هم انتخاب کرده بودید، چرا مردم را و آنها که به امید تهران بهتر به شما رای داده بودند را سرِ کار میگذارید؟ چرا به قول نقی معمولی توی پایتخت ۳ « چرا دارین منو بازی میدین شما؟ چرا میخواین شما همه چی رو عادی جلوه بدین؟ چرا دارین منِ صحنهسازی درست میکنید؟ من باختم، بدم باختم. من آبروی شهرم منِ بردم»
آقایان شورا، به سر جد مبارکتان لطفا اینقدر با اسم مقدس «مردم» بازی نکنید. اینقدر سر مبارک را در برف فرو نبرید. شما هنوز سه سال و خردهای دیگر فرصت دارید تا در «بهشت» بگویید و بخندید و زندگی کنید. حقوق شندرغاز را بگیرید و با «قناعت» زندگی کنید. فرصت دارید دست فک و فامیل را از همان قاعده معروف «آقازادگی» البته در مدل کوچکتر و پایینتر بند کنید. پس چرا بیخود وقتتان را هدر میدهید؟
راستی اگر صندلیهای شورا هم مثل همان خودروهای اعضای قبلی مستهلک شده، با موافقت کامل ما میتوانید دست کنید و یک وجه مختصری بردارید و صندلیها را هم عوض کنید. اصلا صندلی ماساژور بگیرید که خستگی اینهمه کار و تلاش را هم به در کنید.
نویسنده: مهدی رجبی