«مثل قبلیها نیست» این شاید جملهاي باشد که ميتوان از دهان اغلب مخاطبان پایتخت شنید. اینکه چهارمین نسخه از مجموعه تلویزیونی پایتخت نتوانسته انتظارات بینندگان تلویزیونی را برآورده کند، امری غیرقابل انکار است. اما چرا چنین اتفاقی رخ داده است؟
شاید بررسی برخی از دلایلی که نتوانسته محبوبیت نسخههاي اول تا سوم پایتخت را تکرار کند، ضروری به نظر برسد. البته نگاه نقادانه به یک مجموعه تلویزیونی نیاز به یک بررسی همهجانبه و بررسی زوایای مختلف آن دارد. اینکه متاسفانه برخیها به اسم انتقاد، بنای تخریب یک مجموعه نسبتا موفق تلویزیونی را داشته باشند، نه منصفانه است و نه اخلاقمدارانه.
نکته دیگر آنکه هنوز سریال پایتخت به پایان نرسیده است و نمیشود یک تحلیل کامل یا به اصطلاح صد درصدی درباره آن ارائه داد، اما ميتوان به برخی مواردی که این روزها بسیاری از مخاطبان به آن اشاره دارند، پرداخت.
یکی از موضوعاتی که پایتخت ۴ را نسبت به نسخههاي پیشین آن متمایز ميکند، فقدان یک داستان خوب و به اصطلاح شسته و رفته است. در پایتخت اول نقی معمولی به عنوان یک گچکار ساختمان، به هزار زحمت در پایتخت خانهاي را ميخرد و درگیر ماجراهای آن ميشود و دست آخر تصمیم ميگیرد به شهر خود برگردد. در این بین یک سری داستانهاي کوچک حاشیهاي هم رخ ميداد. در پایتخت دو هم شاهد یک داستان مشخص بودیم. حمل گلدسته از شمال ایران به یکی از جزایر جنوبی ایران. این بار هم داستانهاي کوچک، به خط سیر اصلی فیلمنامه کمک ميکرد. پایتخت ۳ شاید پخته ترین بخش سهگانههاي پایتخت تا آن زمان بود. چند داستان مهم با هم روایت ميشدند. از خانه خراب شده نقی، کشتی پیشکسوتان، مجروحیت بهبود گرفته تا ازدواج ارسطو، همه و همه اتفاقاتی بود که به تنهایی یا تعدادی از آنها هم ميشد داستان را به پیش برد. ضمن اینکه داستانها و ماجراهای کوچک همچنان با پایتختیها همراه بود.
اما پایتخت چهار به یکباره گویی از داستانگویی فاصله گرفته است. خرده قصهها همچنان حضور دارند، اما هیچکدام تبدیل به روایت اصلی نمیشوند. در واقع نمی توان برای پایتخت ۴ یک خلاصه داستان یا «دوخطی» نوشت. داستانهاي کوچکی نظیر حضور هما در شورای شهر، ساخت و سازهای غیرمجاز، مرگ همسر ارسطو و... هم آنقدر کمتوان هستند که علیرغم ظرفیتهاي بالقوه، نتوانسته به خوبی پرداخت شود و در حد همان داستانک باقی مانده است.
اما اشکال کار کجاست؟ مشکل اصلی را باید در برنامهریزی و سیاستگذاری در صدا و سیما یافت. وقتی برنامه ریزی بلندمدت و میانمدت صورت نمیگیرد. پیش از این، درست در زمانی که جذابیتهاي پایتخت ۳ نقل محافل مردم شده بود، مدیران رسانه ملی اعلام کردند که دیگر «پایتخت» ساخته نمیشود، اما بعد از اینکه به راحتی زمانهاي خوب کار از بین ميرود و بیش از یکسال از آن اظهارات فاصله ميگیریم، به یکباره تصمیم عوض ميشود و بنا ميشود تا باز هم پایتخت جایی در کنداکتور شبکه اول برای خود بیابد.
از ابتدای اردیبهشتماه، کار آغاز ميشود و مراحل پیشتولید و نگارش فیلمنامه همزمان با فیلمبرداری پیش ميرود. این را پیش از این تهیهکننده سریال هم تائید کرده و گفته بود: «داستان توسط محسن تنابنده طراحی میشود، خشایار الوند نیز همزمان و به روز قصه را تحویل میدهد. به این ترتیب نگارش فیلمنامه، تصویربرداری، تدوین، صداگذاری، ساخت موسیقی و تیتراژگذاری به صورت همزمان در حال انجام است.»
چنین روندی هم خستهکننده است و هم نمیتوان به حاصل کار نگاه آرمانگرایانه و ایدهآلي داشت.
اينكه برخي سكانسها يا پلانهاي پايتخت چهارم آنقدر كشدار است كه كشش خود را از دست ميدهد، يا اينكه بخش قابل توجهي از داستان به شوخيهاي كلامي يا جدلهاي لفظي ارسطو و نقي خلاصه ميشود، اينكه ذهن مخاطب مدام در حال پرش از اين شاخه به آن شاخه است، همه و همه به خاطر آن است كه تيم سازنده پايتخت كه پيش از اين امتحان خود را به خوبي پس دادهاند، نتوانستهاند انرژي كافي و لازم را براي اين كار بگذارند. بحث كمكاري نيست. بحث بر سر فرصتي است كه از اين عوامل گرفته شد. البته اشتباه سيروس مقدم و محسن تنابنده در پذيرفتن چنين مسئوليت سنگيني هم قابل اغماض نيست.
هم كارگردان اين اثر مخاطب تلويزيون را به خوبي ميشناسد و پيش از اين بارها توانسته با سريالسازي، رگ خواب خانوادهها را به دست بگيرد، هم طراح داستان و سرپرست نويسندگان پيش از اين اثبات كرده كه به خوبي از عهده ساخت داستاني كه همه شقوق طنز و درام را رعايت كند برميآيد.
اما در كنار همه اين مباحثي كه به عنوان نقطه ضعف بزرگ پايتخت ۴ عنوان ميشود، نميتوان از كنار ارزشها و نقاط مثبت آن هم به سادگي عبور كرد.
پايتخت چهار همچنان بر ارزشهاي خانواده ايراني استوار است. همچنان به نكات خوبي اشاره ميكند. احترام به بزرگتر، رعايت آداب مسلماني، نمازهاي اول وقت در مسجد، آموزش برخورد والدين با مسئله حجاب، تذكر به مسئولان براي حل مشكلات مردم، حفظ محيطزيست، تكريم سالمندان و... تنها بخشهايي از ويژگيهاي مثبت اين مجموعه تلويزيوني است كه همچنان به عنوان پرمخاطبترين برنامه تلويزيوني، گوي سبقت را از ساير رقباي خود ربوده و همچنان مردم براي تماشاي زندگي يك خانواده معمولي هر شب پاي تلويزيون مينشينند.
برخي نقدها را هم نبايد جدي گرفت. عدهاي به بيربطترين موضوعات اشاره دارند و مشخص است كه حتي يك قسمت از سريال را نديدهاند. افرادي كه تنها نيمه خالي ليوان (اگر وجود داشته باشد) را ميبينند و عدهاي ديگر هم سعي در شهره شدن با برند معتبري به نام «پايتخت» دارند. افرادي كه خودشان براي رسيدن عقربهها به ساعت ۱۰ شب لحظهشماري ميكنند تا پايتخت را تماشا كنند، اما ژست روشنفكريشان نميگذارد با واقعيت كنار بيايند.