?>?> یکی بود یکی نبود... | سیاست روز
شنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۵ - ۱۱:۱۷
کد مطلب : 97707

یکی بود یکی نبود...

یکی بود که بلیت خرید که برود به مسافرت و خوش بگذراند و برگردد و برای خانواده و دوستان...

یکی بود که بلیت خرید که برود به مسافرت و خوش بگذراند و برگردد و برای خانواده و دوستان سوغات بیاورد و یکی بود که هی الکی از همه معذرت خواهی می‌کرد.آن یکی که بود بین راه تصادف کرد و از دنیا رفت و هیچوقت نتوانست خوش بگذراند و برای خانواده و دوستان سوغات بیاورد اما آن یکی بود فقط معذرت خواهی کرد. یکی هم که گاهی بود و گاهی نبود یک بستنی چوبی خرید و هی نگاه کرد و هی به بستنی اش گاز زد و هی خندید و هی خندید و هی خندید و آنقدر خندید که به جرم خنده زیادی دستگیرش کردند و دیگر نخندید.
یکی بود که هر روز از ساعت هشت صبح تا چهار عصر به بانک‌های مختلف سر می‌زد که وام بگیرد و یکی دیگر هم نبود که اصلا به وام اعتقاد نداشت. یکی که بود بعد از هشت سال و سه ماه و هجده روز موفق شد یک وام ده میلیون تومانی با بهره هجده درصد بگیرد و یکی دیگر که به وام اعتقاد نداشت سری به نشانه تاسف تکان داد و به حالت قهر به "کانادا" رفت و دیگر برنگشت. یکی دیگر هم که نبود رفت در تلویزیون و مصاحبه کرد که دانه درشت‌ها وام‌های میلیاردی می‌گیرند و آن یکی که در کانادا بود زیر لب گفت چه وامی، چه کشکی، چه پشمی و قاه قاه خندید.
یکی بود که اول قرار بود مجازات بشود اما بعدها اتفاقاتی افتاد که تصمیم گرفتند به جای مجازات به ایشان جایزه بدهند. دیدند خیلی تابلو می‌شود بی خیال شدند اما تصمیم گرفتند به جای او دیگران را مجازات کنند تا درس عبرتی برای سایرین بشود. یکی هم بود که استاد ادبیات دانشگاه بود و می‌گفت "دیگران" با "سایرین" فرقی ندارند و به خاطر همین دستگیرش کردند و به جای دیگران و سایرین به زندان انداختند.
یکی بود و یکی هم ...بود ولی دیگر نیست.

https://siasatrooz.ir/vdcjaaeh.uqeayzsffu.html
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی