پژوهشگران حوزه توسعه، توسعه را برنامهای هدفمند در جهت پیشرفت همه سطوح یک کشور معین دانستهاند، از این رو هر توسعهای معطوف به یک بستر فرهنگی معنا و مفهوم مییابد.
این سخن یک نتیجه دیگر را در دل خود نهفته دارد و آن، اینکه هیچ برنامه و الگوی توسعهای تعمیمپذیر نیست و نمیتوان نسخه آن را دقیقا برای فرهنگ و کشوری دیگر پیچید؛ با این حال قابل انکار نیست که هر توسعهای برای انسان بوده و به او باز میگردد.
بنابراین میتوان مشترکاتی را میان همه الگوهای توسعه یافت اما اگر توسعه در معنای ویژه و بسترمند خود ناظر به یک سرزمین و ملت معین باشد، برای نیل به آن باید ویژگیهای فرهنگ و بستری را که هر الگوی خاص توسعه پیش مینهد، بازکاوی و بازشناسی کرد.
از این رو باید پرسید الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت که قرار است در ظرف جمهوری اسلامی ایران پیاده شود و شهروند ایرانی را مد نظر قرار دهد، با چه سازوکاری میتواند عملی شود و امکانات و موانع تاریخی پیشاروی آن کدامند؟
فرهنگ عمومی ما در پیش از انقلاب از مبانی اسلام فاصله گرفته بود اما مردم ما به پیشرفت و نوآوری و نو شدن تمایل داشتند. شاید در مردم منطقه، ایران از این حیث شاخص باشد اما چون بستر فراهم نبود آن جریان سیاسی و فکریای که در ۱۵۰سال اخیر حاکم بود ما را به سمت غربی شدن حرکت داد.
اگر این روحیه نوآوری مردم ایران را با تزریق خودباوری (البته انقلاب این کار را کرد اما این کافی نیست. ما باید در حوزه عملیاتی هم این فرصت را فراهم آوریم) تقویت کنیم و این روحیه در مسیر درستی به کار گرفته شود، قطعا وضعیت بهتری خواهیم داشت.
این تفکر قطعا بر حوزه فرهنگی و سیاسی هم تأثیر میگذارد. به همین علت میبینیم که تا حدودی از فرهنگ انقلابی دور شدیم و مسائلی از لحاظ فرهنگی و اجتماعی در کشور رخ داد که ما متوقع آنها نبودیم. در دوران اصلاحات بحث توسعه سیاسی مطرح میشود.
در این بحث (توسعه سیاسی) هم پیروی از الگوهای غربی و باز دور شدن از مبانی انقلاب اسلامی رخ میدهد. با این حال اصل انقلاب و تفکر انقلابی دنبال تحقق الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت است.
به همین دلیل مقام معظم رهبری، بحث جنبش نرمافزاری و ارائه تعریف جدیدی از علوم انسانی را مطرح میکنند.
به نظرم مقدمه الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت، همین تعریف تازه از علوم انسانی است. ما از جهت سیاسی برای تحقق الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت مشکلی نداریم اما از جهت مدیریتی باید نظارت بیشتر شود. از لحاظ فرهنگی لازم است تا این تحول را در علوم انسانی پدید آوریم.
علوم انسانی ما به پیروی از علوم انسانی غربی شکل گرفت و نسبتی هم با الگوی اسلامی-ایرانی توسعه ندارد.
اگر ما بخواهیم بر اساس تعریف خودمان یعنی الگوی اسلامی- ایرانی به سمت توسعه حرکت کنیم، این سادهکردن بحث است.
از لحاظ فرهنگی اگر دانشگاهها و نخبگان ما به این سمت (تحول در علوم انسانی) حرکت کنند، آنگاه میتوان توقع داشت که از دل این ماجرا الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت بیرون آید و گر نه این بحث در سطح مجامع خاص باقی میماند. فرهنگسازی در سطح عمومی در این حوزه باید صورت گیرد تا عملا هم بتوان این مسیر را طی کرد.
در مسئله تحول در علوم انسانی و حرکت به سمت بومیسازی علوم انسانی که پیششرط الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت است، باید این نکته را در نظر داشت که علوم انسانی در غرب بر اساس نگاه تازهای به انسان و هستی و روششناسی متناسب با آن پدید آمده و سامان گرفته است.
حال اگر میخواهیم در این علوم انسانی تحول ایجاد کنیم، با این نگاه و روششناسی نهفته در پس علوم انسانی چه مواجههای باید داشته باشیم؟ بیتردید ما در مبانی علوم انسانی با غرب اختلاف داریم و باید کار را از همان جا آغاز کنیم تا تعریف جدیدی از علوم انسانی ارائه دهیم.
البته لزوما هم نیاز نیست تا به همان جایی که غرب رسیده، برسیم، شاید در این سیر به روشها و حوزههای جدیدتری دست بیابیم که غرب نرسیده است. چون ما ۱۵۰سال گرفتار این الگوی خاص توسعه (غربی) هستیم، پذیرفتن آن حتی برای مسئولان هم دارای ریسک بالاست. معتقدم ما باید مسیر و راه متفاوت از غرب را در علوم انسانی پیش بگیریم.
این به معنای تعطیل کردن و بستن در بسیاری از مراکز نیست. بحثم این نیست، حرفم این است که برای این نوع تفکر مجال فراهم سازیم.
نقد من به دوران سازندگی و اصلاحات هم به این مسئله باز میگردد که در آن دورانها اصلا شعار هم در این جهت (الگوی بومی توسعه) نبود.
این دوره شاید شعارها، شعارهای توسعه بومی باشد اما کار جدیای صورت نمیگیرد. در هر صورت حرفم این است که چون از لحاظ مبانی با علوم انسانی غرب تفاوت داریم، بنابراین نمیتوانیم روشها را بگیریم و از مبانی عدول کنیم.
از اینرو ما در خود تعریف توسعه و شیوه دستیابی به آن با غرب تفاوت و مشکل داریم. اسلامیسازی علوم انسانی بازتعریفی از علوم انسانی است که ما را در جهت رسیدن به الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت مدد میرساند.
وقتی الگوی اسلامی توسعه مطرح میشود، نگاه ما صرفا به توسعه مادی نیست. ما توسعه مادی و معنوی را توامان میبینیم. در منابع اسلامی ما هم این وجود دارد. اسلام از یک سو بر کار و تلاش تأکید کرده و از دیگر سو الزاماتی را برای جامعه اسلامی و افراد ساکن در آن تعریف میکند. در اسلام حتی کارهای اقتصادی هم، اگر با نیت و انگیزه خاصی صورت گیرد، با اجر معنوی و ثواب اخروی خاصی همراه است.
بنابراین ما باید در الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت رشد توأمان را لحاظ کنیم. شرایط بومی خود ایران هم مهم است. ما قبل از انقلاب و حتی بعد از آن به شکل کاملا کور در زمینههایی از غربیها و الگوهای غربی پیروی کردهایم.
نویسنده: دکتر موسی حقانی