?>?> سناریوی گورخواب‌ها بس ناجوانمردانه بود | سیاست روز
يکشنبه ۱۹ دی ۱۳۹۵ - ۲۳:۲۴
کد مطلب : 98147

سناریوی گورخواب‌ها بس ناجوانمردانه بود

خیلی ساده‌انگارانه است که باور کنیم ماجرای گورخواب‌ها سناریویی طراحی‌شده نبوده است. آقای اصغر فرهادی هرگز برای کشیدن بخیه از صورت پسربچه اصفهانی به‌خاطر نداری به رئیس‌جمهور نامه ننوشت، جان‌باختن دهها شهروند آذری‌زبان در قطار مرگ که دیگر بماند.
به گزارش تسنیم، یک روز با غرولند و وااسفای فراوان گزارش می‌زنند که شهر را معتاد برداشته و سر هر چهارراه عده‌ای که برخی از آن‌ها معتادند در حال گدایی هستند، روز دیگر گزارشی از اوضاع اسفناک و دردآور یک پارک در فلان نقطه شهر منتشر می‌کنند که معتادان آزادانه در حال تزریق مواد هستند و نیروی انتظامی از کنار آن بی‌اعتنا می‌گذرد، روز دیگر خبری کذب را دهان به دهان آن‌قدر می‌گویند که پایش به رسانه‌ها باز می‌شود و آن حکایت از تجاوز چندین مرد شیشه‌ای به یک دختربچه دارد و ده‌ها خبر و گزارش‌های مبسوط و مصاحبه‌های گوناگون منتشر می‌کنند که چهره شهر آلوده شده و امنیت شهر به هم خورده است.
بلافاصله انگشت اتهام به‌سوی نیروی انتظامی نشانه می‌رود که چه نشسته‌ای که شهر را گند برداشته، برخی هم در گزارش‌ها و تحلیل‌های خود که حالا فضا را مناسب برای کیسه‌کشی می‌بینند، یادشان می‌افتد که باید با گشت ارشاد مخالفت کنند و هجمه‌ها آغاز و تیترهای رنگارنگ یکی پس از دیگری منتشر می‌شود که نیروی انتظامی به‌جای برخورد با بدحجابی و کیف‌قاپان و اراذل و اوباش، فکری به حال معتادان که در جای جای شهر وول می‌خورند، بکند.
آش آن‌قدر شور می‌شود که حوصله نیروی انتظامی سر می‌رود و در چند طرح ضربتی معتادان متجاهر را جمع می‌کند و تحویل مراجع ذی‌صلاح می‌دهد، اینجا تازه شروع ماجراست، آن دستگاه می‌گوید "ما را چه به نگهداری از معتادان؟"، آن یکی می‌گوید "بودجه نداریم"، آن دیگری که اصلاً انگشت اتهام را به‌سوی شهرداری نشانه می‌رود و این داستان ادامه دارد. روز بعد دوباره سر و کله معتادان یکی یکی پیدا می‌شود و دوباره از سر و کول شهر بالا می‌روند، و این دور باطل ادامه دارد.
این بار اما داستان فرق می‌کند، عده‌ای معتاد متجاهر برای رهایی از این سیکل باطل در اماکنی مستقر می‌شوند که هم از چشم روزنامه‌نگاران دور باشند که با مزاحمت‌های وقت و بی‌وقتشان خلوت آنان را برهم نزنند و هم در کنجی باشند که قوت لایموتی داشته باشند که هم این خاک بر سری را استعمال کنند و هم از گرسنگی جان به جان‌آفرین تسلیم نکنند، خوب، کجا بهتر از گورستان؟ روزها به جمعیت عزادار وارد می‌شوند و از خیرات و برکات مراسم مختلف بهره می‌برند و تکدی‌گری می‌کنند و شب‌ها نیز برای استعمال مواد مخدر به گورها می‌خزند و افیون می‌کشند.
یک دفعه تیتر می‌زنند «زندگی در گور»، در ادامه می‌نویسند: «۵۰ زن، مرد و کودک، شب‌ها در گور می‌خوابند، در هر گور یک تا ۴ نفر زندگی می‌کنند». این جملات ویران کننده کافی است تا فضا را برای ماهی‌گیران حرفه‌ای عالم روزنامه‌نگاری فراهم کند. از فردا شروع می‌شود؛ نامه اصغر فرهادی به رئیس‌جمهور درباره گورخواب‌ها، جمع‌آوری گورخواب‌ها، گورخواب‌ها عاقبت به خیر شدند، همین گور را هم با کتک از ما گرفتند و.... نکته جالب این‌که گورخواب در ویکی‌پدیا هم جا باز می‌کند و اگر در گوگل این واژه را جست‌وجو کنید می‌توانید آن را در ویکی‌پدیا ببینید.
و اما چند نکته، پرسش، یادآوری و یا هر چیز دیگر که می‌توان بر آن نام نهاد؛ مدت‌هاست مبحث آسیب‌های اجتماعی در بالاترین سطح نظام مطرح است و ارکان مختلف دولت موظف شده‌اند اقدامات خود را برای مقابله یا حل آسیب‌های اجتماعی آغاز کنند، حال وقت آن است که دستگاه‌های مختلف و متولی گزارش دهند که در این خصوص چه کرده‌اند؟ در گزارش اولیه از گورخواب‌ها که ادعا شده توسط یک فرد که روزنامه‌نگار نیست نوشته شده به‌شیوه‌ای زیرکانه به خواننده القا شده که این گورخواب‌ها افراد فقیر هستند و از سر ناچاری سر از گور درآورده‌اند، به‌واقع اعتیاد گورخواب‌ها در حاشیه است و کارتن‌خوابی و نداری در متن، در حالی که بسیاری از مردم فقیر ساکن کلان‌شهرها با سیلی صورت سرخ می‌کنند و حتی همسایگانشان نمی‌دانند که افراد نداری هستند و یا تحت حمایت کمیته امداد هستند، حال آن‌که حتی اگر افرادی که در این گزارش به آنان اشاره شده کارتن‌خواب باشند، بر همگان واضح است که عموماً از سوی خانواده طرد شده، مشکل روانی دارند، بی‌کس و کار شده‌اند و... که البته حق حیات دارند.
در واقع خیلی ساده‌انگارانه است که باور کنیم ماجرای گورخواب‌ها سناریویی طراحی شده نبوده است. ردپای یک نوع تفکر که ید طولایی در سیاه‌نمایی علیه نظام دارد، در این گزارش دیده می‌شود و گواه این ادعا، حمایت همه‌جانبه رسانه‌‌ای طراحان این پروژه است، چراکه همین افراد و رسانه‌ها در وقایع مشابه سکوت را بر هر چیز دیگر ترجیح دادند و در واقع مدعیان دانستن حق مردم است، سانسورچی شدند. آقای اصغر فرهادی هرگز برای کشیدن بخیه از صورت پسربچه اصفهانی به‌خاطر نداری به رئیس‌جمهور نامه ننوشت. جان باختن د‌ه‌ها شهروند آذری‌زبان در قطار مرگ هرگز مرد اسکاری را دست به قلم نکرد تا نامه بنویسد، این سناریو، بس ناجوانمردانه بود.
اما از این طرف کشته شدن ۴۰ نفر از مردم این مرز و بوم به‌خاطر سقوط آنتونوف ۱۴۰ کارگردان آژانس شیشه‌ای را دست به قلم نکرد و خواستار پیگیری موضوع نشد که اگر هم می‌شد بلافاصله فردای آن روز رئیس‌جمهور واکنش نشان نمی‌داد، و یا شاید اگر سازنده سریال حضرت یوسف مرحوم سلحشور که یک اثر تأثیرگذار و ماندگار را به ارمغان گذاشت، درباره چرایی رکود و بیکاری برای آقای رئیس‌جمهور نامه می‌نوشت، عده‌ای در بوق و کرنا می‌کردند که "آقا شما را چه به اقتصاد و سیاست؟"، و متأسفیم که جمال شورجه‌ها و مسعود ده‌نمکی‌ها جایشان در چنین مواقعی خالی است.
یادمان باشد مرز سیاه‌نمایی با نقد منصفانه نه‌تنها خیلی ناچیز است بلکه باید به باور برسیم که تولیدات رسانه‌ای که تصویری از ایران را به جهان مخابره کند نه با واقعیت سازگاری دارد و نه معضل جامعه است، مثل ساختن همان فیلم‌های سینمایی سیاه و جشنواره‌ای است که هر تماشاگر منصفی از این همه اغراق با حالت تهوع سالن سینما را ترک می‌کند.
در یک کلام ماجرای گورخواب‌ها ماجرایی است که اتفاقاً معضلی است که باید دولت آن را حل کند دولت بماهو دولت نه حاکمیت. در سناریوی گورخواب‌ها علاوه بر آن‌که سعی شده بود نوک پیکان انتقاد به‌سمت دولت نباشد، تلاش شده بود کلّیت نظام زیر سؤال برود، کاری که از یک فرد که روزنامه‌نگاری یا عملیات روانی بلد نیست، برنمی‌آید آن هم در بحبوحه گرانی دلار و آن همه هجمه که روی شانه‌های دولت سنگینی می‌کند.

https://siasatrooz.ir/vdciyza3.t1av52bcct.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی