اخیرا رئیسجمهور ترکیه به ایران آمد و قراردادهایی منعقد کرد، دلایل چرخش و رویکرد ترکیه به جمهوری اسلامی ایران را چگونه ارزیابی میکنید؟ چه عواملی زمینهساز این تغییرات شده است؟
در تحلیل رفتاری ترکیه میتوان گفت که رویکرد جدید این کشور به جمهوری اسلامی ایران به دلیل نیازی است که محصول سالها عدم توفیق در سیاستهای ترکیه به وجود آمده است. سیاستهایی که نه تأمینکننده منافع منطقه بوده و نه حتی منافع ترکیه. امروز ترکیه به دلیل وجود جمعیت ۲۰ میلیونی از کردها در مرزهای جغرافیایی خود، بیش از هر کشوری همهپرسی اقلیم کردستان عراق را خطری برای تمامیت ارضیاش میداند و لذا برای مقابله با پیامدهای آنچه در کردستان عراق روی داده نیازمند رویکرد اجباری به ایران است.
اردوغان اما قرار بود سیاستهایی متفاوت با روسای جمهوری پیشین ترکیه اتخاذ کند، آیا او سیاستهای ترکیه را تغییر داده است؟
نه، وقتی به کارنامه اردوغان نگاه میکنیم نکات مثبتی در قبال سوریه، شمال عراق و حتی منطقه مشاهده نمیکنیم و از رفتارهای ترکیه اینطور بر میآید که این کشور، ژئوپولتیک خود را متفاوت از کشورهای ایران، سوریه و عراق تعریف کرده است. در حالی که نوع رفتارهای ژئوپولتیکی ترکیه در مقطع کنونی بر روابط منطقهای سایه افکنده است، اما به دلایل مختلف در یک افق بلندمدت روابط منطقهای ژئواستراتژیک باید با تعامل با کشورهای منطقه تعریف شود. خصوصاً که مسأله تجزیهطلبی در عراق هم این موضع را تشدید کرده است.
یعنی براساس زیادهخواهی بارزانی الزامی در تغییر رویکرد اردوغان و میل به سمت ایران به وجود آمده است؟
در سطحبندی شدت این خطر برای کشورهای مرتبط با آن میبایست ابتدا عراق و سوریه و ترکیه را طبقهبندی و در آخر به ایران اشاره کرد و به عبارتی ایران با کمترین میزان آسیب و تهدید از این تحول سیاسی روبهرو خواهد شد.
اگر این فرض را بپذیریم بنا بر این نوع واکنش و موضعگیری ما در قبال این تهدید منطقهای با طبقهبندی این تهدید میبایست متفاوت و متناسب باشد. به عبارتی رعایت این مهم موجب خواهد شد تا قدرت مانور ما در صحنه تحولات آتی حفظ شده و امکان ابتکار عمل برای ما تأمین شود.
زیرساخت این فرض آن است که جنس و رویکردهای کردی ماهیتاً در رابطه با ایران و ۳ کشور دیگر متفاوت است. چراکه ایران از جنبه هویتی و خاستگاه تاریخی حکم مادر را برای اکراد ایفاء میکند و به عبارتی هویت کُردی بدون ایران هویتی ناقص و بدون اصالت خواهد بود همانطور که در تعریف هویت ایرانی قوم کُرد و تاریخ این خطه متغیری اصلی و تعیینکننده است و حذف این عنصر در تعریف هویت ایرانی حکم حلقه مفقوده را خواهد داشت.
در ارزیابی این بحث در مواجهه با عراق و سوریه و ترکیه به عکس ایران، چنین رابطه و نسبتی را میان هویت کردی با هویت ملی این ۳ کشور نمیتوان شناسایی و تبیین نمود.
نکته مهم لزوم توجه به نقش منفی و مخرب آنکارا در روندهای جاری در منطقه و به تبع آن در کردستان عراق طی سالهای اخیر است و این که نوع سیاستهای ما در قبال این روند منفی، میبایست تفاوت خود را با سیاستهای ترکها نشان دهد، زیرا مسئولیت هزینههای این روند خسارت بار را میبایست ترکهای فرصتطلب متحمل شوند چراکه خود کرده را تدبیر نیست.
ارزیابی شما از آنچه در کردستان عراق میگذرد چیست؟
من تصمیماتی را که آقای بارزانی میگیرد در یک راهبرد بلند مدت میبینم که با خواست و منافع کردها متفاوت است. تحرکات صورت گرفته در کردستان عراق طرحی از سوی آمریکا و رژیم صهیونیستی است. طرح آنها صرفاً شامل غرب آسیا نمیشود بلکه کل جهان از جمله اروپا محور برنامه آنها است.
اکنون در عرصه جهانی نظام دولت - ملت حاکم است در حالی که طرح راهبری و بلندمدت طراحی شده برای بقای نظام سلطه و تداوم هژمونی کانونهای قدرت با محوریت آمریکا این است که این ساختار دولت - ملت شکسته و ساختارهای ذرهای و کوچک در سراسر جهان ایجاد شود. جایگزین سازی دولتهای قومی محور این طراحی است که حتی در اروپا نیز در حال اجراست.
میخواهید بگویید میان همهپرسی اقلیم کردستان عراق و کاتالونیای اسپانیا ارتباطی وجود دارد؟
بله، همزمانی برگزاری همهپرسی کردستان و کاتالونیای اسپانیا برگرفته از همین سیاست است. در کاتالونیا منطقهای که مرفهترین با بیشترین خودمختاری است، این اتفاق روی داده و در ادامه راه نیز منطقه باسک و کالیسیا نیز که مناطق فقیرنشینی هم هستند در صف انتظارند. البته این پایان راه نیست و این سیاست در قبال سایر کشورهای اروپایی نیز پیگیری میشود و کوچکسازی و ذرهایسازی آنان از طرحهای آمریکاست.
در کردستان عراق علیرغم اینکه این اقلیم دارای خودمختاری بوده و در حوزه اقتصادی نیز درآمد خوبی دارد و روابط خارجی نسبتاً مناسبی دارد افرادی همچون بارزانی به این ظرفیتها اعتنایی نکرده و براساس طرح نظام سلطه؛ به دنبال تجزیهطلبی رفتهاند.
نکته قابل توجه آنکه کاتالونیا به دریا راه دارد در حالی که اقلیم کردستان مرز آبی هم ندارد و در محاصره است. مجموع این روندها نشان میدهد که یک بحران بلندمدت در حال طراحی است که دامنه آن به مناطق آسیای مرکزی و قفقاز، افغانستان و پاکستان، روسیه، چین و بسیاری از مناطق دیگر گسترش مییابد. به عبارتی دیگر یک آنارشی به نفع نظام سلطه در حال شکلگیری است چراکه اگر جهان با نابودی تروریستها به سمت نظم متمایل میشد این مسئله زمینهساز نابودی رژیم صهیونیستی و فروپاشی آمریکا را فراهم میکرد.