همیشه سفر ولادیمیر پوتین به ایران همراه با ابعاد استراتژیک و تاثیرات ژئوپلتیک بوده است. دو سال پیش که پوتین به تهران سفر کرد، منطقه درگیر آفتی به نام داعش بود که بخش اعظمی از خاک سوریه و عراق را آلوده کرده بود و در حال پیشروی بود. سیاست همگرایانه روسیه و ایران درخصوص مسئله تروریسم سبب شد تا داعش پیش روی خود را از دست داده و حالا بعد از دو سال که پوتین دوباره به ایران سفر کرده است به راحتی میتوان گفت اثری از آن داعش وجود ندارد.
روابط ایران - روسیه در سالهای دور
روابط دو کشور ایران و روسیه همواره یکی از بحثهای اساسی در سیاست خارجی دو کشور بوده است. عامل همسایگی باعث شده است تا مناسبات دو کشور همواره از یکدیگر تاثیرپذیر باشد. آن چه در سالهای دورتر در رابطه با روابط این دو کشور از اهمیت برخوردار بود استفاده مسکو از کارت ایران برای تنظیم مناسبات خود با غرب بود. طی آن سالها ایران به عنوان عاملی مستقل در سیاست خارجی روسیه از اولویت چندانی برخوردار نبوده است. در آن سالها روسها با سیاست یکی به نعل و یکی به میخ خود منافع زیادی را صاحب شدهاند. آنها از یک طرف با حمایتهای نسبی از بحث هستهای تهران، امتیازیهای اقتصادی را از ایران طلب میکردند و از طرف دیگر با موافقت در زمینه تحریمهای بینالمللی علیه ایران، از غرب امتیازهای کلان دریافت مینمودند.
اما وقوع تحولاتی چند در ایران و جهان باعث شد تا شاهد تغییراتی در رفتار و کردار دو طرف باشیم. ولادیمیر پوتین رئیسجمهور روسیه در جریان کنفرانس مطبوعاتی بزرگ خود در پایان سال ۲۰۱۳ اعلام نمود که ایران یکی از شرکای اولویتدار روسیه در منطقه میباشد. به گفته پوتین، روسیه انتخاب خود را کرده بود و قصد داشت روابط با ایران را در تمام جهات توسعه دهد. بعد از آن اتقافات منطقه غرب آسیا رخ داد و داعش وارد منطقه شد، ورود پوتین و سفر تاریخی او با رهبر انقلاب یک نقطه عطف در تاریخ روابط دو کشور قلمداد شد. به طور کلی روابط روسیه با ایران هیچ وقت بیعیب و نقص نبوده و در این روابط یک نوع احتیاط متقابل وجود دارد که البته مدتهاست که به مناقشات مستقیم تبدیل نشده است. با این حال، مسکو در برخی شرایط حمایتهای نسبی از ایران به عمل آورده است. استفاده بازرگانی از انزوای ایران طی مدت زیادی غیرممکن بوده است زیرا تحریمهای بینالمللی مانع از همکاری با این کشور شده بود. به علاوه، روسیه حاضر نبود به خاطر تجارت با تهران با آمریکا و اروپا وارد مناقشه آشکاری شود. تحریمها سبب شده بود تا روسیه حجم بالایی از تجارت خود با ایران را از دست داده و چندان نگاه اقتصادی به ایران نداشته باشد.
روابط روسیه و ایران بعد از ورود داعش به منطقه
دیدار رئیسجمهور روسیه از تهران همواره دارای ابعاد و پیامدهای مهمی بوده است. چراکه معمولا در عرف دیپلماتیک دیدارهایی در سطح کلان تنها در شرایطی صورت میگیرد که تصمیمات سرنوشت ساز و مهمی در دست اجرا باشد. به عنوان مثال سفر قبل رئیسجمهور روسیه به تهران برای شرکت در نشست کشورهای صادرکننده گاز انجام شد ولی تحتالشعاع مناسبات دو طرف حول بحران سوریه قرار گرفت.
در آن سفر پوتین پس از ورود به تهران از طریق فرودگاه مهرآباد مستقیماً به دیدار رهبر انقلاب رفت، رفتاری که در عرف رفتاری رهبران کرملین سابقهای برای آن وجود ندارد. همان وقت، علی اکبر ولایتی دیدار پوتین را مهمترین ملاقات تاریخ جمهوری اسلامی ایران خواند، موضوعی که اهمیت آن با گذشت زمان مشخص شد. چند هفته بعد، روسها مستقیم وارد جنگ سوریه شدند و با تشکیل یک فرماندهی نظامی مشترک، مناسبات طرفین وارد مرحلهای جدید شد. یک سال بعد، با استفاده روسها از پایگاه هوایی شهید نوژه همدان، همکاریهای نظامی دو طرف بر سر سوریه به نقطه اوج رسید، به خصوص که این برای اولینبار بود که ایران به یک قدرت خارجی اجازه بهکارگیری از پایگاههای خود برای حمله به یک دشمن خارجی را صادر میکرد. در واقع پس از سفر پوتین به تهران تحولات منطقه به گونهای رقم خورد که درست بر خلاف خواست و برنامه آمریکا و عربستان بود. پس از این سفر همکاریهای ایران و روسیه در مبارزه با داعش باعث شکست و هزیمت تروریستها شد و نظم منطقهای مورد نظر آمریکا دچار تغییراتی شد.
در واقع بحران سوریه نشان داد که نظم آمریکایی حاکم بر منطقه فروپاشیده و دیگر واشنگتن بازیگر تعینکننده و تمامکننده منطقه نخواهد بود. همکاری ایران و روسیه باعث شد تا روسیه پس از مدتها به خاورمیانه باز گردد و این کشور به عنوان یک ضلع مهم در نظم جدید منطقه معرفی شود. از سوی دیگر ایران نیر با نوع بازیگری خود نشان داد که مهمترین بازیگر منطقهای در نظم جدید خواهد بود. در شرایط کنونی که دوران پسا داعش شروع شده است پوتین باردیگر به تهران بازگشته است و این بار به نظر میرسد ترسیم جزئیات نظم جدید منطقهای از مهمترین برنامههای دو طرف بوده است.
روسها قصد دارند همزمان با پایان داعش، گروههای سوری را در مسکو گرد هم آورند و از شروع فرآیند سیاسی در دمشق حمایت کنند، موضوعی که فصلی جدید از مناسبات دو طرف را رقم خواهد زد. علاوه بر فرآیند سیاسی در دمشق، به نظر میرسد دو طرف حول نظم امنیتی جدید در سوریه نیز وارد همکاری خواهند شد، نظمی که به خصوص طی ماههای اخیر رژیم صهیونیستی را نگران کرده است. منابع امنیتی میگویند اسرائیلیها از حضور ایران در سوریه پساداعش به شدت نگرانند و نگرانی خود را نیز چند مرتبه با روسها در میان گذاشتهاند. بنیامین نتانیاهو در سفر اواخر مردادماه خود به مسکو در ملاقات با پوتین گفت که حضور ایران در سوریه نگرانکننده است ولی روزنامه روسی پراودا همان موقع نوشت که پوتین در برابر نتانیاهو بر این مسئله تأکید کرده است که ایران یک همپیمان استراتژیک برای روسیه در خاورمیانه است، در حالی که اسرائیل تنها یک شریک مهم برای آن است. بنابراین در سفر جدید ائتلافهایی که در چند سال اخیر در منطقه شکل گرفته است به نوعی تثبیت خواهد شد.
سفر تاریخی پوتین به ایران و تغییر ژئوپلتیک منطقه
یکی از خصوصیات جهان کنونی، در حال تغییر بودن آن براساس شاخصها و الگوهای جدیدی است که لزوما متناسب با عوامل تجویزکننده نظم دستوری قبل نیستند. «نظم آمریکایی براساس تغییر رژیم در کشورهایی که واشنگتن علاقه چندانی به آنها نداشت پایه ریزی شده بود.» همچنین ویژگی دیگر این نظم این بود که اگر نگاهی به تمام مصادیق نظمسازی آمریکاییها در منطقه داشته باشیم، شاهد یک شاخص تعیینکننده در آن هستیم و آن «پراکندگی خصومت» است. تمام موارد فوق (از حمایت از صدام، یورش به عراق، جنگطلبی علیه لبنان، حملات مکرر به غزه، حمایت از تروریسم در سوریه، جنگ علیه یمن و...) نشاندهنده این است که نظم مورد نظر آمریکا، نظمی مبتنی بر «درگیری» در منطقه بود. به عبارتی نظم آمریکایی در منطقه برای تامین امنیت رژیم صهیونیستی و نگه داشتن دست بالای اسرائیل به لحاظ قدرت نظامی در منطقه زمانی ایجاد میشود، که یک جنگ در منطقه حاکم باشد، زمانی جنگ عراق علیه ایران، زمانی لشکرکشی به عراق، زمانی حمله به یمن و زمانی اقدامات تروریستی در سوریه و عراق. این همان چیزی است که بعد از تعطیلی ۱۷ روزه دولت آمریکا، شینهوا اینگونه آن را بیان کرد «اکنون هرجا اسمی از آمریکا برده میشود ما شاهد خشونت و کشمکش، فقر و آوارگی هستیم.»
یه همین دلیل است که «ریموند تانتر» که در شورای وقت امنیت ملی آمریکا فعالیت میکرد گزارش میدهد که در یکی از جلسات توجیهی «رونالد ریگان» برای کاندیداتوری از سوی حزب جمهوریخواه در اکتبر ۱۹۸۰، کسینجر اظهار داشت «ادامه جنگ بین ایران و عراق به نفع آمریکا است.»
و در راستای همین استدلال سخیف نتانیاهو بعد از اشغال وحشیانه موصل توسط تکفیریها با ذوقزدگی فراوان خطاب به مقامات آمریکایی ابراز داشت «اجازه دهید این دو دشمن [ایران و داعش] با یکدیگر بجنگند و هر دو ضعیف شوند چراکه تضعیف ایران و داعش به نفع اسراییل و آمریکا است.»
اما آمریکاییها حتی در ایجاد «نظم مبتنی بر جنگ و درگیری» نیز دچار ناتوانی شدهاند. این ناتوانی تا حدی بوده است که سیاستمداران جنگطلبی چون زبیگنیف برژینسکی با جنگ جدید مخالفت کردهاند، آنجایی که وی خطاب به سناتورهایی که به رهبران ایران نامه نوشتند، گفت «مانعتراشی در مقابل توافق با ایران، بازی سیاسی نیست، بلکه بازی با آتش است.» او اضافه کرد «سناتورها باید از خودشان بپرسند که آیا وقوع جنگ دیگری میتواند منافع آمریکا را تأمین کند.»
بنابراین «سنگ بنای نظم فعلی باید تغییر کند و زیربنای نظم آمریکایی به زیربنای نظم غیرآمریکایی تبدیل شود.»
به عنوان نمونهای که نشاندهنده از بین رفتن نظم قبلی است «کنت شورتگن» در وبسایت «رازهای نهان»، بریکس را در حال قدرت یافتنی بیشتر و پایان دادن به سلطهی ۴۰۰سالهی غرب برای تعیین سرنوشت جهان دانسته و پیوستن کشورهای رو به توسعه در آینده به این گروه را یکی از اتفاقات مهم و تاثیرگذار سالهای آتی خوانده است. او در پایان، این اتحاد اقتصادی را موجب شکلگیری اتحاد بزرگ سیاسی علیه بلوک غرب برشمرده است.
این همان مبحثی است که توسط نخبگان ایرانی تحت عنوان «نظم نوین جهانی» و برای برچیدن نظم آمریکایی بیان شده است. این مبحث نهتنها در آراء نخبگان مشرق زمین تحت عنوان ظهور قدرتهای نوظهور بیان شده است، بلکه مورد توجه رئالیستهای آمریکایی نیز بوده است. رئالیست مشهور آمریکایی «هنری کیسینجر»؛ سیاستمدار و تئوریپرداز جنگهای نامتعادل در وال استریت ژورنال «اختلافات با روسیه بار دیگر ظاهر شده و رابطه با چین هم به تبادل اتهام در برابر عموم و همکاری تقسیم شده است. مفهوم نظمی که اساس انگارههای غربی بود با بحران مواجه شده است.»
نگاهی به شاخص قدرت نظامی کشورها که در وبسایت قدرت جهانی منتشر شده است، نشاندهنده غیرغربی بودن نظم در حال شکلگیری نیز است.
پیوند روسیه - ایران و تغییر ژئوپلتیک منطقه
با شروع حمایت هوایی روسها از سوریه و اعلام هماهنگی این کشور با ایران که در رسانههای غربی از آن تحت عنوان «ائتلاف ۱+۴» (ایران، روسیه، عراق، سوریه به همراه حزبالله) یاد شد، میخ محکمی بر تابوت «نظمسازی منطقه ای» آمریکاییها وارد شد. فرید زکریا در یادداشتی تحت عنوان «توقف غش و ضعف در برابر پوتین» در روزنامه واشنگتن پست، هنگامی که در صدد توجیه ناتوانی آمریکا برای تنظیم مسائل غرب آسیا است، میگوید «ولادیمیر پوتین موجب شد تشکیلات سیاست خارجه آمریکا دچار غشوضعف شود.» وی سپس به نقل از آمریکاییهایی که در این دیدگاه اتفاق نظر دارند بیان میکند «یک ستوننویس "قاطعیتی" را که موجب شده او [پوتین] در خاورمیانه در "صندلی راننده پشت فرمان" قرار بگیرد، تحسین کرد. یک دیپلمات کهنهکار هشدار میدهد: "این تنزلیافتهترین موقعیت نفوذ و مشارکت آمریکا در منطقه از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون است." یک کارشناس بدبین نیز میگوید: «از زمان پایان جنگ سرد در ۲۵ سال پیش تاکنون روسیه هیچگاه به این میزان جسور و واشنگتن هیچگاه به این میزان سازشکار نبوده است.»
هنری کسینجر نیز با اظهار تاسف از این «ائتلاف جدید شکل گرفته»، نگرانی خود را نسبت به از بین رفتن نظم منطقهای آمریکا، این چنین بیان میکند «در ظاهر، مداخله روسیه در سوریه در حقیقت سبب حمایت از سیاست ایران در حفظ عناصر شیعه در سوریه شده است. حضور نیروهای روسی در منطقه - با هر انگیزهای که باشد - و همچنین مشارکت آنها در عملیات جنگی سبب ایجاد چالش برای سیاست آمریکا در قبال منطقه خاور میانه شده؛ سیاستی که به مدت چهار دهه به چالش کشیده نشده بود.»
ایوان تیموویف بر آن است که «استراتژی جدید روسیه» در سوریه بخش اعظم معادلات در این منطقه را به هم ریخته و فضای تازهای باز کرده است که به زاویههای نوینی وصل میشوند.» وی در بیان اصول جدید سیاست خارجی روسیه اظهار میدارد «روسیه در حال تبدیل شدن به یک بازیگر سیاسی - نظامی فعالتر در بیرون از مرزهای خود است. اگرچه این نقشآفرینی به علت منابع محدود روسیه گزینشی و هدفمند خواهد بود.» وی همچنین درخصوص نظام اقتصادی روسیه عنوان میکند «روسیه به دنبال توسعه و گسترش موسسات منطقهای و بینالمللی از قبیل بریکس و پیمان شانگهای میباشد.»
سیاستمدار رئالیست آمریکایی هنری کسینجر در وال استریت ژورنال در مطلبی با عنوان «با حضور روسیه در سوریه ساختار [آمریکایی] منطقه فروپاشیده است» با اشاره به «قدرت هژمونیک ایران» اظهار داشت که «نگرانیهای آنها [کشورهای حاشیه خلیجفارس] به سبب توافق هستهای – که کشورهای سنی منطقه به صورت فزایندهای آن را رضایت ضمنی آمریکا از هژمونی ایران تفسیر میکنند - دو چندان شده است.»
به نظر میرسد که آمریکاییها بیش از هر چیزی از این پیوند بین روسیه و ایران که سبب شده، سیستم موازنه قدرت قدیمی در منطقه غرب آسیا (که همیشه به نفع آمریکا و متحدان منطقهای او تصویر میشد) دچار تغییرات عظیمی شود. این موضوع (از بین رفتن موازنه قوا؛ به عنوان شاکله نظم غربی) سبب شد تا همین سیاست مدار کهنه کار نسبت به آن هشدار دهد.
حضور اول ولادیمیر پوتین به همراه ۱۰ تن از سران مسکو و حضور دومش که به دیدار یک ساعت و ربعه با رهبر انقلاب منجر شد، هر دو نشاندهنده قدرت تعیینکننده و تمامکننده ایران در سطح منطقهای و درک این قدرت توسط روسها است و از دیگر سو نشاندهنده شکلگیری نظمی جدید است که کاملا متناقض با نظم غربی است. نظمی که قابلیت ترسیم و تنسیق معادلات نه تنها در بعد منطقهای که در بعد بینالمللی را دارد.(برهان)