۲۰ شهریور ۲۰۰۱یادآور حادثهای است که به گفته ناظران سیاسی و نظامی سپر سیاسی جهان را با دگرگونیهای بسیاری همراه ساخت به ویژه اینکه آمریکا تلاش داشت تا از آن به عنوان اثبات نظام تک قطبی در جهان بهره گیرد.
اکنون ۱۶ سال از آن حادثه گذشته است در کنار پیامدها و تاثیرات بین المللی حادثه ۱۱ سپتامبر برجهای دوقلوی سازمان تجارت جهانی عملکردهای آمریکا در قبال این حادثه و آنچه در این سالها روی داده درسها و عبرتهای بسیاری به همراه دارد.
در سال ۲۰۰۱ در حالی ایران به همکاری با آمریکا و ناتو برای مقابله با تروریسم پرداخت و از گفت وگوی تمدنها سخن گفت که آمریکا ایران را در لیست محور شرارت قرار داد و تا به امروز نیز این لیست پابرجاست و حتی برجام نیز تغییری در این سایست ایجاد نکرده است.
آمریکاییها در سال ۲۰۰۱ رسما از واژه جنگ صلیبی سخن گفتند و تا امروز نیز از این گفتار عقب نشینی نکرده اند که نشانگر ماهیت ضداسلامی آمریکا هست که هرگز تغییری در آن ایجاد نمیشود هر چند که در ظاهر شعار همگرایی با کشورهای اسلامی را سر دهد.
نکته مهم دیگر حقوق بشر آمریکایی است که در قالب کشتار و جنایت چیزی در کارنامه ندارد. آمریکا همواره ادعا دارد که به دنبال حقوق بشر است و با این ادعا به پرونده سازی علیه کشورها میپردازد. کارنامه ۱۶ ساله آمریکا نشان میدهد که این حقوق بشر صرفا در یک جمله خلاصه میشود و آن کشتار بشریت است و خود متهم ردیف اول است نه قاضی و دادرس حقوق بشر.
نکته دیگر آنکه رفتارهای آمریکا نشان میدهد که یک اصل برای سران این کشور مطرح است و آن منفعت شرکتها و کارتلهای اقتصادی و نظامی است چنانکه به رغم شکایتهای گسترده مردم آمریکا همچنان دولتمردان و کنگره آمریکا از بازگشایی پرونده نقش عربستان در ۱۱ سپتامبر خودداری میکند.
لازم به ذکر است اقدام آمریکا در عدم محاکمه سعودی زمینه سازجنایات بعدی این رژیم در بحرین، سوریه، عراق و یمن شده است که میلیونها نفر را قربانی ساخته است.
کارنامه ۱۶ ساله آمریکا در افغانستان نشان میدهد که ورود آمریکا به هر کشوری هیچ حاصلی جز ویرانی ندارد در حالی که یک نکته کلیدی در رفتارهای آمریکا مشهود است و آن اینکه دوستی آن صرفا تا زمانی است که منافعش تامین شود. در ۱۱ سپتامبر آمریکا به بهانه مبارزه با تروریسم، القاعدهای که سالها تحت حمایت آمریکا بوده است را قربانی منافع خود ساخت و دو سال بعد هم صدام و حزب بعث عراق را با هدف اشغال عراق نابود کرد و در سال ۲۰۱۱ نیز سرنگونی قذافی که دست دوستی به سمت آمریکا دراز کرده بود رقم زد.
شاید بتوان گفت که مهمترین درس ۱۱ سپتامبر تا به امروز را میتوان واهی بودن ادعای مبارزه آمریکا با تروریسم دانست. آنچه در سالهای اخیر از سوی آمریکا مطرح میشود لزوم همکاری ایران با ائتلاف ضدداعش آمریکا برای آنچه مبارزه با تروریسم در منطقه مینامد است.
این ادعا در قالب برجام ۲، ۳ و ۴ مطرح میشود کارنامه آمریکاییها در طول ۱۶ سال گذشته در افغانستان، عراق و... نشان میدهد که هر چند ۱۱ سپتامبر را به بهانه مبارزه با تروریسم علم کردهاند اما در عمل هیچ طرحی برای این مهم نداشتهاند و چنانچه اوباما بارها اذعان کرده آمریکا به دنبال مدیریت تروریسم است که نابودی آن آمریکاییها در قالب تروریسم مدیریت شده و البته اسلام آمریکایی انگلیسی که شامل گروههای تروریستی و وهابیت، بهائیت و ... میشود به دنبال فتنهانگیزی علیه منطقه و جهان اسلام هستند.
بر این اساس تنها راه مقابله با این طراحی و تروریسم وارداتی به منطقه تقویت توان دفاعی کشور و استمرار حضور مستشاری در عراق و سوریه است. اگر این حضور و اصلی به نام مدافعان حرم نبودند اکنون تروریسم که آمریکا پس از ۱۱ سپتامبر از افغانستان در سراسر منطقه منتشر کرد ضمن تسلط بر منطقه جنگ را به درون مرزهای ایران میکشاندند.
بر این اساس به صراحت میتوان گفت که کارنامه ۱۶ ساله ۱۱ سپتامبر این درس بزرگ را دارد که آمریکا نه ناجی بشریت و کدخدای جهان، بلکه محور و ریشه تمام بحرانهاست که ارتباط با آن نه تنها دستاوردی ندارد بلکه زمینه ساز بحرانها و چالشهای بسیاری خواهد بود چرا که اصل اول بحران آمریکا را اصل سلطه تشکیل میدهد و پذیرنده استقلال و آزادی هیچ ملتی نخواهد بود.
تجربه غیرقابل اعتماد بودن وعدههای آمریکا را در تحولات لیبی و سرنوشت قذافی میتوان یافت که در سال ۲۰۰۳ با وعده پایان خصومتها و دادن جایگاه جهانی تمام تاسیسات هستهای خود را نابود و به خارج از لیبی منتقل کرد و نه تنها آمریکا گامی در اجرای تعهدات برنداشت بلکه سرنگونی نظام لیبی را در پیش گرفت چنانکه قذافی صراحتا اعلام کرد بزرگترین اشتباه من اعتماد به آمریکا بود و از کشورهای دیگر از جمله ایران میخواهم که هرگز راه اشتباه اعتماد به آمریکا را در پیش نگیرند.
نویسنده: قاسم غفوری