وقتي كسي گوشش ناشنواست، دفعه اول با احترام و ادب صدا میكني، نمیشنود! دفعه دوم با صدايي بلندتر میگويي، باز اعتنا نمیكند! براي سومين بار فرياد میكشي، به روي خودش نمیآورد!
به طور طبيعي، بخواهي يا نخواهي دستت را تكان میدهي ، چوبي بر میداري و به ميز و صندلي میزني، بالا و پايين میپري و خلاصه هر كاري میكني كه صاحب گوش سنگين متوجه منظورت بشود و حالت را دريابد!
وقتي گوش مديران جامعه سنگين است، صداي ناله و شكايت مردم را در نظرسنجيها و مطالعات ميداني نمیشنوند، بازتابهای نارضايتي را در فضاي مجازي نمیبينند، به فرياد و هشدار كارشناسان دلسوز بي اعتنايي میكنند و... كار به خيابان میكشد!
روز اول فقط يك ناله بود كه میشد شنيد، روز دوم فقط يك صداي بلند بود كه میشد شنيد، روز سوم يك فرياد بود كه باز هم میشد شنيد!
اگر مردم كازرون در برابر حماقتي تجزيهطلبانه صدايشان را بلند كردند و كسي نشنيد، اگر نامه نوشتند و كسي نخواند، اگر اعتراض كردند و به جاي همدردي و همدلي با بي اعتنايي و تحقير روبرو شدند... طبيعي است كه آتش بگيرند و بسوزند و برافروزند! اينان نه ضد انقلابند و نه مأمور اجنبي، اينان منافق نيستند، امام جمعه شهر در كنارشان ايستاده است، اينان فرزندان همين خاكند كه صدايشان را نشنيدهايد و تحقيرشان كردهايد!
به جاي فرافكني و جوسازي و تهمت و ناسزا، فقط كنارشان باشيد و صدايشان را بشنويد و كساني كه اين مردم را نديده اند و تحقير كرده اند و آتش خشمشان را شعله ور ساخته اند محاكمه كنيد!
نویسنده: حجت الاسلام محمدرضا زائری کارشناس فرهنگ و رسانه