پنجشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۶ - ۰۲:۳۳
کد مطلب : 100352

به دریا می‌زنم دریا ضریح توست

به دریا می‌زنم دریا ضریح توست

می‌خواستم از حیاط شروع کنم. از آنجا که وارد می‌شویم و دست روی سینه، طلاییِ گنبد حرم باصفای‌تان را خیره می‌شویم و به حال کبوتران آن حریم غبطه می‌خوریم.
یاد شعر «فاضل نظری» افتاده بودم که همیشه زیر لب زمزمه می‌کردم برای شما:
ما را کبوترانه وفادار کرده است
آزاد کرده است و گرفتار کرده است
بامت بلند باد که دلتنگیت مرا
از هر چه هست غیر تو بیزار کرده است
یاد دلتنگی‌های بعد از هر سفر و زیارت. یاد مرور خاطرات شیرین‌تر از عسل هربار عرض ارادت قریبانه در سرزمین امام غریب(ع) که شما باشید. یاد همان لحظه اول، پنجره‌های قطار و گنبدی که توی روز و شب برق می‌زند و چشم‌ها را هم.
اما عکس ضریح شما و مردمان بی‌قرارِ در آغوش قرارشان، مرا به جای دیگری برد. یاد بوی عطر و عودی که گویی بهترین شمیم دنیاست و در هیچ‌کجای دیگر هم پیدا نمی‌شود. یاد نوری که از ضریح شما بر دل ما می‌تابد. یاد گوشه‌ای نشستن و زُل زدن به این همه عاشقی. یاد واژه‌های زیبای زیارت‌نامه. یاد صلوات‌هایی که دائما از حنجره‌ی عاشقان‌تان برمی‌خیزد و یک دقیقه هم قطع نمی‌شود.
یاد لحظه‌ی رفتن و دل کندن که سخت است. درد دارد و همین درد دوباره چشم‌ها را خیس می‌کند و صورت را می‌شوید.
یاد بغضی که از همان آخرین خداحافظی و دست به سینه گذاشتن، گلو را می‌چسبد و تا دوباره آمدنی دیگر هست.
یاد پرسه در خیال‌های «سید حمیدرضا برقعی» افتادم.
نگاهم روبه‌روی تو بلاتکلیف می‌ماند
که از لبخند لبریزم، که از گریه فراوانم
به دریا می‌زنم، دریا ضریح توست غرقم کن
در این امواج پرشوری که من یک قطره از آنم

حامد فربد

https://siasatrooz.ir/vdciwuazrt1aup2.cbct.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی