مردی با بالاپوش سبز وارد خانه میشود. بیمار از شرم و خجالت چهره خود را پنهان میکند. شاید در ذهنش یاد روزهای قبل میافتد. روزهایی که به دستور برخی بر سر این مرد آلودگی شتران را میریخت. آیا این مرد همانطور که میگفت پیامبر خدا است یا آنطور که به من گفتهاند به دنبال جاه و مقام است و از ذهن جوانان دارد سوء استفاده میکند و با بیان جادویی خود آنها را به سمت خود میکشد. یعنی تا حال هر چه به من راجع به این مرد گفته شده دروغ بوده است. با این توهینهایی که به ایشان کردهام و با بزرگواری ایشان، با چه رویی با ایشان رو در رو شوم. در همین افکار بود که پیامبر اکرم(ص) دست نوازش بر سرش کشید. به شمار مسلمانان در این حادثه حداقل یک تن اضافه شد.
توهینها بوده چیز تازهای نیست منتها امروزه دیگر ابعادش گسترده شده و توجیه حقوقی و بینالمللی به آن داده میشود. به قولی تئوریزه شده است. آخرین موردش هم فیلم اخیر که توسط کارگردانی مصری (قبطی) و با کمک مالی ۵ میلیون دلاری صهیونیستها تهیه شده است. طبق روال سالهای اخیر که چرخ دندههای توهین به پیامبران و ادیان و در راس آن توهین به پیامیر اکرم(ص) فعالتر شده است (از کاریکاتور دانمارکی گرفته تا قرآن سوزیهای پی در پی) تنها پاسخ و راه فرار مسئولین مورد نظر از این چنین اتفاقهایی بندی از قانون اساسی کشور مربوطه است که اشاره به آزادی بیان دارد.
یک بحث این است که کشورهای آمریکای شمالی و اروپای غربی به طور اخص قانون اساسی خود را ذیل حقوق بشر تعریف کردهاند و سعی میکنند قوانین جدید مورد نظرشان را به نحوی تعیین کنند که با اعلامیهها و کنوانسیونهای بین المللی تطابق داشته باشد. خوب یعنی جوابشان در پاسخ به خواسته به حق ادیان و پیروان مورد نظر به صورت کلیتر این است که در قوانین حقوقی بین المللی به هر کسی آزادی بیان داده شده است و این فرد نیز قانون شکن نیست در نتیجه این عمل قابل پیگیری و مجازات نیست.
خوب یک نوع برخورد با این جواب که در سالهای اخیر رایج بوده است نشان داده دوگانگی مواجهه با آزادی بیان در این کشورها بود که کار نو و خوبی بود. از جمله طرح برخی از پاشنه آشیلهای صهیونیستها و همچنین برخی اصول مسلم نظام لیبرال که حساسیت عجیبی حول آن ایجاد شده بود. برخی از این مطالب به نویسنده اجازه نزدیک شدن و حتی طرح سوال در مورد آن را نیز نمیداد. طرح اینها موجب شد که تا حدودی ابزاری بودن استفاده از برخی مواد قانونی روشن شود. اگر کمی پا فراتر گذاشته شود با کمی دقت میتوان متوجه شد که با ظرفیتهای قانونی موجود محکومیت این عمل مسلم است و قابلیت پیگیری آن با توجه به قانون مورد نظر وجود دارد.
به نوشته وبسایت انجمن مدافعان حقوق بشر ، در سال ۱۹۶۶ کنوانسیونی به تصویب رسید که تاکنون بسیاری از کشورها از جمله آمریکا نیز به عضویت آن در آمدهاند. کنوانسیون بین المللی حقوق مدنی و سیاسی که شامل پنجاه و سه بند است.
بند اول ماده دوم این کنوانسیون ذکر میکند که تمامی دولتهای عضو متعهدند حقوق ذکر شده در این میثاق را برای افراد ساکن قلمرو خود صرف نظر از نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقیده سیاسی و یا عقیده دیگر، و همچنین اصل و منشاء اجتماعی یا ملی، دارائی، نسب یا وضعیتهای دیگر محترم شمارند و تضمین نمایند.
ماده پنجم نیز بیان میکند که هیچیک از مواد این میثاق (مانند آزادی بیان) نباید به نحوی تفسیر گردد که بموجب آن حقی برای کشوری یا گروهی یا فردی در جهت فعالیت یا انجام هر عملی ایجاد نماید که باعث از بین رفتن و یا محدود کردن هر یک از حقوق و آزادیهای شناخته شده در این میثاق گردد.
ماده نوزدهم نیز در مورد آزادی بیان و استفاده از هر نوع هنری در بیان است که مجاز دانسته شده منتها این آزادی را محدود به دو چیز کرده است: ۱- احترام حقوق و حیثیت دیگران، ۲- حفظ امنیت ملی یا نظم و سلامت و اخلاق عمومی.
ماده بیستم نیز هر گونه ترغیب به تنفر ملی یا نژادی و مذهبی را که باعث تحریک به تبعیض و دشمنی و خشونت گردد را به موجب قانون ممنوع اعلام کرده است.
یعنی به اسم و بهانه آزادی بیان هیچکدام از کشورهای عضو از جمله آمریکا نمیتوانند از برخورد قانونی با فرد خاطی فرار کنند. و نمیتوان برای آزادی بیان در مقابل دیگر مواد این کنوانسیون حق وتو قائل شد.
البته بعید است که با سازوکار فعلی سازمان ملل و نفوذ عجیب برخی دولتها بتوان خواستههایی به حق و کاملا قانونی اینچنینی را پیگیری نمود. سازمان ملل و حقوق بشر فعلا ابزاری کارآمد و دارای وجهه بین المللی است که جهت توجیه افکار مردم چه قبل و چه بعد از انجام عمل به کار میآید و تا امروز نیز ابزار مفیدی بوده است.
البته همین حقوق بشر فعلی (با اینکه برخی بندهای آن با نظر اسلام قابل جمع نیست)، میتواند به عنوان زبان بین المللی برای خیلی از حقوق اولیه مورد استناد باشد زیرا ظرفیتهایی خوبی دارد. و با همین ظرفیت فعلی (که حقوقی بسیار حداقلی طبق نظر اسلام است) نیز به روشنی میتوان بسیاری از اعمال بر ضد اسلام و کشورهای اسلامی را محکوم کرد. به شرطی که مجامع بین المللی حقیقتا بی طرف باشند.در نهایت نیز باید ذکر شود که تمامی این اتفاقات گرچه تلخ است ولی میتواند منجر به روشن شدن نقاب چهره سیاست مداران باشد و برخوردهای نجیبانه جهان اسلام و عدم توهین به ادیان دیگر منجر به جذب بیشتر قلوب به حقیقت اسلام گردد.