مدیرکل اطلاعات و آمار جمعیتی سازمان ثبت احوال کشور با بیان اینکه از این پس آمار طلاق در کشور را اعلام نمیکنیم، گفت: آمار طلاق به اندازه کافی بیان شده است و ارائه آمار صرف دردی را دوا نمیکند! اما سوال اساسی اینجاست که اعلام شدن یا نشدن این آمار چه تاثیری در حل معضل طلاق دارد آیا به جای حل این معضل که جامعه را به انحطاط میبرد باید صورت مساله را درجا پاک کنی؟!
آمارها اعلام نمیشود
علیاکبر محزون در گفتوگویی با ایسنا، با اشاره به توقف اعلام آمار طلاق در کشور گفت: یکی از دلایل بیان آمار اطلاعرسانی به خانوادهها درباره اتفاقات در سطح کلان است، علاوه بر آن، این افراد متوجه میشوند که تصمیمهای فردی آنان چه تاثیری میتواند بر وضعیت کشور بگذارد.
وی با بیان اینکه برنامهریزان یکی دیگر از گروههای هدف ماهستند، اظهارکرد: برنامهریزان باید از آمار اطلاع یابند و میتوانند اقدامات عملی را براساس آمار در دستور کار خود قرار دهند. تاکنون در زمینه آمارطلاق به اندازه کافی هشدار داده شده است.
محزون افزود: تکرار مکررات ممکن است آسیب به وجود آورد و ما از آن پرهیز میکنیم. هر وقت کارهای عملی در زمینه کاهش طلاق انجام شود و ما اثربخشی برنامهها را به اطلاع میرسانیم.
وی درباره آمار سه واقعه ازدواج، فوت و ولادت در چهار ماه سال جاری گفت: در این مدت ۲۳۴ هزار و ۹۸۰ مورد واقعه ازدواج ثبت شده است. این آماردر مدت مشابه در سال گذشته ۲۴۰ هزار و ۳۲۹ مورد بود بنابراین آمار ازدواج ۲.۲- درصد کاهش یافته است.
روند افزایشی طلاق کنترل شده است!
همین چند روز پیش بود که محسنی بندپی طلاق را نیز از دیگر آسیبهای اجتماعی مهم در کشور دانست و بیان کرد: خوشبختانه روند و سیر افزایش طلاق که در چند سال اخیر شاهد آن بودیم، کنترل شده است.
به گفته این مسئول، میزان طلاق در ۹ ماهه اول سال ۹۳ در کشور ۱۹ طلاق در هر ساعت بود که این عدد در مدت مشابه سال ۹۴ به ۱۸ طلاق در هر ساعت کاهش پیدا کرده است.
رئیس سازمان بهزیستی کشور یادآوری کرد: برای کاهش آمار طلاق در کشور، از ۳۹۰۰ مدرس آموزش دیده، ۱۶۰۰ مرکز مشاوره و ۲۴۷ مرکز کاهش طلاق استفاده میکنیم.
اما اگر چنین است و طلاق کنترل شده چرا نباید آمار آن اعلام شود؟!بهتر نیست به جای این موارد به بررسی علتهای طلاق وآموزشهایی نظیر موارد زیر بپردازیم که اشتیاق به ازدواج را بالا و آمار طلاق را پایین بیاورد؟!
شناخت زوجین از هم
باید تلاش کرد تا تصور عامه مبنی بر اینکه اوایل ازدواج هیچ مشکلی وجود ندارد و زوجه شیرینترین روزهای عمر خود را میگذرانند عوض کرده و به آنها یاد داد که واقعیت اینگونه نیست. آموزشهای لازم را برای مواجهه با موارد بحرانی و حل آن ارائه کرد.
بعد از ازدواج سه مرحله بحرانی داریم. در سالهای اول، دوم تا پنجم که جدیترین سالهای زندگی یک زن و شوهر است، شالوده زندگی ساخته میشود که میتواند بهترین دوره برای زوجها باشد.
از جنبه دیگر چنانچه تعارضها حل نشود میتواند بدترین دوره زندگی زوجین را هم تشکیل دهد. شکایت زوجین از سردی زندگیشان اعتراضی است که گاهی از سوی آنها ابراز میشود. چرا باید در زمانی که زوجین تازه زندگی خود را آغاز کردهاند این شکایت وجود داشته باشد که گاهی حتی به طلاق هم بینجامد؟
آگاهی نداشتن زنان و مردان از تفاوتهای یکدیگر: گاهی بین زن و شوهر هیچ درکی مبنی بر این که زن و مرد با هم فرق دارند، وجود ندارد. زن به شوهرش دقیقا مانند یک زن نگاه میکند و انتظار دارد که شوهر او را همراهی کند! مرد همسرش را مانند همکار مرد میبیند و دقیقا میخواهد دنیای درونی و ذهنی همسرش به او بسیار شباهت داشته باشد. زوجین در چنین فضایی هیچ نزدیکی نسبت به یکدیگر حس نمیکنند و دائم شاکی هستند از این که همسرم من را نمیفهمد و درک نمیکند.
سوءتفاهم درباره صحبتهای گذشته: گاهی پیش میآید که خانمها خاطرات گذشته را مرور میکنند و درباره وقایعی حرف میزنند که در گذشته اتفاق افتاده است. گاهی این صحبتها برای مردها خوشایند نیست.
مردان نمیدانند در چنین شرایطی هدف زن تحقیر و کنایه زدن به شوهر نیست. ساختار مغز مردان به گونهای است که اگر مشکلی از گذشته داشته باشند، این مشکل را جایی در مغزشان بایگانی میکنند و دیگر کاری به آن ندارند، مگر این که بخواهند به دلایلی آن را از بایگانی مغز خود خارج کنند. در نتیجه زمانی که مطلبی در مغزشان ذخیره شده در آرامش هستند و با آن کاری ندارند؛ اما طبیعت زنها اینگونه نیست. در مغز زنها جایی برای بایگانی خاطرات گذشته وجود ندارد. معمولا مطالب مرتب در ذهن شان میچرخد و آنها را خسته میکند و تا زمانی که درباره آن حرف نزنند، آرامش نمیگیرند؛ بنابراین میخواهند آن را با همسرشان در میان بگذارند که همراه و مونس زندگیشان است و در این شرایط مرد به اشتباه فکر میکند که زن میخواهد او را تحقیر و خوار کند. همین مسئله باعث دور شدن آنها از یکدیگر میشود.
انتخاب غیر اصولی: گاهی انتخاب همسر از همان ابتدا اشتباه بوده است. ازدواجهایی مانند ازدواج از راه دور، اینترنتی، ازدواج مصلحتی، ازدواج بدون مطالعه و تحقیق، دوستی خیابانی و ازدواجهایی که با عطش ناگهانی و غلیان احساسی صورت میگیرد. ازدواجی که با اجبار و اصرار خانواده است و فرد هیچ تمایلی به طرف مقابلش ندارد.
فقدان مهارتهای زندگی: زوجینی که با یکدیگر زندگی میکنند و کوچکترین مهارتی در زندگیشان اجرا نمیکنند؛ بعد از مدت نه چندان دور به بن بست میرسند. داشتن برخی مهارتها سبب نزدیکی و گرمی روابط زن و شوهر میشود.
داشتن مهارتهایی مانند همدلی، دانستن مهارتهای ارتباطی موثر، خلاق بودن در زندگی، توانایی حل مسائل زندگی، داشتن قدرت تصمیمگیریهای صحیح و... زوجینی که به یادگیری و اجرای این مهارتها کمک نمیکنند روز به روز بینشان فاصله میافتد و زندگیشان به سردی میگراید.
نبود مسئولیتپذیری فرد در خانواده: وقتی که زن و یا شوهر مسئولیتهای خاص خودشان را نمیشناسند و یا به شکل درستی آن را انجام نمیدهند.
فشارهای اقتصادی: بحرانهای مالی در خانواده، بیکاری، نداشتن پسانداز و... گاهی میتواند باعث بیتفاوتی و سردی روابط بین زن و شوهر شود. اجتناب کردن: گاهی زن و شوهر برای این که بحث و جدلی بینشان بروز پیدا نکند، از صحبت کردن با یکدیگر دوری میکنند.
آیا باید سکوت کرد؟
اما بهتر نیست از این راهکارها و آموزشها استفاده کرد؟ اما انگار حساسیتی در جامعه با کلمه طلاق و آمار ایجاد شده، حساسیتی که گویا برای مسئول سازمان ثبت احوال از بین رفته است. آیا اعلام آمار آسیبهای اجتماعی صرفا از همان ابتدا قرار بود راه حلی برای حل شدن مشکلات بیان کند؟ اگر قرار باشد آمارهای رسمی کشوری آن هم در زمانی که شهروندان و دولت مردان هرچه بیشتر به دنبال شفافسازی هستند ناگهان متوقف شود، دیگر چه تصوری میتوان از احساس اعتماد بین شهروندان و مسئولان داشت؟
اگراین راه حل صحیح است باید انتظار داشته باشیم بعد از این آمار مرگ ومیر و تصادفات جادهای و آلودگی هوا و اختلاس و ..هم اعلام نشود!
این جملهها از سویی میتوانند راه گشایی باشند برای مسئولانی که به فکر رفع آسیبها هستند و از سویی هم میتوانند به درههای سکوتی سپرده شوند که سودی نخواهند داشت جز دردهایی که هر روز در زندگی مردم تکرار میشوند.
آیا میتوان امیدوار بود که دیگر چنین غیرمسئولانه درباره مشکلاتی که در جامعه جاری هستند اظهارنظر نشود؟