دو هزار گوسفند داریم. آنها را سوار هواپیما میکنیم. در هواپیما را محکم میبندیم. گوسفندان همگی مودب و فهمیدهاند فقط یکی از آنان گریه میکند و دلش میخواهد کنار صندلی خلبان بنشیند. به هر حال با او صحبت میکنند و مشکل حل میشود. هواپیما از یک جای دور میآید و در فرودگاه مینشیند. در هواپیما را که باز میکنند هزار و صد راس گوسفند از پلهها پایین میآیند. به نظر شما چطور چنین چیزی ممکن است؟
علی بابا - هشت ساله از تهران: احتمالا گوسفندها را خوب نشمرده بودند.
نصرت نمکی هفتاد ساله از کازرون: شاید نهصد گوسفند بر اثر استرس و فشار هوا مردهاند.
کتایون توهمنژاد - هجده ساله از رشت: ممکن است نهصد گوسفند توسط آمریکای جهانخوار یا عوامل انگلیس در بین راه به سرقت رفته باشند.
شمسی خانم - همسایه روزنامه سیاست روز: وا! خدا مرگم بده. آخرالزمون شده!
شاهین مرکباتچی - بجنورد: به احتمال قوی بقیه "گاو" بودند. به هر حال همیشه پای یک گاو در میان است.
بهنام خوشخیال - شلمرود: شاید پرواز طولانی بوده و مسافرها و خدمه پرواز الباقی گوسفندها را کشتند و خوردند.
بابک زنجانی - تهران: اگر قول بدهید آزادم کنید به جای نهصد راس گوسفند نود هزار راس گوسفند برایتان میخرم و پرونده را میبندم.
اسفندیار.ر. م - رامسر: نهصد گوسفند را در راه سلامتی آقای رئیس عزیز قربانی کردند. خدا قبول کند.
وزیر جهاد کشاورزی: بروید سبوستان را بخورید.