نگارنده بر این باور استوار است که پیروزی در سوریه و عراق بر تروریستهای وهابی تکفیری با جنگ و مقاومت، بسیار پربارتر و تاثیرگذارتر از ۲ سال مذاکرات هستهای و ۲ سال اجرای آن از سوی ایران است.
صریح و رک این موضوع را در همان آغاز اشاره کردیم تا هیچ شائبهای هم برای این مسئله شکل نگیرد، هر چند هنوز هم درون کشور هستند افراد و جریانهای سیاسی که توافق هستهای را کعبه آمال خود میپندارند و حتی از ثمرات آن، پیروزی نظامی بر تروریستهای وهابی را به افکار عمومی قالب میکنند.
اما اگر منصفانه به این دو مقوله بنگریم به این نتیجه خواهیم رسید که، اقدام نظامی علیه گروههای تروریستی در سوریه و عراق با مشارکت قاطع جمهوری اسلامی ایران، همراهی دولتها و ملتهای دو کشور، حضور تأثیرگذار روسیه در این بحران و همچنین جانفشانیهای نیروهای حزبالله لبنان، توانست همه معادلات دشمنان را در منطقه به هم بزند و پیروزی را به ارمغان بیاورد.
اکنون جمهوری اسلامی ایران با در دست داشتن این پیروزی بزرگ، دست برتر را دارد، چرا که توانمندیهای نظامی خود را مقتدرانه به اثبات رسانده است.
باید به این نکته توجه داشت که ایران در بحران غرب آسیا، کمترین ظرفیت خود را به کار گرفت و اگر با ظرفیت بیشتری ورود میکرد، بحران زودتر جمع میشد، اما سیاست ایران بر این استوار بود که مشارکت دولت و ملت دو کشور سوریه و عراق در این نبرد بیشتر از دیگران باشد تا طعم شیرین پیروزی را بهتر بچشند و تجربه مقاومت را نیز داشته باشند.
پیروزی در بحران غرب آسیا که البته، باید در انتظار وقایع دیگری در ماجرای آن باشیم، ثابت کرد که تنها راه برای ماندگاری، مقاومت و نبرد است، نکتهای که هنوز برخی به آن اعتقاد ندارند و سعی میکنند تا همچنان، مذاکرات هستهای را تنها الگوی پیش رو برای حل بحرانهایی بدانند که دشمن آنها را تدارک دیده است.
جمهوری اسلامی ایران با نقشآفرینی و تأثیرگذاری خود، نه تنها قدرت و اقتدار نظامی خود را با هوشمندی و درایت به دشمن تحمیل کرد، بلکه با چنین واکنشی توانست دشمنان را به چالش بکشد و خواسته به حق خود را به آنها تحمیل کند، به گونهای که هیچ یک از طرفهای درگیر در منطقه نتوانستند به این پیروزی واکنشی نشان بدهند و مانع آن شوند.
هنگامی که رئیس ستاد کل ارتش رژیم صهیونیستی اعتراف میکند، «اسرائیل باید یاد بگیرد، حضور ایران در نزدیکی مرزهایش را تحمل کند»، به این معنا است که، شکست به آنها با اقتدار تحمیل شده است، اگر در جریان مذاکرات هستهای هم، همچون بحران غرب آسیا، مقتدرانهتر، انقلابی و جهادی ورود شده بود، اکنون، توافق هستهای به شکل کنونی در حال اجرا نبود، علیرغم این که اعتقاد بر زحمات زیاد اعضای تیم هستهای در مذاکرات وجود دارد و نمیتوان آن را نادیده گرفت، اما ضعفهای مذاکرات است که اکنون باعث شده، برجام همچنان یکطرفه اجرا شود. در ماجرای مذاکرات هستهای جاسوس بیرون آمد،اما در جریان نبرد برای حراست از منافع و امنیت ملی، جانفشانیهای بسیاری شد.
این که ادعا میشود، برجام بود که باعث شد پیروزی در عرصه نظامی به دست بیاید یا این که تنها راه حل بحران سوریه و عراق، دیپلماسی و گفت وگو است، سیاستی منفعلانه و سادهاندیشانه است که اکنون ناکارآمدی آن به اثبات رسیده است.
جمهوری اسلامی ایران در بحران منطقه به گونهای عمل کرده است که نمیتوان هیچ ایراد و اشکالی از آن گرفت. نمیتوان ادعا کرد که ایران اشتباه کرد که در بحران سوریه و عراق ورود کرد، چرا که اگر نقش ایران، با محوریت نیروهای نظامی از ارتش و سپاه گرفته تا مدافعان حرم که متشکل از چند کشور مسلمان است، در این بحران وجود نداشت، نه تنها سوریه و عراق از دست رفته بود، بلکه چنین شکستی باعث میشد تا مردم انقلابی یمن نیز با وجود نزدیک به ۳ سال مقاومت و تحمل درد و رنج حملات جنایتکارانه آلسعود، شکست را تجربه کنند، مردم بحرین نیز در چنین وضعیتی قرار میگرفتند و حتی میتوان ادعا کرد که افغانستان و پاکستان نیز با حضور ویروسی تروریستهای تکفیری وهابی با حمایتهای گسترده آمریکا، اسرائیل و آل سعود وضعیتی وخیمتر و بدتر از سوریه و عراق را تجربه میکردند.
پس آیا اکنون که زمان ادامه نقشآفرینی جمهوری اسلامی ایران در تحولات و بحرانهای منطقه است، سخن گفتن از مذاکرات بر سر موضوع مهمی چون قابلیتهای موشکی ایران محلی از طرح مسئله دارد؟ یکبار ایران برای حل موضوع هستهای پای میز مذاکره نشست و نتیجه آن را همگان لمس کردند، آیا با تجربه برجام باز هم جایز است که درباره پیشرفتهای موشکی خود با دشمن مذاکره کنیم؟ مبلغان چنین تفکری درپی چه هدفی هستند؟
نویسنده: سیاوش کاویانی